Sona omari | سونا عمـری

Description
او «چرای» زندگی خود را میداند و میتواند تقریباً با هر «چگونه» آن کنار بیاید…
Advertising
We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 2 дня назад

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 месяц, 2 недели назад

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 месяц назад

4 months, 2 weeks ago
4 months, 2 weeks ago

#سپید
از عقبِ پیراهن مرمرینِ پنجره
آوایی آشنا می‌شنوم
آوایی که به گمان از گلویی شهید بی‌کس
به عریانیِ فاحش می‌رسد
و خلوت پرنده‌گکان عاشق
را به یغما می‌برد؛
اجنه نیستم
با غیب و پریان نیز قرابتی ندارم
من همان پاره‌ای از آب نجسم
که ناچار در کالبد آدمی‌زاد در آمد
و اکنون برای تسلسل این‌جهنم
برای اجدادش نفرین می‌فرستد.
من از بطنِ سوسوی شب
دوباره زاییده شدم
و‌ از لحاف نرم او
خویش را در نقطه‌ای دنج یافتم.
اکنون آدمک‌ها مصمم شده‌اند
تا برای سرنگونی‌ام
آنقدر تیشه‌ای کنایه بزنند
که در نهایت خویش را
در برهوت یکی شدن با دیگری بیابم.
باد صورتِ شوره‌زارم را به نوازش می‌گیرد
و پاره‌های باران روی اشک‌هایم
لحاف نامرئی می‌اندازند.
تظاهر، اتفاق تازه‌ای نیست
سالیان‌ست که همه در این‌لجن‌زار متعفن
گیر کرده‌ایم و با شادی‌های دیر دفن شده‌
خویش را بزرگانِ شادمان می‌نامیم؛
نه! ما بزرگ نشده‌ایم
ما همان کودکان قربانی شده‌ایم
که از تالمِ وافر، تنهایی را رفیق خواندیم
و بر پوست آشنایان خویش
سمی بیگانگی پاشیدیم…
#سونا_عمری

