𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
? - نقد فیلم « جنگنده / ضارب »
? - « جنگنده با خود - یا برای خود؟ »
✍️ - نویسنده: #آریا_باقری
▪️¦ نقد هشتاد و دوم
▪️¦ #نقد_فیلم_جنگنده
▪️︎¦ کارگردان: آلن دلون
▪️¦ نمره: ١ از ۴ (☆)
?- خلاصه داستان: ژاک دارنای پس از هشت سال از زندان آزاد میشود و تلاش میکند تا انباری از الماسهای دزدیده شده را بازیابی کند. او در تلاش خود با پلیس و جنایتکاران رقیب روبرو میشود.
?- [ خواندن نـقد ] ?
?¦ #نقد_فیلم #آلن_دلون #جنگنده #ضارب
▪️¦ #Le_Battant
▪️¦ #Review #Critic
?¦ @FormandFilm
*▪️پویش شخصیتی کمدینهای کلاسیک
▪️از هارولد لوید تا چاپلین و باسترکیتن*
از لحاظ پویش شخصیتی هارولد لوید از جمله معدود کمدینهایی بود که بین کمدینهای دیگر ثروتمند بود. شاید همین ثروتمندی او بوده که به مرور نامش را از صنعت سینما حذف کرد. گویی سطح کلاس و مراودات شغلیاش آنقدر بالا میرود که دیگر دغدغهاش سینما نمیماند - و نمیشود-. در برخی آثار او نیز نوعی رخوت شخصی و ارجحیت مسائل خصوصی به عمومی و مردمی - برخلاف چاپلین و لورل و هاردی - دیده میشود که به شناخت پویشِ شخصیتیِ کمدیِ او کمک میکند.
بعنوان نمونه کیتن و لوید هردو در آثارشان تنها بودند اما جنس تنهایی کیتن اگر ملهم از یک خلاقیت قوامیافته و برخاسته از زیستی سخت باشد که نشات گرفته از شرایط بغرنج تولید در ارتباطِ بیواسطه با طبیعت میبود؛ جنس تنهایی لوید دقیقا عکس آن بود. لوید از همان آغاز جزو ثروتمندان هالیوود به شمار میرفت و این ثروتمندیِ او، تنهاییِ شخصیت اصلی آثار اورا نیز تحتالشعاع قرار میداده است. تنهاییای نه همانند کیتن ملهم از خلاقیتی برخاسته از رنج، بل برخاسته از خلاقیتی مادی که ثمره زیست سرمایهداری و متمول اثر خویش است.
از این روست که مفاهیمی چون عشق و شهامت و ترس نیز در آثار کمدی کیتن و هارولد لوید، دو شاخه مختلف میشوند. کیتن شهامت برایش اسباب رسیدن به مقصد است و عشق، علت ادامه حیات و به جان خریدن تمام سختیها حتی به قیمت مرگِ خود (تا پای مرگ رفتن) است. اما برای لوید «منیت» شرط اول است. تحت هر شرایطی تیپ و ظاهر شخصیت باید حفظ شود تا در نهایت او به هدفش برسد. این خاصه تمام آثار او نیست بلکه از ویژگیهای کلیِ کلاسبالا بودن، قشر خاص بودنِ شخصیت کمیک اوست که کمدیاش را متمایز میکند. او از درگیری با مردم میترسد اما همیشه از آنان سرتر بوده و زهرش را با رندی سطحِ بالا و خلاقیتِ نیمه مرفهاش میریزد. کارکردگرایی برای لوید درکنار تقدیرگرایی قرار دارد. همین میشود که اهدافِ او سوای از دیگران مهم میشوند. اهدافی شخصی و نه جمعی.
یعنی حتی اگر این میان عدهای سرباز فدا شوند، و یا حتی اگر شهری به آتش کشیده شود، و یا حتی عدهای از طبقات پایین جامعه در قفس سگ گیر بیفتند و مشاغل و کارگران از کار خلع شوند، برای لوید مهم نیست. مهم لوید است و هدفش. چنین است که لوید خود را منهای جامعه تعریف میکند؛ اما کیتن نه - او خودرا همسو و جمع شده با جامعه (حال له یا علیهاش) تعریف میکند. از این رو نمیتواند به جامعهاش توهین کند. چون نه موضعی از بالا بلکه موضعی همسطح با مردم دارد.
چارلی چاپلین پویش دیگری دارد. او خودرا اساسا برخاسته از دل جامعه فقیر معرفی میکند - هرچند که در ناخودآگاهش چنین نیست -. و همین مساله باعث میشود که شجاعت و ترس او نیز متمایز شود. کیتن چون خودش را همسو و مماس با مردم میبیند، میترسد اما جنس ترسهایش ملموس، و معیارِ نترسیدنهایش علیه جمع شدن نیست، بل غلبه بر خویشتن است. او چون موضعی مماس و همسنگ و جمعشده با مردم دارد، نگران جایگاهش نیست و ابائی از ترسها و نترسیدنهایش ندارد. چاپلین اما از سویی هرچند ادعای سازش و دمسازی با فقرا را میکند؛ اما عملا نشان میدهد که گاه آنقدر مواضع و اهدافش شخصی میشوند که همه را با خاک یکسان میکند و پولدار و فقیر برایش مهم نیستند.
چاپلین برخلاف لوید سمپاتیاش با قشر فقیر و ندار بیشتر است. بااینکه در روش و منش دوست دارد بورژوا باشد و گاه شبیه سرمایهدارها رفتار میکند اما لوید بالذاته سرمایهدار است. این تناقض شخصیتی کمدیِ چاپلین در عمده آثارش (آثار نخستینِ او) مشهود است. گویی گاه حجم دفاع کردن و جنگیدن و درگیریهای او با دیگران (از فرط شخصی بودن مساله) بقدری زیاد میشود که فراموش میکند از منظر پایگاه اجتماعی، با دیگر فقیرها و بیخانمانها هیچ فرقی ندارد.
در آثار کیتن، توازنِ میان پایگاه اجتماعی، مقوله ترس و اهداف و انگیزههای شخصیت مشهود است اما در آثار چاپلين، شخصیت او به حدی انگیزهها و اهدافش را جدی میگیرد که غالبا یادش میرود کیست و از کجا آمده است. در نتیجه با اینکه او آه در بساط ندارد ولی جنس جنگیدن و مبارزهاش چنین به غلط و مغالطه مینمایاند که موضع و جایگاهش برایش مهم است - درحالیکه منطقا نباید چنین باشد.
همین، عیب بزرگِ اغلب آثار چاپلین است و باعث میشود بیشتر اوقات به اسم کمدی خودزنی کند. او همه را میزند، هیچ قید و حد و تعینی را نمیشناسد و مشخص نیست که چون دختر زیبایی را دیده میخواهد خودی به او نشان دهد و بوسهای از لبان او بگیرد یا چون واقعا عاشق شده چنین است. آیا واقعا عاشق شده یا نه این هم بهانهای رندانه است که بتواند به هرچیزی که میخواهد برسد. منتهی در برابر مردان با زور و در برابر زنان با بوسه.
?| « کمدی کلاسیک؛ کمدی سرخوش »
✍️| نویسنده: آریاباقری
?| @Perspective_7
?| @FormandFilm
? - نقد و تحلیل فیلم « مرگ یزدگرد »
? - « بـد و بـدیـع »
✍️ - نویسنده: #آریا_باقری
▪️¦ نقد هشتاد و یکم
▪️¦ #نقد_فیلم_مرگ_یزدگرد
▪️¦ نمره: ١ از ۴ (☆)
?- خلاصه داستان: اثر، داستان مرگ یزدگرد سوم است که به مرو میگریزد و به طور ناشناس در آسیابی پناه میگیرد. داستان از زبان آسیابان، زن آسیابان و دخترشان بیان میشود و همه روایتها با یکدیگر تفاوت دارند. مؤبد، سرکرده و سردار سپاه یزدگرد سوم در آسیابی نزدیک مرو گرد میآیند تا آسیابان، زن و دخترش را به جرم کشتن پادشاه، محاکمه کنند.
?- [ خواندن نـقد ] ?
