Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

Description
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند."

https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z


ادمین:
@hoomanh71
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 week, 3 days ago

2 months ago

درون کشورهای غربی مشخصی _ در صدرشان در ایالات متحده _ اتفاقی رخ داده که همتایی در قرن‌های پیشین ندارد؛ تمدنی نو برخاسته که عامی و مردمی است و شاید از برخی لحاظ به مذاق افراد بیشتر《فرهیخته》خوش نمی‌آید، اما از خروجی دستگاه تولیدش سهمی را برای توده‌هایش تضمین می‌کند. درست است که آنچه این توده‌ها از آن بهره‌مندند و لذت می‌برند اغلب جلف و سطحی است و آن را با کار پر مشقت به دست می‌آورند؛ بااین‌حال دختری که در کارخانه کار می‌کند و لباس‌های تولید انبوه ارزان مدل یک ستاره‌ی سینما می‌خرد، سوار خودرویی می‌شود که گرچه قدیمی است اما مال خود اوست، فیلم‌های کابویی می‌بیند و یخچالی در خانه دارد: او در سطح خاصی از مدنیت زندگی می‌کند که آن را با دیگران شریک است. در حالی که زنی که در مزرعه‌ای اشتراکی در نزدیکی لنینگراد کار می‌کند، نمی‌تواند روزی را پیش‌بینی کند که نوه‌ی نوه‌اش در سطحی زندگی کند که نزدیک به آن معیار باشد.

آنچه او《حماقت》توده‌های امریکایی می‌نامد، توده‌هایی که به داشتن مزایای صرفاً مادی این تمدن نو بسنده کرده‌اند، برای روشنفکر شرقی آزاردهنده است.

متن: ذهن اسیر، چسواو میوُش، ترجمه‌ی پویان رجایی، نشر کتاب پارسه

#چسواو_میوش

@volupte

2 months ago

٭ بر باد دادنِ زندگی خویش یعنی دست یافتن به شاعرانگی _ آن هم بدون پشتوانه‌ی استعداد.

  • وقتی شیوه‌های بیان ته می‌کشند، هنر به بی‌معنایی می‌گراید، به‌سوی دنیایی شخصی و ارتباط‌ناپذیر. خواه در نقاشی، خواه در موسیقی یا شعر، رعشه‌ای قابل‌فهم به‌درستی در نظرمان منسوخ یا عوامانه می‌نماید. امر عمومی به‌زودی ناپدید خواهد شد؛ هنر نیز اندک زمانی بعد در پی آن خواهد رفت.

  • کاش بتوانیم به دورانی برگردیم که هیچ سخنی موجودات را مقید نمی‌کرد، به عصرِ ایجاز اصوات، بهشتِ منگی و گیجی مسرت‌بخشِ پیش از کلام!

  • <<استعداد>> مطمئن‌ترین وسیله برای قلب کردن همه چیز، تحریف چیزها و فریب دادن خود درباره‌ی خویش است. وجود حقیقی تنها به کسانی تعلق دارد که طبیعت بار هیچ موهبتی را بر دوششان قرار نداده. از این رو، دشوار است تصور کنیم که عالَمی دروغین‌تر از عالم ادبی وجود دارد، یا تصور انسانی که در مقایسه با ادیب، کمتر محروم از واقعیت باشد.

  • آن‌ چه ما از پیشینیان متمایز می‌کند، بی‌اعتنایی‌مان نسبت به راز است. حتی نام آن را تغییر داده‌ایم: بدین ترتیب، پوچی زاده شد...

  • شاعر؛ شروری که می‌تواند به میل خودش خود را عذاب دهد، سخت به دنبال پیچیدگی‌ها باشد و آن‌ها را به هرطریقی برای خود ایجاد کند. سپس آیندگانِ ساده‌لوح بر او دل می‌سوزانند...

٭ ایراد فلسفه این است که زیاده‌ازحد قابل‌تحمل است.

متن: قیاس‌های منطقی تلخکامی، امیل چوران، ترجمه‌ی عظیم جابری و مسعود لطفی، نشر درون

#امیل_چوران

@volupte

2 months, 1 week ago

سیگاری‌هایی هستند که به‌وضوح از هر پُکِ نیکوتین لذت می‌برند؛ دیگرانی هستند که دود سیگار را با حس انزجار از خود فرومی‌دهند؛ بعضی‌ها هم آن را به‌عنوان عادتی بر حسب مد به رخ می‌کشند؛ و باز دیگرانی هم هستند که آدم حرصش می‌گیرد وقتی ادعا می‌کنند《فقط روزی یکی دو تا می‌کشند》تو گویی اعتیادشان در اختیار خودشان است. و _ ازآنجا که تمام سیگاری‌ها دروغ می‌گویند _《یکی دو تا》همیشه به معنی سه تا چهار تا و حتی نصف پاکت است. اما الیزابت فینچ هیچ موضعی برای سیگار کشیدنش نمی‌گرفت. کاری بود که می‌کرد و نیاز به هیچ توضیح یا بزک‌کاری نداشت. سیگارهایش را در یک قوطی از لاکِ لاک‌پشت می‌گذاشت و همین ناچارمان می‌کرد در مورد مارک سیگارش به بازی حدس و گمان بپردازیم. طوری سیگار می‌کشید که انگار نسبت به سیگار کشیدن بی‌تفاوت است. با عقل جور در می‌آید؟ و اگر به خود جرأت می‌دادید از او بپرسید امکان نداشت به عذر و بهانه متوسل شود. حتماً می‌گفت بله، البته که معتاد است؛ و نیز می‌داند برایش خوب نیست، ضمن اینکه عملی خلاف موازین اجتماعی هم هست. اما نه، قصد کنار گذاشتنش را ندارد و سیگارهایی را هم که در روز می‌کشد نخواهد شمرد؛ این چیزها در فهرست دغدغه‌هایش بسیار بی‌اهمیت هستند. و از آنجا که _ این قیاس شخصی من یا بهتر بگویم، حدس خودم بود _ از آنجا که کمترین ترسی از مرگ ندارد و این روزها زیاد به زندگی پر بها نمی‌دهد، مسأله واقعاً هیچ اهمیتی برای او و بنابراین برای شما نیز ندارد.

متن: الیزابت فینچ، جولین بارنز، ترجمه‌ی علی کهربائی، نشر نو

#جولین_بارنز

@volupte

5 months ago

منظور از ماده چیست؟ اگر جهان به‌وسیله‌ی ماده یا به‌وسیله‌ی روح اداره شود چه تفاوت عملی در کار خواهد بود؟
...
قبل از هر چیز توجه شما را به واقعیت عجیبی جلب می‌کنم. تا جایی که به گذشته جهان مربوط می‌شود ذره‌ای تفاوت نمی‌کند که آن را کار ماده بپنداریم یا روح الهی را صانع آن تلقی کنیم.

در واقع، فرض کنید تمام محتویات جهان یک بار برای همیشه به طرزی برگشت‌ناپذیر داده شده باشد. فرض کنید که در همین لحظه این جهانی که گفتیم به‌پایان می‌رسد و هیچ آینده‌ای هم نخواهد داشت، آنگاه اجازه دهید یک خداپرست و یک ماده‌گرا تبیینهای متضادشان را درباره‌ی تاریخ (گذشته‌ی) آن به کار بندند. خداپرست نشان می‌دهد که چگونه یک خدا آن را ساخته است، و ماده‌گرا، نیز تصور می‌کنیم با همان توفیق، نشان می‌دهد که چگونه از نیروهای کور فیزیکی نشأت گرفته است. حال از یک پراگماتیست بخواهید میان این دو نظریه یکی را انتخاب کند. امّا وی چگونه می‌تواند آزمون خود را درباره‌ی جهانی که اکنون دیگر کامل شده است به کار بندد؟ مفاهیم برای او چیزهایی هستند که باید با آنها دوباره به درون تجربه بازگشت، چیزهایی هستند که ما را به جستجوی تفاوت‌ها وادار می‌سازند. اما بنا بر فرضی که ما درباره‌ی جهان داشتیم دیگر نباید هیچ تجربه‌ای در کار باشد، و دیگر نباید به جستجوی هیچ تفاوت ممکنی برآمد. هر دو نظریه همه‌ی نتایج خود را بروز داده‌اند، و بنا به فرضی که اختیار کردیم، این دو یکسانند. در نتیجه پراگماتیست باید بگوید که هر دو نظریه علی‌رغم نامهای متفاوتشان دقیقاً به یک معنا هستند و نزاع جنبه‌ای صرفاً لفظی دارد. [البته فرض می‌کنم این نظریه‌ها در تبیینهای خودشان از موضوع به یک اندازه موفق بوده‌اند.]

متن: پراگماتیسم، ویلیام چیمز، ترجمه‌ی عبدالکریم رشیدیان، انتشارات علمی و فرهنگی

#ویلیام_جیمز

@volupte

5 months ago

جیمز نیز مانند پیرس معنای یک بیان را به نتایج آن مرتبط می‌نمود، زیرا در کلیه صور پراگماتیسم، معنا و حقیقت بیشتر در آینده قرار دارند تا در گذشته. اما نتایجی که جیمز در جستجوی معنی بدانها بازگشت، بیشتر شخصی بودند تا اجتماعی، خصوصی بودند تا عمومی. معنای یک بیان برای من باید در نتایج عملی آن در تجربه‌ی عملی آینده‌ی من جستجو شود، درست همانطور که معنای آن برای شما در تجربه آینده‌تان پدیدار خواهد شد. می‌توان منظور جیمز را در اینجا چنین ترجمه کرد که معنی را باید در سیلان پیوسته‌ی جریان آگاهی هر شخص جستجو کرد. معنای یک بیان استفاده‌ای است که از آن به من می‌رسد. جیمز به طرزی مشابه نظریه‌ی خویش در باب حقیقت را نیز جنبه‌ای شخصی می‌بخشد؛ یعنی یک بیان حقیقی بیانی است که مرا در تجربه‌ی آینده‌ام به نیل به نتایجی که پیش‌بینی کرده‌ام هدایت کند، و در نتیجه انتظارات مرا برآورده سازد، در حالی که یک بیان باطل به نتایجی که پیش‌بینی کرده‌ام منجر نمی‌شود. جیمز می‌گوید به هنگام جستجوی حقیقت یا بطلان یک بیان، پرسشی که مطرح می‌کنیم این است که《از حقیقی بودن آن چه تفاوت مشخصی در زندگی بالفعل شخص ایجاد می‌شود؟》اگر معنی حقیقت این باشد، در این صورت روشن است که یک بیان را در لحظه‌ی ایرادش نمی‌توان حقیقی خواند؛ بلکه فقط پس از اینکه نتایج خاص آن در تجربه آینده شخص رخ داد می‌توان آن را حقیقی نامید. این همان چیزی است که باید از این تأکید جیمز بفهمیم که《حقیقت یک تصور، خاصیّتی ایستا نیست که ذاتی آن باشد. حقیقت برای یک تصور رخ می‌دهد. به‌وسیله‌ی رخدادها یک تصوّر حقیقی شده است، یا حقیقی می‌شود.》بنابراین حقیقت یک فرایند کشف است.

متن: مقدمه‌ی جوزف ل. بِلا بر کتاب پراگماتیسم ویلیام چیمز، ترجمه‌ی عبدالکریم رشیدیان، انتشارات علمی و فرهنگی

#ویلیام_جیمز #جوزف_ل_بلا

@volupte

5 months ago

لاپالومبارا بر اهمیت بی‌اعتمادی در فرهنگ سیاسی تأکید کرده است:《فضای عمومی، فضای ترس، بدبینی، بی‌اعتمادی و خصومت است.》او می‌نویسد: من ناچارم اذعان کنم که،

بر مبنای شواهدی که در اختیار دارم، گرایش‌هایی که ایتالیایی‌ها با خود حفظ کرده‌اند ذاتاً هابزی است و تاریخ این کشور حکایت از آن دارد که زمانی که اوضاع روزگار غیرقابل‌تحمل می‌شود، ایتالیایی‌ها به راه‌حلی هابزی در قبال دولت رو می‌آورند.

...

اعتماد متقابل برای چندسالاری و پرسش‌گری عمومی مطلوب است، در حالی که بی‌اعتمادی مساعدِ نظام سلطه‌جو است. ... چندسالاری نیاز به ارتباط دوسویه یا متقابل دارد و ارتباطات دوسویه میان مردمی که به یکدیگر اعتماد ندارند، برقرار نمی‌شود.

...

پرسش‌گری عمومی نیاز به میزان مناسبی از اعتماد در مخالفان شخص دارد: آنها ممکن است مخالف باشند، امّا دشمنان قسم‌خورده نیستند. ریچارد رُز در خصوص بریتانیا می‌نویسد《حس اعتماد در فرهنگ سیاسی فراگیر است ... در سطح دولت، اعتماد میان همکاران و مخالفان حزبی مهم است، زیرا به همگان این اطمینان را می‌دهد که گروه خاصی که قدرت را در دست دارد، در غیاب موانع قانون اساسی، از قدرت دولت به نفع خودش سود نخواهد برد. اینگونه عمل کردن نقض قانون نیست، بلکه اعتماد است و رهبران سیاسی برای اعتبارِ قابلیّتِ جلبِ اعتمادشان ارزش قائل می‌شوند.》

متن: چندسالاری، رابرت دال، ترجمه‌ی ابراهیم اسکافی، نشر شیرازه

#رابرت_دال

@volupte

5 months, 1 week ago

طبیعت را به خاطر خود طبیعت نمی‌جویند و آن را عرضه نمی‌کنند، بلکه ارزش طبیعت در خدمتی است که به انسان مدرن می‌کند تا طبیعت را وسیله‌ی جدید بیان برای منِ خویش و نیز برای بیان سرزندگی و تحرّک و چندوجهی‌بودن بی‌پایان زندگیِ درونیِ خود کند، در نامه‌های پترارک این دوگانگی عجیبِ اشتیاق به طبیعت گاهی اوقات با وضوحی شگفت‌انگیز و با آگاهی تجلی می‌کند. گاهی اوقات این اشتیاق او را از بیان خود دور می‌کند و به‌سوی تماشای منظره‌ی طبیعت می‌کشاند، اما سپس دقیقاً در میانه‌ی تماشای طبیعت احساس می‌کند که به خود و به من خویش بازگردانده شده است. برای او منظره‌ی طبیعت ارزش مستقل و محتوای خود را از دست می‌دهد. در این حالت، اشتیاق به طبیعت، دوباره سستی می‌گیرد و صرفاً انگیزه‌ای می‌شود برای خودآگاهی؛《چه چیز این مکان را شکوهمند کرده جز خاطره‌ی اقامت فرانچسکو؟》

...

احساس پترارک نسبت به طبیعت همان‌طور بود که احساسش درباره‌ی زندگی دنیوی و کسب شهرت، که برای او عصاره‌ی تمامی زندگیِ دنیوی بود. گرچه او خود هیجان‌زده و بی‌مقاومت به‌سوی زندگی دنیوی و کسب شهرت کشیده می‌شد، اما نمی‌توانست به‌آسانی و با وجدانی آسوده خود را تسلیم آن‌ها کند. رابطه‌ی او با طبیعت《ساده‌لوحانه》نبود، بلکه《سرشار از شور و شوق》بود. طبیعت را به خودی خود نمی‌توان فهمید و احساس کرد و از آن لذت برد؛ طبیعت فقط زمینه‌ی سفید و سیاهی برای《من》است.

متن: فرد و کیهان در فلسفه‌ی رنسانس، ارنست کاسیرر، ترجمه‌ی یدالله موقن، نشر ماهی

#پترارک #ارنست_کاسیرر

@volupte

5 months, 1 week ago

شکی نمی‌توان داشت که رنسانس همه‌ی نیروهای فکری خلاق خود را متوجه بررسی عمیق مسئله‌ی فرد کرده بود. از این لحاظ نظریه‌ی بنیادی بورکهارت تزلزل‌ناپذیر بر جای می‌ماند. اما، در حقیقت، بورکهارت فقط یک جنبه از این روند بزرگ رهایی را تصویر کرده است؛ یعنی همان روند رهایی‌بخشی که انسان مدرن را به‌سوی آگاهی از خود و رسیدن به بلوغ و پختگی سوق داد. بورکهارت می‌نویسد:《در قرون وسطی هر دو سوی آگاهی انسان، یعنی سویی که به درون و سویی که به برون معطوف بود، هر دو در زیر پرده‌ای در خواب یا در حالت نیمه‌بیداری بودند. این پرده از ایمان و توهّم و مجذوبیت و تعصب کودکانه بافته شده بود که از پس آن جهان و تاریخ به رنگ‌های عجیب و غریب دیده می‌شدند. انسان فقط به عنوان عضوی از نژاد، قوم، دسته، خانواده یا صنف، یعنی از طریق نوعی مقوله‌ی عمومی، از خویش آگاهی داشت [نه به عنوان یک فردِ آزاد]. در ایتالیا نخست این پرده به صورت هوایی رقیق درآمد که بر اثر آن بررسی عینی (اُبژکتیو) دولت و نیز همه‌ی امور دنیوی ممکن شد. در عین حال، سوی من‌بنیاد (سوبژکتیو) آگاهی نیز با همان تأکید اظهار وجود کرد. انسان یک فرد عقلایی شده بود و خود را در همین مقام می‌شناخت.》

