‏زندگی را در ‎#كتاب ها نمی شود پیدا کرد اما کتاب ها کمک می کنند که آدم ها زندگی را بهتر پیدا کنند، اگر که زندگی می کنند.
‎#اکنون
‎@Filimocom

مرگ #ابراهیم_نبوی که روزگاری روزنامه ها را فقط برای خواندن ستون طنز او می خریدم شُک کننده بود. هیج سخنی نمی تواند بهت مرا از شنیدن این خبر نشان دهد!

سخنان دیشب #عراقچی درباره‌ی #برجام و مذاکره به نظر من اتفاق جدیدی و عجیبی نبود. اما تاکیدات مشخصش بیشتر برای آرام کردن داخلی بود و مهم تر از آن مسیری ست که قرار است طی شود و از قبل ترسیم شده. با این حال یک نکته‌ی مهم داشت و آن هم واکنش در برابر نوع رفتار دولت جدید آمریکاست!

مسوولیت پرهیزی یا «سندروم پست بی‌قرار»
*?مصطفی ارفعی |مدیر مسوول زنگان امروز*

سرانجام پس از چند ماه سرگردانی شهرداری زنجان، آن هم درست در زمانی سرنوشت ساز، شهردار زنجان فرمان نامه خود را از وزیر کشور گرفته و امروز چهارشنبه آیین معارفه او برگزار و منصور سلطان محمدی به‌عنوان شهردار برای چند ماه آتی که از عمر شورای شهر باقی‌مانده معرفی می‌شود. روند تغییرات در شهرداری زنجان پیش از روند تغییرات دولت در مدیریت استان با استعفای نا به هنگام علیرضا فیروز فر از سمت شهرداری زنجان شروع شد. استعفایی بدون دلیل موجه که صاحب‌نظران از آن به‌عنوان فرار از مسوولیت تعبیر کردند و به نظر می‌رسد استعفای شهردار سابق می‌توانست سوژه‌ی خوبی برای رسانه‌ها و گروه‌های سیاسی باشد تا از چند روی مورد بررسی قرار دهند .

⚠️ مشاهده متن کامل

‏اشتباه است! از این عدد باید ۳ میلیون مسکن ساخته شده در ‎#دولت ۳ ساله‌ی مرحوم ‎#رییسی را کم کنند! جمله‌ی درست "کمبود ۴ میلیون مسکن در ‎#ایران " است! باور ندارید از ‎#حجت_لامبورگینیِ بپرسید! این هم روش!

‏به نظر شما به امام جمعه‌ی ‎#شیراز اطلاع بدهند که قرارداد آتش بس در ‎#غزه هم در حال نهایی شدن است یا نه؟!

از معجزات #صداوسيما میلی همین بس که در یک #سریال یک گروه اوباش آن هم نه در #ایران که در ترکیه به یک زن محجبه حمله می کنند و پس از کشش و بشش شدید بین ربایندگان و مقاومت کنندگان، هیچکدام از عناصر #حجاب این زن سانتیمتری تکان نمی خورد! از اولش هم بهتر می ماند! اصن یه وعضی!
#فریبا

**جریان تندرو و انحرافی، حتی دفتر رهبرانقلاب و مقامات نظامی را زیر سوال می‌برد/ این جریان، نه هوش لازم را دارد و نه بدیهیات را می‌فهمد

روزنامه خراسان نوشت:
?در حالی که رهبری به برهم زدن بازی دشمن در جنگ تبلیغاتی توصیه کردند، امروز شاهد برهم زدن اعتبار رسانه‌های خودی از جانب افراد به ظاهر انقلابی هستیم.
?حمله اخیر محمدرضا شهبازی، مجری برنامه‌ای در صدا و سیما، به مهدی فضائلی، عضو دفتر رهبری، نمونه‌ای آشکار از این روند است که پرسش‌های جدی را درباره اهداف و انگیزه‌های این جریان به ذهن متبادر می‌کند.
?این جریان، که پیشینه‌ای طولانی در دامن زدن به اختلافات داخلی و تخریب نهادهای کلیدی نظام دارد، گویا از هوش و درایت لازم برای درک بدیهیات جنگ رسانه‌ای و شرایط حساس ایران بی‌بهره است.
✅** @Khabar_Fouri

نسل آینده کلاهبرداران!

?پسر ۱۳ساله‌ای که در زنجان شبکه شاد را هک کرده و از شهروندان درخواست پول قرضی می‌کرد، دستگیر شد.
?این نوجوان با ارسال بدافزارهای مخرب تحت پوشش بخشنامه‌های آموزشی،کاربران را به نصب بدافزار ترغیب کرده و پس از دسترسی به حساب‌های کاربری،درخواست وجه ارسال می‌کرد./رکنا

یادداشت من به مناسبت شهادت بهمن بهجو درسال ۹۲؛
بهمن به بهمن نرسید

بهمن را از سالهای دور و اوایل دهه‌ی هفتاد می‌شناختم. سال‌هایی که هر دو از جنگ برگشته و خسته بودیم اما آماده و تازه نفس برای ساختن روزهایی جدید با ایران جدید! از همان روزهایی که با هم می‌رفتیم اول داروهای مرا بگیریم و بعد برویم تزریقاتی (رو به‌روی خیابان هفت تیر) تا ترریقانجی آمپول‌های قوی مسکن رو برای آروم گرفتن درد ترکش‌هایی که هنوز در تنش بود تزریق کند. اما از بس از این مُسَکن ها مصرف کرده بود دیگر اثر نداشت و با لبخند معروفش همراه با چشمانش می‌خندید و می‌گفت : یا اینها متو می‌کشند با من اینها رو!
پاتوقمان در آن سال۶ها و سال‌های بعدترش زیرزمین پاساژ سبزه میدان و تعمیرگاه دوربین های عکاسی فوکس بود که من و ابو الفضل خلفی و بهمن و مرحوم حسین منزوی و البته خیلی های دیگر، آخرین افرادی بودیم که مغازه ی ۱۲ متری را ترک می‌کردیم. مغازه‌ی کوچکی که سنگین‌ترین بحث‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی را در آن جا جا می گذاشتیم و پاساژ را ترک می کردیم تا درهای آهنی‌اش را ببندند. همان سال‌هایی که شهربانی و مدرسه‌ی راهنمایی چمران و زندان پشت شهربانی و دبیرستان سرگرد محبی سر جای خودشان بودند. آن سال‌ها عقیده و نظرهای جسورانه‌ی بهمن که بی پروا طرح می‌شدند، در بحث‌های مختلفی که داشتیم همیشه متعجبم می‌کرد. شنیدن حرف‌هایی که ممنوعه به حساب می‌آمدند از زبان یک جانباز جنگ عجیب نبود اما غذفلگیرت می‌کرد! حرف‌هایی که امروز شنیدنش بسیار بدیهی و شاید طبیعی است و البته با گذشت سال ها از بهمن یاد گرفتیم که باید چنان بود که او بود. بعدها که زندگی بیشتر گرفتارمان کرد هر وقت برای تعویض دخترجه ی بیمه درمانی‌اش به محل کارم می‌آمد، چه وقتی که به بخش همکف اداره منتقل شده و یک کارمند معمولی در بخش بیمه‌گری و در محل تعویض دفترچه بودم (کاری که امروز هم می کنم) و چه آن زمانی که به میانه‌ی ساختمان رفتم، همیشه برای خوردن یک استکان چای و رد و بدل کردن دو کلمه حرف حساب می ماند. حتی زمانی که برای مدتی معاون شهردار شد هم وقت برای گپ و گفت را از دست نمی داد. وقتی خبر بستری شدنش را شنیدم باور نمی‌کردم که به این زودی برود. هنوز هم باور نکرده ام. در خیابان های #زنجان که می‌چرخم چشمم به دنباش می‌گردد. شاید از درون خودرویی صدایم کند یا رو به رویم درآید با آن لبخند و چهره‌ی خندان همیشگی‌اش و دست سه انگشتی‌اش را با اعتماد بنفس برای گرفتن دستم جلو بیاورد و محکم فشارش دهد. هنوز از شوک رفتن حمید بیگلی خارج نشده بودیم که بهمن هم رفت تا به بهمن ۹۲ نرسد. رفتن چه آسان شده به آسانی افتادن برگی از درخت. شاید روزی نه چندان دور کسی هم برای رفتن من دو خط چیزی نوشت.
#سعید_مالکی