?¦ #نقد_فیلم #بهرام_بیضایی #مرگ_یزدگرد
▪️¦ #Death_of_Yazdgerd
▪️¦ #Review #Critic
?¦ @FormandFilm
▪️¦ #نقد_هشتادم
▪️¦ نقد فیلم وزارت جنگ ناجوانمردانه
▪️¦ نمره: 0 از 4
فیلم جدید گای ریچی، سفارشی و تهی است. سرگرمکنندگیِ نازلش از یک اکشن میانمایه میآید که ابدا روایتگری تاریخی نمیفهمد. از اینرو اکشنش، تاریخی نمیشود. جنس اکشناش امروزی و پست مدرن، مستقل از تاریخ میایستد. انگار این امروزیها هستند که سراغِ فاشیستها رفته تا انتقام بگیرند. از اینرو فیلم منطق سینمای اکشن [آنهم تاریخی] ندارد. در سینمای اکشن دو قطبِ داستان، خیر و شر، باید موجود و قدرتمند باشند تا اکشن پر و بال بگیرد؛ نه اینکه فقط آلمانیها باشند تا دسته دسته کشته شوند. فیلم اقتباسی است ولی آیا این مسئله تاثیری هم دارد؟ گویا تیم نویسندگان برای همین تلاش کردند تا برای بقای اکشنهای گیشهای و یکبار مصرفِ ریچی آنرا رنگی تاریخی بزنند. درحالیکه بجای مبارزه، بیشتر به تاریخ و به فاشیستها دهنکجی میکند. اثر حتی ضدفاشیست هم نمیشود. اثر ضدفاشیسم، باید اول فاشیست بسازد تا بعد ضدش شود. نه که شاهدِ یاغیگریِ مُـشتیِ نابازیگرِ آمریکایی باشیم تا یکسری یونیفرمپوش را به اسم فاشیست آبکش کنند.
✍️¦ نویسنده: #آریا_باقری
▪️¦ #Critic
?¦ @FormandFilm
? نقد و تحلیل فیلم « مسـت عـشق »
? « تَـردسـتیِ طَـراران »
✍️ نویسنده: #آریا_باقری
▪️¦ #نقد_هفتاد_و_نهم
▪️¦ #نقد_فیلم_مست_عشق
▪️¦ نمره: بیارزش
?- خلاصه داستان: این فیلم برداشتی آزاد از زندگی مولانا و شمس تبریزی است و رابطهٔ عارفانه مولانا را با شمس تبریزی به تصویر کشیده است. همزمان حملهٔ مغول به ایران رخ داده و تأثیر فراوان شمس بر صلحطلبی میان جنگ و زندگی و اشعار مولانا، و عشق او به خدا و عرفان در طول روایت داستانی مشاهده میشود. در بخش دیگر فیلم، مثلث عشقی شمس، علاالدین (پسر مولانا) و کیمیا خاتون (دخترخواندهٔ مولانا) روایت میشود.
?- [خواندن نـقد ] ?
?¦ #نقد_فیلم #حسن_فتحی #مست_عشق
▪️¦ #Intoxicated_by_Love
▪️¦ #Review #Critic
?¦ @FormandFilm
| بالهپارک: از بوسه تا پرواز |
| نقدی بر پرفورمنس پرلجوکاج
| نویسنده: آریاباقـری
پرفورمنس «باله پارک» اثر «انجلین پرلجوکاج»، از خالی بودن میزانسنی که پرلجوکاج از شمایل تمثیلی دالها میدهد، گذر میکند و به فرم میرسد. لذا حین مواجهه با چنین اثری، دیگر نمادین کردن یک گل بالرینی مدنظر نیست، بلکه القای حسی دلالتهای ضمنی مدنظر است که اجرا از شمایلش با ظرافت گذر میکند. پرلجوکاج در این پرفورمنس به زیبایی از دال «بوسه» به مدلولِ «سبکبالی» و «عشق» میرسد.
دقت کنید که زن، مرد را برانداز میکند، میپاید و در تعلل یک کنش، در سودای مرد است. سپس زن پیشقدم شده و مرد را میبوسد. موسیقی نیز شعف و تبلور حسیای که از زن به مرد با یک بوسه منتقل میشود را عیان میسازد. موسیقی آرام آرام به حلقه کردن دستان زن بر آغوش و گردن مرد، به نرمی فرود میآید. گویی تنها یک بوسه - به مثابه عشق - بدن زن را به بدن مرد قلاب میکند. حال هردو به همدیگر متصلاند، آنهم با تنها «بوسه».
بوسهای که آغوش میآورد. آغوش به مثابه تکیهگاه. پس چه دالی بهتر از پرواز و عروج تن و روح. حالا دیگر زن زمینی نیست. زیرا با فراز نرم موسیقی موتزارت [نوک] پاهایش از زمین کنده میشود. او دیگر روی زمین نیست، زن در آسمان درحال پرواز است. آنهم با بوسهی مردی که گویی برای او تکیهگاهی برای عروج و سکویی برای پرواز زن شده است. مرد از آنسو دیرتر با حسِ سبکبالی و عشق زن دمساز و همکوک میشود. برای همین وقتی زن اورا میبوسد، مرد کمی خیز بر میدارد، مغلوب میشود و عقب عقب میرود. او (مرد) عشق نمیخواسته است، درنتیجه تاب مواجهه با حس بوسیده شدن - عاشقی کردن - را ندارد. و آنرا با عقب عقب رفتن پس میزند.
زن اما از قبل عاشق بوده. بابت همین ریسک میکند و از طریق بوسیدن، عشق خود و حس سبکبالیِ بعدِ آنرا، در مرد سرریز میکند. زن با بوسیدن عاشق نمیشود ولی با آن عشق خود را ابراز میکند، برای شور سبکبالی. اما مرد با بوسه - بوسیده شدن - تازه عاشق میشود و عشقش را، از همراهی با سبکبالی و دمسازیِ با رهایی زن ابراز میکند. بنابراین ادراکِ عشقی زن در پرفورمنس پرلجوکاج، از مرد جلوتر است.
در زن حس عشق و شور سبکبالی «کنشی» است اما در مرد حس عشق و سبکبالی، «واکنشی» است. حتی وقتی زن دستانش را دور گردن مرد میاندازد، مرد همچنان مغلوب و شوکه است. اما این دالِ کَنده شدن زن و حس رهایی از زمین است که مرد را با دیدن رقص و پرواز زن، و نیز عشقی که با تنها یک بوسه برایش جریان یافت، به سبکبالی میرساند. حالا هردو (مرد و زن) جلدها و نقابهارا میشکنند. رها میشوند و مرد هم از لذت رهایی - پرواز - زن، خودرا رها میکند. فراز و فرودی که احیاگر و غلیانبخش رابطه است. رابطهای که از بوسه (عشقورزیدن) به پرواز (سبکبالی) میرسد.
? [ Le Parc | باله پارك ]
? [ Paris Opera Ballet | آنجلين پرلجوكاج ]
?| @FormandFilm
Telegram
attach 📎
? نقد و تحلیل فیلم « صورت کارین »
? « حکایـت یک پرترۀ از یاد رفته »
✍️ نویسنده: #آریا_باقری
▪️¦ #نقد_هفتاد_و_هشتم
▪️¦ #نقد_فیلم_صورت_کارین
▪️¦ نمره: ☆☆☆☆ (4 از 4)
?- خلاصه داستان: اثری کوتاه از اینگمار برگمان؛ سفری شخصی و دردمندانه از عکسها به گذشته - و احیا و استمرار آن. کارین، نام مادر برگمان است. مادری که با حضور، خاطرات و عکسهایی که از خود برجای گذاشته، ناخودآگاهِ پسرش، اینگمار برگمان را مزین و بارور به وجود خود ساخته است. از تاثیر مادر برگمان در زندگیاش نمیتوان چشمپوشید، چنانکه در تمام آثار برگمان میتوان ردپای مادر او را نگریست. حال این برگمان است که با «صورت کارین» ریشههای خودرا میکاود و ژرفای عواطف و احساساتِ خود - و مادرش - را لایروبی میکند.
?- [ خواندن نـقد ] ?