4 months, 2 weeks ago

هرازگاهی به گونه‌ای نامرئی در مجازی لحاف و دوشک پهن می‌کنم؛ مادامی که آشفته می‌شوم آن‌جا سرک می‌کشم تا شاهد اتفاقات و تحولات جهانِ بیرونم باشم.
با اسف از همان لحظه‌ای اقدامِ احمقانه‌ام، حالت تهوع می‌گیرم و از آن‌چه شاهدش می‌گردم شدیداً به دل‌مشغولی می‌رسم.
به وضوع می‌نگرم که یکی با لب‌خوانی آهنگ‌ها در تکاپوی این‌ست که خلای درونی خود را پُر نماید و دنیا را به تعظیم خویش بیاورد و دیگری با نمایش گذاشتن زیبایی ظاهری‌اش، جوش و خروش برپا کرده و قصد دارد مرز دیدگانِ همه را فتح کند و پرچم پیروزی در اهتزاز بیاورد.
یکی با دشنام دادن در تکاپوی مشهور کردن خویش می‌شود و از عصاره‌ای زهرآگین آن می‌خواهد قید محبوبیت را نیز بزند و دیگری برای اخذ پول با آدمک‌های ناباب درگیر بازهای افتضاح می‌شود تا بتواند برای خود کفش، لباس و لوازم آرایشیِ برند بخرد.
یکی با نمایش هر آن‌چه در زندگیش واقع می‌شود، ادعای بزرگی و مهم بودن می‌کند و دیگری با آراستن ظاهر خویش با هزارن زیور در اصل بی‌ارزش، دهان آدمک‌ها را تا گوش به فربه‌گی می‌کشاند.
با دیدگان و افکار محزون شاهد این هستم، که اکثر آدمک‌ها با منطق قوی و هوشیاری کامل به همان‌ها کف زده و با حمایت و تحسین‌های بی‌جای خویش، آن‌ها را بیشتر از دیروز در برهوت تار و متعفنِ فلاکت غرق می‌گردانند. بله! همان آدمک‌ها خود در پذیرش چنین شرایط تکاپو نموده و وقیحانه مسببِ به بار آوردن نسل‌های جدیدی رکیک‌تر از آن‌ها می‌شوند.
دلم از اوج تالم در خویش می‌خزد و گلوی کویرم آه سرد بیرون می‌کشد، دست‌هایم اشک افسوس می‌ریزند و افکارم؛ افکارم میخ‌کوب همان آدمک‌های هنرمندی می‌شود که با به خرچ گذاشتن هزاران پشتکار، خلاقیت و عرق پیشانی، دست به ساختن محتوای تازه و به شدت مفید می‌زدنند که در حقیقت همان‌ها شایسته‌ای حمایت و تحسین‌های حقیقی ‌و بی‌پایان هستند.
از نویسنده‌ها، کتاب‌خوان و کتاب‌بازها، از رسام و نقاش‌ها، از شاعر‌ها، عکاس‌ها، بلاگر‌ها، از دکلماتور‌ها و از تک تک آن‌های حرف می‌زنم که با تمام تکاپو و نیت خیر دست به ساختن محتوای مفید می‌زنند ولی در عوض آنقدر مورد ناسپاسی قرار می‌گیرند که در نتیجه بعضی از آن‌ها به خفتگی مواجه شده و باز در آغوش خواب زمستانی می‌روند.
آدمی؛ بلی اکثر آدمی خصیصه‌های عجیبی دارند آنقدر که با عقل سلیم و قلب پر نور جور نمیاید.
ناباب‌ها با فریاد‌های تحسین‌آمیز همین آدمک‌ها به اوج می‌رسند و بلاخره از نهایتِ اوج دامن‌گیر فلاکت می‌شوند و هنرمندها با دیدگان‌ِ کوچک‌ و نفرت‌انگیز آن‌ها در شک به توانایی و خلاقیت‌های خویش افتاده و در نهایت هردو را سرکوب می‌کنند.
اکنون مصمم هستم تا به واسطه‌ای همین چند خط؛ چند خطی که در واقع هیچ‌گاهی نمی‌تواند میلیون‌ها هنرمند را ستایش کند، ستایش‌شان کنم و از تهی دلم برای تک تکِ آن‌ها واژه‌ای افتخار را تقدیم‌ کنم.
در آخر به بزرگ‌ترین آرزویم، افزایش «نسل هنر‌مند و نسل اهل حمایت و تحسین» نام می‌‌نهم تا پلیدی‌های دنیا به انقراض برسند و همه جا حرف از آدمک‌های موردی علاقه‌ام باشد.
#سونا_عمری

4 months, 3 weeks ago
4 months, 3 weeks ago
4 months, 3 weeks ago

تو رویایی را از بطنی ذهنت متولد می‌گردانی، برایش جلیقه‌ای حقیقت می‌پوشانی و از شعفِ وافر خویش را در منگنه می‌یابی.
مادامی که پرنده‌ای قلبت در اوجِ شعف پرپر می‌زند و دوست‌دارد یکی از آشنایانت، همان‌های که گویا انتظار چنین لحظه‌ای را از تو داشتند در آغوشت گرفته و یک‌تحسین و تبریک جانانه تحویلت بدهند؛ درست در همان لحظه‌ست که آن‌ها کنار کشیده و شبیه غریبه‌ها ریز ریز نگاهت می‌کنند و از احساساتِ مواجه شده با خشک‌سالیِ‌ خویش فقط «هوممم!» «چی خوب» و حتا سکوت را تحویلت می‌دهند.
تو نمی‌دانی چه واکنشی نشان بدهی و‌ چگونه احساسات له شده‌ات را آن لحظه سروسامان بدهی.
معمولاً در چنین بن‌بستی تو دو انتخاب داری؛ نخست این‌که حصول تمام تکاپو و شعفت را با گلوله‌‌های پرتاب کرده‌ای آن‌ها به انهدام کشانیده و آدمک اکنونت را به قهقرا برانی؛ یا دوم این‌که با تمام حواس، خویش را واقف بسازی که پشت‌ همه‌ای مخمصه‌ و حل معما‌های دیروزت فقط خویش بودی و قرار است از این به بعد نیز باشی.
آهان! تو می‌باید وجود توقع از دیگران را به انهدام کشانیده و صرف از خویش توقعی وافر داشته باشی و با لبخند به گمان هیچ اتفاقی نیافتده به همان اوج خویش را نگهداری.
اوج گرفتن سهل نیست، زنجیر را از پاهای خویش رهانیدن و با دست‌های تاول زده به حقیقت رویا رسیدن که اصلاً سهل نیست.
آن‌چه سهل است زمین خوردن‌ست که به واسطه‌ای کردارِ عاری از احساس و درستیِ از جانب آشنایان‌ و بیگانگان به انجام می‌رسد.
پس هم‌سان و آدمک خوب! آنقدر بالای خویش، عزت و اعتماد به نفسِ خویش اطمینان داشته باش که در اوج بودنت‌ها را فدای هیچ حرف و کردارِ آشنا و بیگانه‌ای نکنی!
اکنون اگر تو نیز یکی از مایی پس برایت دست خوش…
#سونا_عمری

