"با کدام بال می‌توان از زوال روزها و سوزها گریخت؟"

امیدوار است، اما امیدوار است که امیدوار نباشد...

نابینا غصه نخور، در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد. ما هم که می‌بینیم خود را به کوری زده‌ایم، باور کن...
ماهی‌ها گریه‌شان دیده نمی‌شود،
گرگ‌ها خوابیدن‌شان،
عقاب‌ها سقوط‌شان و انسان‌ها درون‌شان…

از پشت صحنه به زنی که توسط شوهرش توی تولد پسرش با نخ بادکنک به قتل رسید و زن پنجاه و سه ساله‌ای که توسط شوهرش با کلنگ به قتل رسیده هم اشاره کردن.

نمی‌دونم چرا همیشه خانواده‌م فکر می‌کنن من یه سرمایه‌ی مخفی دارم. هروقت می‌گم پول ندارم، می‌گن "خب از اون پولی که مخفیانه جمع کردی بردار." حتی چندروز پیش مامان‌بزرگم پشت تلفن گفت "من که می‌دونم یواشکی پول جمع کردی، فلان‌کار رو بکن." دوستان این یواشکی رو من از کجا آوردم که جمع کنم؟ در من چی دیدین که فکر کردین پولی بهم می‌رسه که جمع کنم؟

جوری که آلبوم‌های بم‌بم هربار از قبلی خفن‌تر و خفن‌تر می‌شه>