?¦ #نقد_فیلم #اینگمار_برگمان #صورت_کارین
▪️¦ #Karins_Face
▪️¦ #Review #Critic
?¦ @FormandFilm
*▪️ ١٢ فیلم پیشنهادی برای نوروز ١۴٠٣
▪️ ۵ فیلم کلاسیک، ۵ فیلم معاصر، ٢ انیمیشن*
01) Seven Chances (1925)
Dir: Buster Keaton
02) The Philadelphia Story (1940)
Dir: George Cukor
03) Design for Living (1934)
Dir: Ernest Lubitsch
04) Angel (1937)
Dir: Ernest Lubitsch
05) This Land is Mine (1943)
Dir: Jean Renoir
06) The Old Oak (2023)
Dir: Ken Loach
07) The Holdovers (2023)
Dir: Alexander Payne
08) Perfect Days (2023)
Dir: Wim Wenders
09) Monster (2023)
Dir: Hirokazu Kore-eda
10) Migration (2023)
Dir: Benjamin Renner
11) Wish Dragon (2021)
Dir: Chris Appelhans
12) Parviz Khan (2023)
Dir: Ali Saghafi
? به مناسبت آغاز سال ١۴٠٣
? نـوروز بر همـگی شـما مبـارک
?| @FormandFilm
*▪️«جایی برای یهودیان نیست»
▪️نقد فیلم «منطقه دلخواه»
▪️نمرهارزشیابی: بیارزش
▪️نویسنده: آریاباقـری*
«منطقه دلخواه» یا «منطقه تحت نظر» چنان است که اصلا قصد شروع ندارد، فیلم وقتی اینطور گمان میکند که با فید-این میتواند حرف بزند، نشان از آن دارد که نطفۀ کار در موضعش بسته شده است. درحالیکه فیلم بیشتر از آنکه نقد کند درراستای عادیسازی ارعاب و توحش فاشیسم گام برمیدارد. زندگی را در جایی که زندگی نیست و جرس مرگ طنین دارد جستجو میکند - در کنار اردوگاه های کار اجباری آشویتس. وقتی هنرمند از جوانب و مسلماتِ سوژه خود ناآگاه باشد و فقط با یک ایده تکخطی، «اینکه نشان ندادن مؤثرتر است»، جلو رود، که معلوم نیست از کجا آن را اشتباه فهمیده است؛ نتیجه میشود فیلمی الکن که بیش از آنکه با مظلوم همزیستی و همدردی کند با ظالم چنین میکند.
با تاکید بر مکانهایی تخت و بدوی از خانههایی بیروح و خام که انسان را در تمام سطوح، فرعِ خود میکند. الیناسیونی ماقبل قصه؛ آنزمان که حتی دغدغهاش کورههای آدمسوزی نیست. در همین راستاست که ناخوداگاه فیلمساز مرعوب آکسسوارهایش است و بیشتر تعلق خاطر به دیوارهای ملوّن و محوطهٔ مزینِ دکوراتیو شدهاش دارد تا به سوژه و شخصیتهایش. یهودیها هم هستند تا سوزانده شوند. اصلا مگر هستند؟ - با چند جیغ و فریاد مگر یهودی و یهودسوزی - هولوکاست - ساخته میشود؟ منطقه دلخواه، از قضا به دلخواه خود نه پشت قربانیان، بلکه پشت جلادان میایستد. و بجای مأوای قربانیان بودن، بیشتر با اسم «منطقه دلخواه» گزاره «جایی برای یهودیان نیست» را مجسم میکند.
فیلم بیشتر در مدح سبوعیت نازیسم و احترام به زیست و ایدئولوژی طرفدارانش است. نوعی همدردی و تسلیدادن به ظالم برای آسانتر سلاخی کردن مظلومان. هرچند که فیلم حتی قادر نیست دو جناح ظالم و مظلوم بسازد. روایت عاطل و باطل خانوادهایست بیمنیت و بیهویت که این بین یهودیان هم مزاحم تفریحشان شدند. ادعای بسیاری از طرفداران فیلم این است که فیلم مدلولها را میدهد تا مخاطب خود دالهای هولوکاست را دریابد. جدا؟ طرفداران فیلم نمیدانند که این کلک آماتورهاست که توپ را در زمین مخاطب میاندازند. ضمن اینکه ما چه دالی داریم که هولوکاست را القا کند؟ اینکه یک قطار رد میشود این یعنی هولوکاست؟
«منطقه دلخواه» فیلمی انحصارگرا، نئوفاشیستی و شبههنری، در دستان فیلمسازیست که با پنج فیلم بلندش همچنان آماتور است. با یک ایده تکخطی که برای فرار از ترویج خشونت، آن را به شکل دیگری ترویج میکند. فیلمسازی که چه بسا پسرفت داشته است. از قضا وقتی به همه چیز میپردازد و آسمان ریسمان میبافد تا از سوژۀ اصلیاش - کورههای آدم سوزی - دم نزند؛ این بدتر رویۀ علیه یهودیان میشود. یعنی نه که طالب نقد باشد بلکه نمیخواهد حقیقت را بپذیرد و -بگوید-. از همه چیز میگوید غیر از حرف اصلی.