4 months, 4 weeks ago

|نکرده‌ای‌ کرده؛ نگفته‌ای گفته؛ نرفته‌ای رفته|

من خودآگاه و ناخودآگاه به اذهانِ دیگران سفر نموده‌ام؛ نمی‌دانم چه مدت آن‌جا بود‌ه‌ام و از خویش چه تصویر و تصوری بر جا گذاشته‌ام.
بله! برای کسی خوب آمده‌ام
برای کسی بد آمده‌ام
یکی مرا قشنگ پیدا نموده‌ است
و دیگری مرا زشت پنداشته است.
کسی مرا بر حسبِ تمام خصیصه‌های نیک «فرشته»خطابیده است و کسی مرا از ایراد اندیشه‌‌های خویش، رفیق «ابلیس» یاد کرده است.
پذیرفته‌ام، هضم نموده‌ام و عقب نشینی کرده‌ام
زیرا واقفم برای هر کی متفاوت نمودار شده‌ام ‌و اکنون من مسوول این نیستم تا برای آنانی‌که مرا دشمن، بدخواه، مضر و‌ ناباب خویش پنداشته‌اند، خویش را به تبرعه بکشانم.
من خویش شاهد بوده‌ام که کی بوده‌ام و اکنون کی هستم؛ من خویش شاهد بوده‌ام که همواره در لحاف آرامی خزیده‌ام.
به پیمانه‌ای کافی از دهانم، دست‌هایم، نگاهم و قدم‌هایم نیکی را رویانده‌ام و برای بدیِ هیچکسی خویش را قانع ننموده‌ام؛ زیرا که محکمه‌ای وسیعی وجود دارد بنام «کارما» که از سر خوبی و بدی هیچ کسی نگذشته و اجر و سزای هر کسی را چه قریب و چه دور به دستش می‌گذارد.
من اگر نیکی به فروغ رسانم، خویش منور شوم و من اگر بدی ترویج دهم خویش نکبت و تار گردم.
بله! من مسوول این نیستم و آن‌چنان قدرت وافر ندارم تا بروم و با تمام آن‌های که با حصول افکار خویش در من نقص پیدا نموده‌اند و آن را دست‌آویز خویش قرار داده‌اند بجنگم و از خویش تصویر و پرچم خوبی در اهتزاز در بیاورم.
آدمی هرازگاهی نکرده محکوم می‌شود، نگفته بد می‌شود و نرفته مجرم پنداشته می‌شود؛ شاید به این حجت که نقطه‌ای اشتراک با کسی ندارد و اندیشه و خواسته‌هایش متفاوت از دیگران است.
ما همان محکومان، بدان و مجرمانی هستیم که در اذهان دیگران نکرده، نگفته و نرفته شهره‌ای درون و بیرون‌شان شده‌اییم بی‌آن‌که خویش آگاه باشیم.
#سونا_عمری

5 months ago

#سپید
از گذشتن تا رهانیدن
فاصله‌ای نیست؛
چنان چون، تبرِ خویش
بر ریشه‌ای خویش زدن!
واویلاست
واویلاست؛
دیدگانِ یقین خونین است
و بر دهانِ ابلیس، انگار چاشنیِ شاذ
اذنِ خورشید اکنون پیداست
و کفش‌هایم آماده‌ای فرار
باید بروم و از بذرِ ساحل
این‌بار سنگ زاده شوم
زیرا که تخمِ عشق گندیده است
و سزای یقین، کوری‌ست؛
باید بروم
و اکنون می‌روم…
#سونا_عمری

We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 2 дня назад

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 месяц, 2 недели назад

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 месяц назад