دنیای نوشته‌هایِ من ??

Description
من در این سرزمینِ دست به قلم
گاهی رنگی از تصور و خیال و گاهی وهم را نقش میزنم.
گاهی نیز در سرزمینم میتوانی گام‌هایی در خانه‌های توسعه فردی برداری. روزهایی نیز با شما در مورد فیلم‌ها گپ میزنم.
ارتباط با ادمین
@marziehnadem
پیجِ من
@nadem.marzieh
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 2 days ago

1 month, 1 week ago

شلختگی در نوشتن

من با نظم سازگاری ندارم؛ اما این جمله‌ام را اشتباه برداشت نکنید.
وقتی که می‌نویسم، دوست دارم برگه‌های سفید زیادی دور و برم باشد. شلختگی را در آن زمان می‌پسندم.

اولش فکر کردم، فقط من هستم که این مدلی از نوشتنم است و سبکی از زندگی نویسندگیم؛ اما وقتی یکی از دوستانِ مجازی‌ام عکسی از اتاقی انداخت که در آن می‌نوشت، متوجه شدم که فقط من نیستم که این‌جوریم و چند تا از دور و بری‌هایم هم مثلِ من هستند.

حتی یکی‌شان می‌گفت، آن‌قدر در این چندسال برگه‌های نوشته جمع کرده‌ که همه‌شان را باید در یک اتاق جای‌شان دهد.

آن لحظه خوشحال شدم که آدم‌هایی اطرافم بودند که شبیهم هستند؛ مثلِ خودم شلخته در نوشتن.

شلختگی به من نظم می‌دهد، به شما چطور؟

البته گاهی هم به صندلیم تکیه می‌دهم لپ‌تاپم را روی میز می‌گذارم و تندتند روی کلیدهایِ سیاهی که حروف‌شان سفید است، فشار می‌دهم و متنم را تایپ می‌کنم؛ درست مثل الان که دارم متنم را می‌نویسم.

البته گاهی اوقات که متنی مثل پی‌دی‌اف یا مقاله می‌خواهم بخوانم به صندلیم تکیه می‌دهم و شروع می‌کنم به خواندنش.

اما بیشترِ اوقات دوست ندارم، به صندلی تکیه دهم. دوست ندارم دور و برم خلوت باشد.

این را می‌پسندم به مبلی تکیه دهم؛ کاغذها دور و برم باشند و بعد شروع کنم به نوشتن و خواندن.

زمانی که می‌خوانم، خیلی چیزها هم در دفتر و کاغذهایم می‌نویسم که ورق‌های‌شان سفید است.
در بعضی برگه‌ها رنگ‌ها را می‌نویسم، در برخی از آن‌ها لباس‌ها و چهره‌های شخصیت‌ها.
در برخی از آن‌ها بوها و در برخی مزه‌ها.
در بعضی از آن‌ها هم زبان‌های بدن و تشبیه‌ها را می‌نویسم.
دفترِ بزرگی دارم که به دردِ طراحی می‌خورَد و در آن تکنیک‌هایِ داستان‌نویسی را می‌نویسم که از هر کتابی یاد می‌گیرم.

پسندِ دلم نیست که دور و برم خلوت باشد یا حتی ساکت.

آری! ساکت.
هنگامی که می‌نویسم، هدفونی را به گوشم می‌زنم که موزیکی در آن پخش می‌شود.

با شنیدنِ موزیک ایده‌های بیشتری در ذهنم تصویرسازی می‌شود:
مثلا وقتی که یک آهنگ حماسی می‌شنوم؛ احساس می‌کنم در یک میدان نبردم یا زمانی که آهنگِ دیگری را می‌شنوم که صدایِ خش‌خشِ برگ، جیرجیرک، جغد یا صدایِ آهسته باز شدنِ دری، در گوشم پخش می‌شود، می‌خواهم داستانی بنویسم که در آن، ترس باشد بدونِ هیچ یکنواختی.

هر کسی روشی دارد برای نوشتن.

دوستِ خوبم شما چه روشی برای نوشتن و خواندن دارید؟

1 month, 1 week ago

یادداشت شبانه من:
سرد و متروک

اسمش را باید بگذارم سرد و متروک.