متن: فرد و کیهان در فلسفه‌ی رنسانس، ارنست کاسیرر، ترجمه‌ی یدالله موقن، نشر ماهی

#یاکوب_بورکهارت #ارنست_کاسیرر

@volupte

5 months, 1 week ago

انتقاد ارسطو از نظریه‌ی ایده‌ها یا مُثُل افلاطونی با ایراد بر جدا کردن قلمرو هستی (Dasein) از قلمرو《معنا》ی ایدئال (مثالی) آغاز می‌شود. از نظر ارسطو، واقعیت یکی بیش نیست؛ بنابراین چگونه می‌توان آن را به دو شیوه‌ی متفاوت درک کرد که یکی از آن دو در تقابل دقیق با دیگری باشد. البته می‌توان تقابل میان《ماده》یا《فرم》[یا صورت]، 《شدن》با《بودن》،《امر محسوس》با《امر فوق محسوس》و مانند این‌ها را مورد تأکید قرار داد، اما حقیقت این است که تقابل میان این‌ها را فقط در صورتی می‌توان فهمید که وسیله‌ای موجود باشد که بتوان به کمک آن  از یک قطب به قطب دیگر رفت. بدین‌سان، برای ارسطو مفهوم دگرگونی مقوله‌ی اساسی و اصل کلی تبیین جهان می‌شود. آنچه را واقعیت می‌نامیم چیزی نیست جز یگانگیِ مجموعه‌ای واحد از فعالیت‌هایی که در درونشان همه‌ی گوناگونی‌ها وجود دارند و هر یک از این گوناگونی‌ها محله‌ای معین یا گامی مشخص در فرایند دگرگونی‌اند. هر کجا که دو نوعِ متفاوت از هستی یا دو شیوه‌ی مختلف آن ارائه می‌شوند، هر قدر هم که این دو با یکدیگر《نامتجانس》باشند، باز هم باید به همین فرایند دینامیکِ یگانه‌کننده نگریست و گوناگونی‌هایی را که این فرایند شامل است پیدا کرد و با هم سازش داد. به این طریق، سدّ میان《نمود》و《ایده》به معنای افلاطونی‌شان ناپدید می‌شود؛《امر محسوس》با《امر معقول》،《امر فرومرتبه》با《امر متعالی》،《امر زمینی》با《امر آسمانی》در یک نوع فعالیت یکنواخت و مداوم به هم می‌پیوندند.

متن: فرد و کیهان در فلسفه‌ی رنسانس، ارنست کاسیرر، ترجمه‌ی یدالله موقن، نشر ماهی

#ارسطو #ارنست_کاسیرر

@volupte

5 months, 2 weeks ago

بسیاری از مردم مثل اوسوریو ترجیح می‌دهند از طریق صفحات نمایش به تابلوهای نقاشی نگاه کنند. تماشای اثری از گویا، ولاسکز یا رامبرانت در نمایشگرهای کامپیوتری چطور می‌تواند شبیه اصل آن‌ها باشد؟ موضوع عجیب‌تر وجود منتقدان و استادانی است که از چنین قبحی دفاع و اعلام کنند که ارجحیت دارد، نه فقط به دلیل راحتی بیننده بلکه تصویر دیجیتالی دقیق‌تر و موشکافانه‌تر از اصل اثر است. مطابق نظر آن‌ها، شی‌ء هنری می‌تواند در ابعاد کوچکتر، به‌طور کلی و با فراغ بال دیده شود که مشاهده‌ی حضوری آن چنین اجازه‌ای به ما نمی‌دهد. آدم‌های بسیاری این دروغ‌ها را باور می‌کنند و موزه‌ها نیز بدون بازدیدکننده می‌شوند. به همین دلیل، یعنی غیبت بازدیدکنندگان، بودجه‌های این مراکز را قطع می‌کنند و ساعات کاری و روزهای کاری آن‌ها در هفته و سال کاهش می‌یابند. درنهایت هم آن‌ها را به بهانه‌ی نبود بازدیدکننده تعطیل می‌کنند. و یک روز هم دانشمندان کشف خواهند کرد ترکیب رنگ‌وروغن و بوم نقاشی برای سلامتی مضر است و برای رعایت بهداشت عمومی، باید تمام تابلوهای نقاشی را سوزاند. امیدوارم مرده باشم و شاهد وقوع این مصیبت نباشم. ای بابا، امروز من از دنده‌ی بدبینی بیدار شده‌ام!

متن: بادها، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه‌ی مهدی سرائی، نشر افق

#ماریو_بارگاس_یوسا

@volupte

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 week, 3 days ago