Back to black

Description
کاش در زیباترین سنگ دنیا که درونِ سینه‌یِ توست جایی برای من هم بود.
#عادل_رستمکلایی

اینستاگرام:
instagram.com/adel__rostamkolaee
راه ارتباطی:
@Really_blackbot

کانالایِ دیگه خودتون
@really_black
@to_promise
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 day, 19 hours ago

5 months, 2 weeks ago

.
برای بار هزارم مادر بحث «مهاجرت» را پیش میکشد.
هربار اصرار میکند من را راضی به رفتن کند،. می‌گوید «نمان».امّا من با واژه‌ی «نمان» غریبم، من آدمِ «ماندن»‌های طولانی هستم، آدمِ جا نزدن، آدم رها نکردن در زمانی که سخت می‌گذرد. به مادرم باشد همین فردا چمدانم را میدهد دستم و کاسه‌ی آب را میریزد پشت سرم و «آینده» را برایم عوض میکند. می‌گویم : من انگیزه‌ای برای رفتن ندارم. کلمه‌ی «انگیزه» را بی‌رمق ادا میکنم، کلمه‌ی انگیزه را بی‌انگیزه ادا میکنم، حرف میزنیم باز هم امیدوارست که مرا راهی کند، می‌روم به دوستانم می‌گویم (من هیچ‌ انگیزه‌ای برای زندگی ندارم). منتظرم حرف‌های روشنی بزنند، پیام‌های پشت هم‌توی گروه تلگرامی می‌آید که : «منم ندارم».. هرکدام را که میبینی، گله میکنند، از زمین از زمان.
هرچه می‌گردم هرکجا که می‌‌گردم «انگیزه‌»‌ی ادامه‌ی زندگی را پیدا نمیکنم. خواهر کوچم زنگ میزند به مادرم می‌گوید : (دلم برای بابا تنگ شده). مادرم می‌گوید: (اگه بخوای مهاجرت کنی باید عادت کنی، دیگه دلم تنگ شده و می‌خوام بیام ببینمتون به این راحتی نیست). همین جمله را که می‌شنوم تنم میلرزد، چه چیزی ارزش این دلتنگی و این دوری را دارد؟! مگر دلخوشی به آنجاییست که زندگی میکنیم؟!
سردرگم می‌شوم، من آدمِ صبر کردن برای «رسیدنم» و یک‌دفعه «رفتن» اگر بدانم که «نمی‌شود» ، اصلاً شاید همین فردا چمدانم را بستم و کاسه‌ی آب را دست مادرم دادم تا پشت سرم بریزد و بی‌خبر رفتم. نمی‌دانم. در همین لحظه که هیچ‌چیز‌ نمیدانم. تلفن همراهم را برمی‌دارم، می‌نویسم «تو می‌تونستی انگیزه‌ی ادامه‌ی زندگی من باشی ولی دریغ کردی» . این را استوری میکنم، پاک میکنم.
#فرزانه_صدهزاری

1 year ago

می‌رسم خانه، تنم را از لباسم در میاورم ولو میشوم روی تخت. چشمانم را میبندم و پشت پلکانم در دنیای تو روی بند‌رختی در تراس خانه‌ات پیراهنی سفید هستم که باد میزند و چشم باز میکنم. می‌آیی، می‌پوشیَم. چشم میبندم و باز چشم باز میکنم در دستانت هستم در بندرانزلی، در اسکله، پشت به دریا، پشت به باد، در‌دستانت هستم، مرا بین دو لبت میگذاری، فندک میزنی روشن می‌شوم، دود می‌شوم در ریه‌هایت، چشم می‌بندم و چشم باز میکنم کنارت هستم، کتابِ نیمه خوانده‌ا‌ی با جلد آبی کمرنگ، قبل از آنکه بخوانیَم چشم میبندم و دوباره چشم باز‌میکنم اینبار دور تو پیچیده‌ام، پتوی طوسی کمرنگی که از زیر گردنت تا تمامت پیچیده‌ام، تو آرام خوابیده‌ای و من میخواهم همین‌جا بمانم، من همین‌جا بمانم، تو همین‌جا بمانی، زمان همین‌جا بماند..
تکان می‌خوری، چشم باز میکنم، تن از لباس کنده روی تخت افتاده‌ام.کاش در انتخاب زندگی آنقدر قدرت داشتم که به جای آدم بودن می‌توانستم پتو باشم.
#فرزانه_صدهزاری
.

1 year, 2 months ago

"خداحافظ"

نویسنده: #محمدرضا_احمدی
میکس و مسترینگ: #حسن_خیری
@hassankheiriii
کاور: #فاطمه_رضایی

گوینده: #عادل_رستمکلایی
@really_black
@to_promise

Telegram

attach 📎

1 year, 5 months ago

.
اصلاً نمیخوام به این فکر کنم تو خوب بودی یا بد، من برات چی بودم و کجای زندگیت بودم، من فقط میخوام به حال خوبی که کنارت داشتم فکر کنم، حساب گریه‌ی بعد از رفتنت باشه برای بعد، الان فقط میخوام به خنده‌های لحظه‌های بودنت فکر کنم.مهم نیست که چی شد و چرا شد، مهم اینه که من دوسِت داشتم، به خاطر دوست داشتن خودم توی اون روزا میخوام فقط به لحظه‌هایی که به خوبی گذشت فکر کنم.
من می‌مونم با احساس دوست داشتنم نسبت به تو.و تو می‌مونی با از دست دادن کسی که دوست داشت.
حتی اگر بازی هم بود،بازی رو من بُردم..
#فرزانه_صدهزاری

1 year, 9 months ago
2 years, 3 months ago

‍ ‍ ‍ تو را انتخاب میکنم

نویسنده: #یاسر_ساجدی
@yasersajedi
تنظیم: #حسن_خیری
@hassankheiriii
کاور: #رضا_رضوانی
@rezar_artworks
گوینده: #عادل_رستمکلایی
@really_black
@to_promise

Telegram

attach 📎

2 years, 7 months ago

از یاد نبر که از یاد نبردمت، از یاد نبر که باران شدم تو را و باریدم، از یاد نبر که شهر را به عطر تو عادت دادم بس که شال در خانه ام جامانده ات را در هوا رقصاندم به نیت شفای تهران غمگین. از یاد نبر که پشت به همه جهان ایستادم و رو به تو، و هر که هر تیغی داشت فرو کرد به صحرای پهناور اطراف فقراتم، و من باز نگاهت کردم و خندیدم، خورشید شخصی من. از یاد نبر که وقت سنگسار ایستادی و نگاهم کردی و خون از پیشانیم آمد تا روی چشمم و تو را سرخ دیدم، سرخ پوش زیبای لعنتی. از یاد نبر که در تمام اردیبهشت ها کمت آوردم و دنیا پاییز بود و تگرگ گلدانم را بوسید. از یاد نبر که بر تازیانه های دوری و بوسه های نوازش یکسان خندیدم، وقتی جهانم از صدای تو عاری شد. از یاد نبر از یاد نبردمت. هر بار کسی لبانت را نوشید، به یاد بیاور ترک لبانم را، وقتی در عطشی جان دادم که خالقش بودی. از یاد نبر که از یاد نبردمت.
حالا پرده در باد می رقصد، پنجره باز است، و هیچکس نمیداند مردی که چند ثانیه قبل پایین پرید چقدر برای تو دلتنگ بود...
#حمیدسلیمی
@hamid_salimi59

2 years, 8 months ago
2 years, 8 months ago

‍ ‍ ‍ 《می‌گذرم》

نویسنده: #محمدرضا_احمدی
@ahm_poem
تنظیم: #حسن_خیری
@HassanKheirii
کاور: #رضا_رضوانی
@rezar_artworks
گوینده: #عادل_رستمکلایی
@really_black
@to_promise

Telegram

attach 📎

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 day, 19 hours ago