البته باید بگویم این دوکلمه یهویی به ذهنم نرسید؛ چون این دو کلمه را بسیار امروز تکرارش کردم. نمی‌دانم از کجا امروز آن را شنیدم؛ شاید از ویدئویی در فضای مجازی! الان یادم نیست.

و بعدش با خودم گفتم:« سرد و متروک یعنی چه؟!»
بعد از آن لیستی در ذهنم ردیف شد.
در آن لیستی از آدم‌ها هم بودند که روبرویم قد کشیدند.
آدم‌هایی که سردت می‌کنند، با رفتار یا مَکر یا حرفی.
یا می‌تواند متروک آن چیزی باشد که من را از خیلی چیزها دور می‌کند. دور می‌افتم از خیلی چیزها.

امروز حوصله‌ام به صفر رسیده بود. دوست نداشتم کاری انجام دهم. دوست داشتم گوشه‌ای دراز بکشم و به یک چیز چشم بدوزم.
به خیلی چیزها هم فکر می‌کردم و هم نه.

گاهی اوقات در یک تردید گیر می‌افتم.
درست مثل زمانی‌که می‌خواهی بروی دنبالِ چیزی بگردی؛ اما همین‌که بلند می‌شوی یادت می‌رود دنبالِ چه بودی؟
نمی‌دانم شما هم این را تجربه کرده‌اید یا نه؟
به این فکر می‌کنید که چه می‌خواهید؟
شاید قبلش می‌دانستید چه می‌خواهید؛ اما حالا وسطِ یک چهارراه ایستاده‌اید و نمی‌دانید چه می‌خواهید؟ ماشین‌ها بوق می‌زنند که شما بروید کنار؛ اما انگار شما صدای‌شان را نمی‌شنوید.
تا زمانی می‌توانید از جلویِ ماشین‌ها بروید کنار که صدایِ اولین بوق را بشنوید.

من هم صدایِ اولین بوق را شنیدم.

نمی‌خواستم وسطِ چهارراه گیر کنم. می‌خواستم آن نقلیه‌های پر سروصدای چهارچرخ راه‌شان را باز کنند و بروند سراغِ کارشان.

اولین کاری که کردم این بود که بنویسم.

اما چرا باید خودکارِ آبی‌ام را برمی‌‍داشتم و می‌نوشتم؟
فقط یک چیز را می‌دانستم:« می‌خواستم راحت شوم.»

از چه چیز؟!
از آن بوق‌های ممتدی که در سرم صدای‌شان را می‌شنیدم.

پس شروع کردم به سوال پرسیدن از خودم.

در آن لحظه به این فکر نکردم که جوابی برایش داشته باشم. فقط می‌خواستم از خودم پرسش‌هایی داشته باشم. بعدا می‌توانستم جوابی برای همه‌شان پیدا کنم.

من در آن لحظه تشنه پرسیدن بودم. دنبال پاسخ نبودم.

فقط سوال می‌توانست مرا بهتر کند.
چرا نباید ننویسم؟
چرا یک چیز آنقدر برایم بزرگ می‌شود که مرا آشفته می‌کند؟
چه چیزِ این آشفتگی حالم را بد می‌کند؟
چرا آمدم سراغِ نوشتن؟ نوشتن به چه دردم می‌خورَد؟
چرا نمی‌خواهم و نمی‌توانم کاغذهایم را بیندازم سطل آشغال؟ چرا آن‌ها برایم مهم نیستند؟ مگر چه دارند که من آن‌ها را از خود دور نمی‌کنم؟
و خیلی از سوال‌های بی‌جوابِ دیگر.

بعد از نوشتن سوالات باید بگویم به‌قولِ سروش صحت:
« اگه نمی‌دونی چی می‌خوای بنویس.
اگه تو چیزی گیر کردی بنویس.
اگه حالت بده بنویس.
اگر خوشحالی بنویس.
اگه ناراحتی بنویس.
اگه درمانده‌ای بنویس.
اگه ناامیدی بنویس.
اگه از دستِ آدما ناراحتی بنویس.
اگه خسته‌ای بنویس.
اگه مریض هم هستی بنویس.»

من هم نوشتم تا یک چیزی درمان شود. در نوشته‌هایم از خود سوال پرسیدم و آرام شدم.

گاهی نباید به دنبال جواب باشی، فقط بپرس. بعدا می‌توانی پاسخ‌هایش را پیدا کنی.
تا می‎توانی پرسش داشته باش از خودت.

#یادداشت_نویسی
#مرضیه_نادم

1 month, 1 week ago

این چند روز درگیر کلاسای آنلاین بچه‌ها بودم به هیچ چیز نمی‌تونستم درست و حسابی برسم??‍??
ولی دو روزه که بچه‌ها میرن مدرسه?
سه روزه که برقامون قطع نشدن و دو روزه که آسمون یه ذره بهتر شده?
دیروز تونستم خورشید رو ببینم و اون اشعه‌هاشو.
و این یه ذره خوشحالم می‌کنه.
این‌که بعضی چیزا دارن انگار اندازه یه بند انگشتی شبیه خودشون میشن ??

1 month, 2 weeks ago

ضیافت ذهن

می‌خواهم ذهنم میزبان اشیا و اشخاص شایسته باشد، اما گاهی هجوم مهمانان ناخواسته، از گرمی پذیرایی‌‌ می‌کاهد.

حماد رحیمی

#جمله‌سازی

1 month, 2 weeks ago

فکرِ شیرین

با کتانی‌هایی که رنگ‍شان مثل نخود بود، تند قدم‌هایم را برمی‌داشتم و از کنارِ مغازه‌ها رد می‌شدم. دیروز کوچه‌ها، خیابان‌ها، حیاطِ خانه‌ها و پشت‌بام‌ها خیس بودند؛ اما امروز به‌جایِ باران، بادِ سردی از کنارِصورت، دست و چشم‌های‌مان می‌گذشت؛ روی نوکِ دماغ‌مان می‌نشست، مثلِ لبو، قرمز و بعد سردمان می‌کرد. در راهی که می‌رفتیم همراه‌مان بود؛ به نظر می‌رسید او نمی‌خواست تنهای‌مان بگذارد.

وقتی همراهِ باد از کنارِ مغازه‌ها رد می‌شدم؛ بویِ شکردارِ شیرینی‌ها رویِ نوکِ دماغم، کنارِ سرمایی که جاخوش کرده بود، نشست. انگار زورِ شکر بیشتر از سرما بود. رایحه‌اش تا چند مغازه بعدش هنوز همراهم بود.

چشمانم آن را نمی‌دید؛ اما رایحه‌هایِ شیرین و داغش مرا از پله‌ها پایین می‌برد و کنارِ ویترین‌های شیشه‌ای نگهم می‌‌داشت. شاید مردِ کهنسال یا زنی با لباسِ سفیدِ شیرینی‌پزی، شیرینی‌هایِ داغِ مستطیلی، گرد یا مربعی را از سینیِ فر روی پیشخوان می‌گذاشت تا سرد شوند.

گاهی یک فکرِ خوش می‌تواند مثلِ رایحه‌ی یک شیرینیِ داغِ هل یا زنجبیل‌دار تو را با خود به خیالاتِ خودش ببرد تا سوزشِ یک سردی را فراموش کنی.

#یاددشت_نویسی#مرضیه_نادم

1 month, 2 weeks ago

ورق به نظر می‌رسید که برای پر شدن التماس می‌کند. صفحه خالی چیزی به غیر از پتانسیل نبود و تا زمانی که از آن استفاده نمی‌شد بی‌معنی بود.
...
"تمرین. فکر کنم همه آخرش همینجوری یه چیزیو یاد می‌گیرن."
از کتاب:#طریق_شاهان
#استورم_لایت
نام نویسنده:#برندون_سندرسون

1 month, 2 weeks ago

نظرهای کورکورانه

این رو زیاد شنیدم در موردِ فانتزی‌نویس‌ها یا وحشت‌نویس‌ها:
فانتزی برای کودکانه.
اگر تو زمینه وحشت می‌نویسی، پس روحیه خشنی داری.
چرا نمی‌ری عاشقانه بنویسی یا رئال؟

خیلی از اساتید هم هستند که مخالفت شدیدی دارند و بعد با دو مثالِ کلیله دمنه و هری پاتر می‌خوان نشون بدن که فانتزی فقط برای بچه‌ها نوشته می‌شه.

