به‌ قلم سمیه جمالی

Description
من اینجا بی‌سانسور می‌نویسم از هر‌چه در ذهنم می‌گذرد: شعر، داستان، مقاله، مموآر و حتی روزمره‌های بی‌مزه.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago

1 year ago

گاهی، وقتِ گذشتن از کوچه‌های دور مانده از گذرگاه همیشگیم؛ جایی می‌ایستم و کودکیم را صدا می‌کنم.

امروز در باریک یک کارگاه قنادی روح من را دقایقی پابند کرد. بوی شیرین پختنی‌هایش من را نشاند روی پله‌های تنگ و تاریک اول صبح تابستانی در دهه شصت. کنار برادرم که می‌رفتیم یک سینی گوشفیل بخریم دانه‌ای پنج زار (ریال) و او بفروشد به یک تومان.

دلم گوشفیل ریز ریز داغ خواست که یواشکی از سینی داداش برمی‌داشتم عوض همراهیش در آن صف بلند و شلوغ میان پسر بچه‌های تخس فلاح.

وقتی مرد قناد خمیری باریک که خیال می‌کردم خمیر ساده نان است را تند تند قیچی می‌کرد و بالشت‌های باریک رنگ‌پریده می‌غلتیدند توی دیگ بزرگ روغن و پف می‌کردند و طلایی می‌شدند، انگار شعبده‌‌ای اتفاق میفتاد.
و بعد با سبد بزرگ روانه پاتیل شهدی غلیظ می‌شدند و سرازیر سینی‌های شکل‌واشکل روی سر پسر بچه‌های کچل.
بی‌دیدن آن آئین، خریدنش بی‌صف از مغازه، بدون هل دادن و تنه خوردن و شنیدن فحش‌های آب‌نکشیده حالی نمی‌دهد. نخریدم و رد شدم.

#فرزندان_فلاح_اهالی_رهایی

1 year ago

دو فصل از رمان نوجوانی را که به‌تازگی نوشتم دادم به فاطیما تا بخواند. معمولا این‌کار را می‌کنم چه نوشته‌های خودم باشد چه داستانی از همینگوی. نتیجه بسیار شگفت‌انگیز است. شما هم امتحان کنید. حالا این بچه که کتاب‌خوان است اما نوشته‌های خود را بدهید اطرافیانتان که اصلا هم ربطی به فضای ادبیات ندارند بخوانند. چشم آنها گاه چیزهایی را می‌بیند که ممکن است از نگاه ما پنهان مانده باشد. به‌ویژه اگر مخاطب آن نوشتار باشند یا شغل، جایگاه‌ و سن‌شان متناسب با یکی از شخصیت‌های شما باشد.
#ادبیات

1 year ago

_می‌خوای یه مرد رو تنبیه کنی؟ وقتی حسابی دلش می‌خواد کاری رو برات انجام بده، اجازه نده. بگو ممنون، خودم می‌تونم، برادرم می‌بره، بابام می‌خره...

رمان رویای جاوید

1 year, 3 months ago

فاطمه می‌گوید ما همه روح‌های مجردیم که اگر گذرمان به هم افتاده پیامی برای هم داریم. از طول موج می‌گوید، از اینکه همه‌چیز در ذهن اتفاق میفتد، از قصه‌ای که برایش خون دل‌مان لخته لخته بر تاریخ پاشیده، تا نمی‌دانم چطور حرف‌مان می‌رسد به شوریدگی و شیفتگی. و اشک، آن اشک شیرین! که خودش را انکار و مستور می‌کند. چون قصه نیست حکایت بی‌قراری، میراث است؛ میراث آدم.

اما من به پیام انسان‌ها فکر می‌کنم. به پیام‌‌های کوتاه و آدم‌های تمام شده تا آدمی و پیامی به درازای روزگار.
واگر اصل ذهن باشد، آنکه هنوز ضربان قلبت را تغییر می‌دهد همچنان پیغام دارد، بی‌وجود تن.

1 year, 3 months ago

تیرماه آدم‌های زیادی به من هدیه داده، آدم‌هایی به درخشانی و گرمای آفتابش اما بی‌رقیب‌ترین موجود دوست‌داشتنی که میانه تیر انگار قلبی به پیکرم افزود دخترکی بود که اول بار به من گفت خاله.
خاله گفتنش هم داستان داشت، جان به سرم کرد تا بعد از یاد گرفتن واژه‌های قرمه‌سبزی و کروکدیل و حتی دشوارتر از آن‌ها عاقبت خاله را یاد گرفت.
حالا که هربار بازوهایش را باز می‌کند و به طرفم می‌دود و فریاد می‌زند: خاااله می‌بینم از این شیرین‌تر خدا شهدی نه در تیرماه نه در روزگاران دور و نزدیکش به کامم نریخته.

1 year, 3 months ago

وقتی از شر چشای ورم کرده و قولنج کتف خلاص نمی‌شی، لپتاپ هم باز قاتی کرده و کار پیش نمی‌ره، اما بارون می‌زنه چیکار می‌تونی بکنی؟
می‌شینی پشت پنجره و عشقبازی حسن رو تماشا می‌کنی. اسمش این نیست من این اسمو براش گذاشتم.
کف بهارخواب رو تمیز می‌کنه تا وقتی سینه سفیده داره قدم می‌زنه زیر پاهاش تمیز باشه.
حالا من دارم یه کفترباز رو دید می‌زنم.

بعضی‌هاشون بد خوشگلن، حتی به چشم من. پیرمرد هر طرف می‌ره دوره‌ش می‌کنن. بغ‌بغو می‌زنن.

دست پشت کمر تماشاشون می‌کنه.
سر یکیشون تو دستشه، سفت. خمش می‌کنه. چیه تو دستش؟ داره قطره می‌ریزه. گمونم تو چشماشون!

هوا ملایمه، آسمون ملایم، همه رنگای پشت پنجره، رنگ سبز کولر پشت‌بوم حسن اینا و برگ درخت کوچه پشتی.

عاشق قشنگه، مراقبتش قشنگ‌تر.

1 year, 5 months ago

گمان می‌کردم محبت کلامی را به اندازه کافی بلدم. تازه حالا متوجه شده‌ام در دیدار عزیزانم فقط می‌گذارم چشم‌هایم از دیدن قشنگی‌ها، مهر و جذابیت‌هایشان سرشار شود. بیشتر خجالت زده زیرلب قربانت برومی می‌گویم و بعد در نوشتار می‌نویسم چقدر لباس‌شان خوشرنگ بوده، چقدر مدل موی جدیدشان بهشان آمده، چقدر دوستشان دارم...
چی هست این زندگی که همچنان داریم قلق‌هایش را یاد می‌گیریم؟

1 year, 5 months ago

جهت اطلاعات بیشتر به پی وی من پیام دهید

1 year, 5 months ago

چون جمالی داشت، برایم ارسال کردند و من هم به اشتراک گذاشتم.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago