?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 1 week ago
زیر ابرهای تو ایستاده ام
و گلویم گرفته است
کنار تابستان
تلفن زنگ می زند
این ابتدای باران هاست...
گوشی تلفن ابری ست
رنگ ها گرد شماره گیر می پیچند
بوی باران بر انگشتانم حلقه می زند.
روی سیم هایی که به اندازه ی این هجرانی سیاه و طولانی ست
بر صدایت بوسه می زنم
و ناگهان
تابستانی میان بارانم.
نازنین نظام شهیدی
عباس صفاری
دنیا کوچک تر از آن است
كه گم شده اي را در آن يافته باشي
هيچ كس اينجا گم نمي شود
آدم ها به همان خونسردي كه آمده اند
چمدان شان را مي بندند
و ناپديد مي شوند
يكي در مه
يكي در غبار
يكي در باران
يكي در باد
و بي رحم ترين شان در برف
آنچه به جا مي ماند
رد پايي است
و خاطره اي كه هر از گاه
پس مي زند مثل نسيم سحر
پرده هاي اتاقت را.
عباس_صفاری
https://t.me/sedaelirav
پیک به پیک
مینوشم از هفت جوش سازت
که نت به نت
دل ِبه تنگ آمدهام را شعر میکنم
در دفتری فراهم
- از سپیدارهای رُسته ز باغهای بسطام
که ریشه تا خرقان عشق دواندهاند
- پا گرفتم از بیسر نامهی عطار
تا چه قدر شناسای در تو
بنواز دلم را
به مضرابی پر شده از مضامین وُ مزامیر
که شاعر نتهای ناخوانده در توآم
- ای جوهر وجود جوشیده
از سرانگشتان خدا....
بنواز تمامت احساس سیلاب ناشده در مرا
عاشقانهتر به فهمی
که رسیده وُ سیّال
تا بيداري دوبارهی شاعر کهفزدهی در من...
گویا_فیروزکوهی
https://t.me/sedaelirav
ما غلامان حلقه به گوش
که شناسنامه نداشتیم
دست هایمان را روبه آفتاب می گشودیم
آنان در تاریکی ساعت هایشان به روز می شد
آنان هر روز فال ما را می گرفتند
در میدان شهر
کسی از ما تشیع می شد
ما هرچند
زیر چکمه ی آنان
اما
ترس را پرنده ها پنهان می کردیم
چشمهای دریده شان برق کدری داشت
خیابان امیدی به هبوط نداشت
کسی ازما در میدان شهر می میرد
قامت غولی نلرزید
جیک گنجشکی در نیامد
ما کنار درخت های پراکنده
پراکنده بودیم
صدایمان فرو نشست
کبوتری در قرمز غروب پرپر شد
ما خودمان
آرام آرام
دست هایمان را گشودیم روبه تاریکی
تا آنان فال مان را بگیرند
نعمت مرادی
https://t.me/sedaelirav
حالا که از تو می گویم و می نویسم
شعر تنها خواندن یک نام است
برای آزادی وتن که دوست دارم مقاومت کنم
در هر شرایط مطمئن
و بغل تیر باران شده ها گلوله ها
و باید مواظب خودم باشم
وشعرها
که باید از تاریکی و انفجارها و باروت بگذرند
علیشاه مولوی
نشانی های ناروا را در نظر بگیر در آزادی
وقتی که وطن را حس می کنم
ایست!
شرایط برای مردن که نداریم این هم شناس نامه ام
باید مهرش را جایی زده باشند
ایست!
آیا
تهران
اشغال شده/نشده؟
حسین فرخی
۱۳- آبان ماه-۱۴۰۳
واقعیت خوابهای من است
خون رویای من
برگتر از سبز – سبزتر از برگ گیاه
که با دشنهی تلکس خبرگزاریها
خنجرِ کلماتِ روزنامه
نمیریزد
واقعیت رویای من است
آنجا هیچکس نمیداند که سیلی چیست
و چاقو
شرمندهی تیغش نه.
در خیالبافی ذهن من
ترور نمیشود لبخند
کشته نمیشود سهراب
بر زانوانِ پیر پیرمرد رفتهاست لبخند
تکههای تن هر که میمیرد
در اخبار رادیو
بر صفحهی تلویزیون
آنجا
آفریقا(فرق نمیکند خاورمیانه، آسیای دور)
در خوابهای من باز میگردد به گهواره و گریه
آنها بزرگ میشوند
در خوابهای من
به مدرسه میروند و آب میخورند
و انار درخوابهای من
و درخت اناری دوباره میروید
از کتابی که ماندهی روی رف
آنها در خانهای ساده بچهدار میشوند و
روزی
بر سپید ساده
بستری ساده
کنار مردمی ساده
با تعریف سادهای از مرگ میمیرند
اما دریغ
واقعیت
نه خوابهای من است
نه رؤیای تو
نه خیالبافی من
نه آرزوی تو
همین تو که روزنامه میخوانی
و گاهی شعر مرا.
بیژن نجدی
https://t.me/sedaelirav
«فلکه سهدختر»
هی زلاتان گوش کن!
ما سه دختر داشتیم
سه دختر و هزارهزار مردمِ بیآزار.
تو نمیدانی حوض چیست
شبنشینی کنارِ حوض
شرجی
تابستانِ اهواز یعنی چه.
تو نمیدانی اهواز کجای جهان ایستاده است، ایستاده بود.
ما سه دختر داشتیم و یک حوضِ بزرگ و هزارهزار زیلوی مهربان
که چای و سیگار به هم تعارف میکردند.
تو اوفیلیا را میشناسی اما از سه دخترِ ما بیخبر ماندهای
از اهواز
از حوضی گرم با آبهای رنگی بیخبر ماندهای.
زلاتان، هی زلاتان گوش کن!
جنگ شده بود
تابستانِ ترکش بود و تردیدِ بودن.
نخلهایمان مردند
زنانمان مردند
گاوها و گوسفندها و کبوترهای جًلدمان مردند و کسی نپرسید
جای جنایت کجای جانت را زخم کرده است اهوازِ سوخته در بارانِ بمب.
ما سه دختر داشتیم و
هزارهزار مردمِ بیآزار.
تو نمیدانی خشایار کجاست
تو نمیدانی در خیابان لشگر چه کسی زندگی میکرد
تو نمیدانی بمب یعنی هزار ترکشِ بیقافیه، بیوزن
بمب یعنی شعری سپید
که سرت را میچسباند به دیواری که رویش نوشته: بسیج، مدرسهی عشق است.
عشق
عشق
عشقهای خونین و مغزهای متلاشی را تو ندیدهای زلاتان!
ما سه دختر داشتیم و هزارهزار مردمِ بیآزار.
کنارِ آبهای رنگی مینشستیم
پولارویدهای قدیمی چشمک میزدند و ما
چهرهبه چهره
دستبهدست میشدیم و بخشهایی از تاریخ
از اهواز
از کنارِ سه دخترِ بیآزارِ ما میگذشت.
وقتی این زیلو به آن زیلو چای تعارف میکرد
جهان کجای جهان بود که تشنه میخوابید و
خوابِ قرصِ نانی میدید
که همسایه به همسایه نمیداد.
هی زلاتان، زلاتان، زلاتان!
ما سه دختر داشتیم و
هزارهزار مردمِ بیآزار.
حالا من ایستادهام
از دور به اهواز نگاه میکنم
و تنها سه دختر
سه دخترِ بیآزار را با خود آوردهام
تا به خاک بسپارم
به موزهی چشمهای شما در قطب.
تشییعِ اهواز در بلادِ سردی که نمیشناسماش
که نمیشناسیام.
با من بیا...
مسعود امینی
https://t.me/sedaelirav
Telegram
attach 📎
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 1 week ago