اما اگر کسی واقعا انواع اثرهای فانتزی رو مطالعه کرده باشه، (که بعید می‌دونم برخی اساتید خونده باشن??) متوجه می‌شه دو نوع رده سنی برای داستان‌های فانتزی داریم:
۱. کودکان
۲. بزرگسالان.

باید اول ادبیات فانتزی رو درک کرد و فهمید، آثارش رو خوب مطالعه کرد و بعد، درموردش نظر داد.

البته می‌دونم این دیدگاه توی ایران، از قبل تو مغز خیلی‌ها وجود داشته و خیلی از اساتید هم دارن درمقابلش جبهه می‌گیرن؛ اما درمقابل برخی چیزها فقط باید لبخند زد و رد شد?

مهم نیست که دیگران یا برخی اساتید چه فکری می‌کنن؛ مهم مخاطبان و افرادی هستن که بهش علاقه دارن.

کسی که نمی‌خواد متوجه بشه، رو نمیشه چیزی بهش فهموند.

#باور_نادرست
#مرضیه_نادم

1 month, 2 weeks ago

بازی تشبیه با رنگ‌ها:

`سیاه:
مثل زمان‌هایی که خونه تاریک می‌شه، گربه سیاهی که داره توی پارک راه می‌ره،شب، آسمانِ شب، دیوارهایی که سوختن،ابرو، چشم و مژه‌ها.

قهوه‌ای:
مثل بيسکوئيت‌های بالشتی، تنه‌ی درختان، الوارهایِ چوب، مثلِ خاک.

خاکستری:
مثلِ ماسه

سفید:
دندان، خامه، شیر، پنیر، برنج، ابر، سفیدیِ داخلِ چشم‌ها، نورِ سفیدِ خورشید، برف،پنبه، نورِ لامپ، وقتی که خونه روشنه، برگه‌ی کاغذ، ورقِ دفترِ نقاشی، سنگِ نمک، پرِ مرغ، غاز، دستمال کاغذی

زرد یا طلایی:
خورشید، ظروفِ برنجی، عسل، زرده‌ی تخم‌مرغ، زعفران، طلا`

1 month, 2 weeks ago

#روز_گفتار بازیِ تشبیه در رنگ‌ها#مرضیه_نادم

1 month, 2 weeks ago

آسمانِ تار و مربع‌های خاموش

ساعت 6 بود که از خواب بیدار شدم؛ گاهی یک فکر، آن‌قدر مرا از هم می‌پاشد که خواب را برایم حرام می‌کند.

هنوز زردیِ طلوع در پشت پنجره‌ها سفید نشده بودند که مژه‌هایم را از هم دور و بالا و پایین‌شان کردم.
این روزها با آلودگیِ زیادی که آسمان را تار کرده، دست به گریبانم. این کثیفی گویی یقه‌ام را گرفته و می‌خواهد سرم رابِتِرکانَد. مدام انگار کِرمی در سرم می‌خزد و تنش را بالا و پایین می‌کند. با هر خَزِش انگار می‌خواهد رگی در سرم کَنده شود.

هوا آلوده می‎‌شود؛ اما همیشه آلودگی‌هایش در پاییز و زمستان به ما رخ می‌تابانَد. به نظر می‌رسد در بهار و تابستان قایم‌موشک بازی می‌کند و اول، در پاییز و بعد در زمستان جایِ پنهانش را به ما نشان می‌دهد.

آلودگی‌ها در کنارِ قطعی‌هایی که خانه‌هایِ شهر را تاریک می‌کند؛ خیلی‌ها را آشفته کرده.

وقتی که در ساعاتِ تاریکیِ روز بیرون می‌روم؛ مربع‌هایی را بر ساختمان‌هایِ مستطیلی می‌بینم که خاموش هستند.
اگر روشن باشند؛ مثل این است که در آن زندگی جریان دارد.

خاموشی مرا یادِ آبِ انباشته در چاله می‌اندازد و روشنائی‌اش، رودِ جریان‌دار را یادم می‌آورد که صدای شرشرش از پشتِ درخت‌های جنگل شنیده می‌شود.

تاریکی و روشنایی، شما را یادِ چه می‌اندازد؟

پی‌نوشت:منظور از تاریکی و خاموشی، همان قطعی برق است.

#یاددشت_نویسی
#مرضیه_نادم

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 2 days ago