از بس گوشش دادم فکر کنم یه سرزمین بنویسم براش.

میگفت خوش به حال پارتنرت که تو شاعری لبخند زد و گفت:
نه، من باید خوشحال باشم که با یک شعر در ارتباطم!...

نمیشه برم آموزش زنگ بزنم بابام بیاد دنبالم؟😭

وقتی یادگاریتو میبوسم و میچسبونم به قلبم آروم میشم.

And I hear your ship is comin' in
Your tears a sea for me to swim
And I hear a storm is comin' in
My dear, is it all we've ever been?!

یک و نیم شبه، داره بارون میاد
همه جا تاریکه و فقط یکم از پنجره
اتاقم نور میاد، در رو بستم
کوچه ساکته، اتاق سرد بنظر میاد
ولی دست و پامو از پتو بیرون آوردم
که هوای خنک نوازششون کنه.
(از اینکه جایی که هستم سرد باشه لذت میبرم)
۴ تا قسمت از یه سریال جدید و دیدم و یه آهنگ ملایم پلی کردم که صداش با صدای بارون حسابی قاطی شده، بخاطر درسم کلافه نیستم و ترس غول گنده ای که اگه نتونم شکستش بدم رو ندارم.
جای خالی یه لیوان قهوه شیرین داغ رو حس میکنم ولی میدونم اگه حرکتی بزنم همه بیدار میشن پس موکولش میکنم به روز دیگه ای.
آرومم، خوشحالم، خیلی خوشحالم
انگار کل زندگیمو منتظر تجربه این آرامش بودم و یه کوچولو هم ته دلم منتظر...
منتظر مشکی، مطمئنم اگه اینجا بود بهم افتخار میکرد منم شادی و آرامشمو باهاش تقسیم میکردم.
#فریادروح
#دست_نوشت_نیمه‌شب

میدونین چی جالبه؟ اتاقش ترکیبی از متود سنتی و مدرنه یعنی دقیقا من🫴🏻