حاضر است به انواع گل و گیاهان توجه کند اما به سوژهاش نزدیک نشود. این پاس رو به جلوست و دست آخر گمان میکند چون بازتاب ضجه و فریادها را روی رنگارنگیِ گلها گذاشته یعنی خیلی کار خاص و معترضانهای کرده است. حال آنکه غیرمستقیم منطقه دلخواه، مکانیست برای ظالمین تا از قِبل نشان دادنِ روزمرگیِ آنان، ایدئولوژِیشان توجیه شود.
همانطور که دست آخر شاهدیم نظافچیان، ویترینِ مربوط به هولوکاست را، که کفشِ تمام کشتهشدگان روی هم تلنبار شده تمیز میکنند. دوربین چه کار میکند؟ تأثر بر میانگیزد یا در عوض نقدی تاریخی، با زبان بیزبانی از نسلکشی فاشیسم، به زبان تصویر (با تمیزکاریِ جنايات جنگی) تجلیل میکند؟ چه بسا این همان منطقه دلخواه است. منطقهای که فیلمساز دمبهدم، با افسران نازی همنفس شده، و در آب و هوایی تمیز و آزاد به زیبایی گلها چشم میدوزد. آن هنگام که ضجه و فریاد عدهای به گوش میرسد. براستی چه اشتراکی بین مخاطب و یک افسر نازی وجود دارد که باید روزمرگیهای اورا ببیند؟
بیخیال ! ما در منطقه دلخواه هستیم، منطقه فاشیستهایی که در فضا و طبیعتی بکر، در کنار جنایاتشان زندگی میکنند و خرماند. اصلش هم [در فیلم] همین است. حالا اینکه پدر خانواده به ناگاه چیزی حس میکند و بچه های خود را از آب رودخانه بیرون میکشد را باید دالی بر کورههای آدمسوزیِ آشویتس بدانیم؟ یا با تاکید بر پیچک درون گلها به ظلم و ستمی که بر یهودیان میشود پی ببریم؟ آن هم درحالیکه فیلمساز دردمند ما، برایش رنگ گلها قشنگتر - ومهمتر - از رنج و فغان آدمی است. سپاسگزارم از منطق، مرام و حمایتهای بشردوستانهٔ فیلمسازی که یک بازهی ده ساله را صرف تولید چنین اثری کرده است. شگفتا ! اما از طرفی فیلم می تواند نکتۀ آموزنده و مصداق خوبی هم باشد برای سینهفیلها و هنرجویانِ فیلمسازی - که همیشه طولانی شدن تولید، بدین معنی نیست که با یک شاهکار طرف هستید.
✍️| نویسنده: #آریا_باقری
?| @FormandFilm
?- نقد فیلم « داستان فیلادلفیا »
?- « در تـرادفِ تـزویـر »
✍️- نویسنده: #آریا_باقری
▪️¦ #نقد_هفتاد_و_ششم
▪️¦ #نقد_فیلم_داستان_فیلادلفیا
▪️¦ نمره: ½☆☆☆ (3.5 از 4)
?- خلاصه داستان: وقتی شوهر سابقِ زنی خودسر، زیبا و ثروتمند با گماشتن دو روزنامهنگار، درست قبل از ازدواج مجدد همسر سابقش در زندگیاش ظاهر میشود؛ زن سابق او شروع به یادگیری حقایقی درباره خود میکند. حقایقی که آگاهی یافتن از آن تاوان دارد.
?- [ خواندن نـقد ] ?
?¦ #نقد_فیلم #جرج_کیوکر #داستان_فیلادلفیا
▪️¦ #The_Philadelphia_Story
▪️¦ #Review #Critic
?¦ @FormandFilm
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago