از من استخوان هایی باقی میماند که تورا دوست خواهد داشت

تو را هر لحظه به خاطر می‌آورم، بی هیچ بهانه ایی
شاید عشق همین باشد

یه راه دیگم هست ولی مامان گناه داره.

اگه همه جا تاریک بود دوباره بگرد؛
شاید نور خودت باشی!

سعدیا گفتی که مهرش می‌رود از دل ولی مهر رفت و ماه آبان نیز آرامم نکرد
آذر سلام...

نبر ز خاطرت تمام آن گذشته را
اگر دلت شکست فقط به دیدنم بیا
تورا به جان من بیا:)

دلتنگی بیشتر از قهوه آدمو بیدار نگه میداره.

خیلی دلم میخواد برم دست اون دختره رو بگیرم و ازش بپرسم چه حسی داره آرزوهای منو زندگی کردن!؟

هیچی دردناک‌تر از این نیست که یکی دیگه آرزوهاتو زندگی کنه.

دلم میخواد یکی باشه که دیوانه وار عاشقش باشم و بپرستمش و اونم همینقدر دوسم داشته باشه
بعد ازدواج کنیم هرروز براش غذا درست کنم ، لباساشو اتو کنم بره سرکار، شبا توی بغلش بخوابم ، عصرای جمعه باهم بریم سینما ، یهویی بزنیم به دل جاده بریم مسافرت بریم رشت ، توی پاییز خیابون ولیعصر از تجریش تا تاتر شهر قدم بزنیم باهم و پادکست گوش بدیم، زیر بارون برقصیم و اهنگ و بخونیم با صدای بلند ، براش کتاب بخونم، قربونش برم، توی دلم ضعف بره وقتی صدام میزنه وقتی تو چشماش خیره میشم ، بچه دار بشیم بچه هامونو بزرگ کنیم با عشق با محبت بعد نوه دار بشیم و تا وقتی که قلبمون میتپه کنار هم باشم:)