𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
داستان مار و خارپشت
داستان های مارا در پیج اینستاگرام نیز دنبال کنید
? ملانصرالدین داشت از راهی رد میشد دید ۳نفر دارن دعوا میکنن
پرسید چی شده؟؟؟
گفتن ۷ تا گردو داریم میخوایم
بین هم تقسیم کنیم؛
خلاصه
ملا رو بین خودشون قاضی کردن ...
ملا گفت:
خدایی تقسیم کنم یا انسانی ؟؟؟
گفتن خوب معلومه خدایی تقسیم کن!!!
ملا به اولی ۵ تا گردو داد
به دومی ۲ تا
و یه پسگردنی هم زد به سومی
گفتن: این دیگه چه جور تقسیم کردنی بود؟؟
ملا گفت: اگه به دقت نگاه کنین
خداوند نعمتهاشو همینجوری بین
بندگانش تقسیم کرده ...
حکایت ما ?
میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟
یکی از مشاوران میگوید: کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش
اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:
«نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار.
بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و
هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت.
فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند
یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد
تو هوای سرد زمستون از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود، تختی رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید! تعجب کردم و پرسیدم: داداش واسه کی میخری؟
ما که تازه از حموم در اومدی، اونم اینهمه! گفت تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!
پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد: نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ...
خاطرهای از شادروان عباس زندی
▪️میگویند روزی برای سلطان محمود غزنوی كبكی را آوردند كه لنگ بود. فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست. سلطان محمود حكمت قيمت
زياد كبک لنگ را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن میكنيم برای كبکها، اين كبک را نزديک دامها رها میكنم. آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند
و در اين وقت در دام گرفتار میشوند. هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام میشوند.»
سلطان محمود امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد.چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان تيغی بر گردن كبک لنگ زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟
سلطان محمود گفت: هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جدا شود
نصیحت های يك درخت:
استوار بايست. رويی يه پا هم برو بيرون. ريشه هات رو فراموش نكن. كلی آب بخور. از زيبايى طبيعى خودت راضى باش. از منظره لذت ببر...
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ...
ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺳﭙﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩ.
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﺟﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻩ...
ﺩﺭﻭﯾﺶ ﮔﻔﺖ:
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ،
ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﻨﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ،
ﻧﺎﻣﺮﺩﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺣﺎﺟﺖ
ﺑﻄﻠﺒﻢ...!
در رمان "بار هستی" اثر "میلان کوندرا" شخصیتی وجود دارد به نام "توما"، که نمیخواهد هیچ رابطه عاشقانهی عمیقی را تجربه کند؛ او نمیخواهد شبها در کنار کسی بخوابد و هر صبح صدای مسواک زدنش را بشنود، صبحانهی دو نفره نیز برای او هیچ جذابیتی ندارد؛ اما اوضاع آنطور که میخواهد پیش نمیرود، با دیدن "ترزا" عطر خوشبختیِ ناشناختهای را تجربه میکند، از خواب مشترک لذت میبرد و یک روز صبح متوجه میگردد که تمام شب دست در دست وی داشته است. کار به جایی میرسد که بدون او چشم بر هم نمیگذارد و کنارش حتی در نهایت اضطراب، به خواب میرود.
مسئله و راهحل مشخص است، انسان وقتی کنار فردِ درستی قرار بگیرد، احساس سبکی خواهد کرد؛ یک آرامش ممتد که تجربه کردنش از هر چیزی واجبتر است، حتی اگر این تجربه کوتاه باشد...
متن: مهدی رشیدی
منبع: سندرم نويسندگی
گروهی به ملاقات استادی رفتند.
استاد به آنها قهوه در فنجان های
متفاوت تعارف کرد.
استاد گفت:
اگر توجه کرده باشید تمام فنجان های
خوش قیافه و گران برداشته شدند
در حالیکه فنجان های معمولی جا ماندند.
هر کدامیک از شما بهترین فنجان ها را
خواستید و آن ریشه استرس و تنش شماست.
آنچه شما واقعا میخواستید قهوه
بود نه فنجان.
قهوه، همان زندگی ست
فنجان ها هم پول، موقعیت و
غيره هستند. فنجان ها وسیله هایی
هستند برای نگهداری آنها زندگی را
فقط در خود جای داده اند.
لطفاً نگذارید فنجان ها کنترل شما
را در دست گیرند. از قهوه تان لذت ببرید.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago