بالاتر از فحش چی هست؟ دیگه فحش دادنم برا این وضعیت اینترنت اعصابمو آروم نمیکنه.

از من میشنوین؛ دوام رابطه، به دوام لاسه.

هفته پیش یه خانمی درحالی که داشت اشک میریخت اومد درمانگاه، منو گیر آورد و شروع کرد به گلایه کردن که من سرطان روده داشتم و درمان شدم، الان دوباره علائم دارم و کولونوسکوپی کردم و ۴ ماهه دنبال اینم وقت بگیرم تا نتایجو به دکتر نشون بدم ولی دکتر تا اخر سال وقت نداره؛ تو بگو چیکار کنم؟ من باید وقتی دوباره عود کرد بفهمم؟ خلاصه راهنماییش کردم چطوری وقت بگیره و بهش گفتم نتیجه بیوپسی رو نشونم بده. دیدم، بهش گفتم ببین من تخصص گوارش ندارم ولی تا جایی که میدونم سرطانت برنگشته، نگران نباش.
گذشت، امروز دیدم یه خانومی تو درمانگاه اومد پیشم و گفت من همونیم که هفته پیش اومدم، تونستم وقت بگیرم. شرح حالشو گرفتم، دوباره گریه کرد، آرومش کردم. گفت تو درست تموم شه متخصص گوارش میشی؟ بیام از این به بعد پیش خودت. گفتم نه من تازه عمومی میشم، بعد اگه خواستم باید بخونم برا تخصص. چند لحظه مکث کرد، گفت بنظرم بعضی از شما عمومیا بیشتر از متخصصا بلدین، اونا فقط یه قسمت بدنو بلدن ولی شما باید همه چیزو بلد باشین. خندیدم گفتم بیرون منتظر باش تا صدات کنیم. دکتر اومد، آزمایشاشو دید و همون حرفایی که من بهش زده بودم رو تکرار کرد. خانومه درحالی که خوشحال داشت از در خارج میشد، گفت کارت خیلی درسته و من الان شونصد ساعته رو ابرام...

دوشنبه‌سوری همراه اولی‌ها:
۱۰۰۶۴#

دوستم گفت برا یلدایی چیکار کردی؟ گفتم فعلا که هیچی. گفت چیا خریدی؟ گفتم فعلا هیچی. گفت مهموناتون کیان؟ گفتم نمیدونم فعلا فکر نکردم. و هربار بهت و حیرتش بیشتر میشد. گفت تا الان همه ده بار خریداشونو کردن، کاراشونو انجام دادن، تو چطور هیچکاری نکردی؟ کی میخوای…

دوستم گفت برا یلدایی چیکار کردی؟ گفتم فعلا که هیچی. گفت چیا خریدی؟ گفتم فعلا هیچی. گفت مهموناتون کیان؟ گفتم نمیدونم فعلا فکر نکردم. و هربار بهت و حیرتش بیشتر میشد. گفت تا الان همه ده بار خریداشونو کردن، کاراشونو انجام دادن، تو چطور هیچکاری نکردی؟ کی میخوای خرید کنی؟ گفتم نمیدونم، فعلا که درگیر بخش و امتحانم، ببینم چی میشه. گفت الان همه دغدغه‌شون اینه که گل روی میزشون با دستمال رومیزی چه رنگی باشه بعد تو میگی امتحان؟
و فکر کردم دیدم چقدر همه‌ی این دغدغه‌ها برام بی معنیه، چقدر دنیاهامون فرق میکنه، چقدر من از دنیا دورم. مثل روز عقدم که تا ساعت ۲ سر جلسه امتحان بودم و هیچکس باورش نمیشد. مثل وقتایی که از فوتبال حرف میزدن و من نمیدونستم جام جهانیه، مثل وقتایی که از عروسی‌شون حرف میزنن و چشماشون برق میزنه ولی من به مراسم فکر میکنم و غصه‌م میگیره، یا مثل همین امروز که فهمیدم ۵ روز دیگه شب یلداست...
فکر کردم و دیدم چقدر آدما زندگی رو جدی گرفتن، چقدر هرروز همه‌چی پوچ‌تر از دیروزه، چقدر شادی‌ها کوچیک و سطحیه و چقدر زندگی‌ها به ظواهر وصله.
گمونم من فرزند ناخلف دنیام که هیچوقت با خودش و قوانینش کنار نمیام.

ممنون میشم اگر نماز شب اول قبر بخونین برای جلال، فرزند جهانبخش...

صدات میکنم
صدام میکنی
میدونم دارم اشک میریزم نگام میکنی..

@hemoglobinopathy

داشتیم با بچه‌ها بررسی میکردیم چرا استادای پوست انقد ملو و مهربونن و استادای اورولوژی انقد وحشی و پاچه گیر؛ که یکی از بچه‌ها گفت به هرحال خیلی فرق میکنه سرت تو کجای ملت باشه!((((((((:

قربان ریشه‌های شال گردنت.