𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 2 days ago
*?بخش پایانی | نگاه ما به دانشگاه مکانی است*
گزیدههایی از سخنرانی احمد پاکتچی، نماینده دائم ایران در سازمان یونسکو در اختتامیه نشست پیرامون ایده دانشگاه
?نکته اول من مربوط به مقام ترجمه است؛ یعنی زمانی که در ایران تصمیم گرفتند دانشگاه تأسیس کنند، هنگام اتخاذ اولین تصمیمها برای ساخت دانشگاه در ایران، دانشگاه یا «اونیورسیته» یا «یونیورسیتی» را چه فهمیدند؟ دوستان عزیز، مسئله فقط یک اسم و کلمه نیست. در پشت اینکه کلمه «اونیورسیته» یا «یونیورستی» را در فارسی چه ترجمه کنیم و چه معادلی برای آن قرار دهیم، یک دریا تحلیل نهفته است. اساسا نشان میدهد ما از دانشگاه چه فهمیدهایم که حالا میخواهیم برایش واژه مناسبی را در زبان خودمان با استفاده از واژگان فارسی یا عربی بسازیم.
?شاید اولین معادلی که برای دانشگاه در ایران انتخاب شد، ترکیب «دارالفنون» بود. دارالفنون نتوانست اونیورسیته باشد و ایده دانشگاه را تحقق ببخشد، بنابراین لازم بود یک اونیورسیته به سبک دانشگاههای کشورهای پیشرفته در ایران ساخته شود. نتیجه این مسئله، چند ماه بعد رقم خورد و دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ شمسی تأسیس شد. با چه نامی؟ با نام «دانشگاه».
?دوستان به نام «دانشگاه» و به نماد «دانشگاه تهران» دقت کنید. «دانشگاه» را از «دانش» به معنی علم به علاوه پسوند «گاه» ساختند. «گاه» را برای ساختن ظرف مکان یا زمان به کار میبریم. طبیعتا در اینجا منظور ظرف مکان است، بنابراین «دانشگاه» یعنی «مکانِ دانش»، یعنی همان «دارالفنون».
?دارالفنون هم خانه دانش و مکان دانش بود، یعنی همچنان فهم ایرانی از دانشگاه، این است؛ مکانی برای دانش. در واقع همان چیزی بوده که از قبل در مدرسه داشتیم. «درس» را به وزن «مفعله» بردیم که در زبان عربی اسم مکان و وزن ظرف است. گفتیم «مدرسه»، یعنی «محل درس» و «مکان درس». اینجا شده «دانشگاه»، یعنی «مکان علم». نگاه ما «مکانی» است. ولی در «اونیورسیته» محوریتی در کار نیست. ببینید «اونیورسیته» چطور ساخته شده؟ «Universitas» یعنی مجموعهای از چیزهایی که متحد شده و به یک چیز برگردانده شدهاند، بنابراین وقتی «دانشگاه» را «Universitas» یا در انگلیسی «University» مینامیم، یعنی امور متفرقی که متحد شدهاند. در اینجا اصلا «مکان» مطرح نیست بلکه مسئله «متحد شدن» و «یکپارچه شدن» مطرح است.
?توضیحی در آثار امثال «هومبلت» برای دانشگاه آلمانی درباره مفهوم «Universitas» گفته میشود؛ یعنی «گردهمایی متضمنِ استادان و فراگیرندگان»؛ جایی که استاد و دانشجو با هم یکی و متحد میشوند، بنابراین متحد شدن و یکی شدن استاد و دانشجو، یکی از معانی محوری در مفهوم «Universitas» است؛ چیزی که ما نه تنها اصلا نمیفهمیم بلکه همواره بر کوس جدایی استاد و دانشجو میکوبیم و همواره سعی میکنیم یک رابطه کلاسیک برقرار کنیم.
?به نظر من، محوریت آموزش و حاشیه بودن پژوهش در دانشگاههای ما محصول همین نگاه وارونه به دانشگاه است. سردرگمی ما در فهم نسبت آموزش و پژوهش نیز محصول همین نگاه بوده؛ اساسا نتوانستهایم با جایی که کار پژوهشی انجام میدهد و آموزش نمیدهد، کنار بیاییم.
ℹ️ @Paad_ir
*?بخش ششم | دانشگاه از جامعه مستقل اما منضم به آن است*
گزیدههایی از سخنرانی محمدحسن نیلی، همموسس اندیشکده راهبردی مهاجر درباره هانس گئورگ گادامر
?در کتاب «ایده دانشگاه» مقالهای از گادامر با عنوان «ایده دانشگاه؛ دیروز، امروز، فردا» هست. گادامر در آنجا از ایده هومبلتی دانشگاه صحبت میکند. مسئله ایده هومبلتی دانشگاه گذار از آموزش به پژوهش است. حرف کلی این ایده به صورت اجمالی این است که دانشگاه باید محل پژوهش و محلی برای درک و توسعه علم باشد. نگاه هومبلتی از دانشگاه دو محور دارد؛ تنهایی و آزادی.
?هومبلت برای این چارچوب توجه خاصی به مفهوم بیلدونگ دارد. او میگوید باید در دانشگاه، بیلدونگ محقق شود که مفهومی اساسی در فلسفه است. تعبیری که گادامر از بیلدونگ دارد، به صورتی است که معمولا همه به صحبتهای او ارجاع میدهند. بیلدونگ، انسانشدن انسان است. شاید همان چیزی است که به نحوی ما در ارسطو سراغ داریم که شکلی از فضیلت و سعادت است؛ البته اینها یکی نیستند.
?بیلدونگ در این چارچوب یک امر اصیل است و چند ویژگی دارد:
بیلدونگ بلوغ نیست. بلوغ اتفاقی است که برای انسانها میافتد و پس از آن بالغ هستند اما بیلدونگ نحوهای از شدن است؛ فلذا طبیعی نیست و تاریخی است، چون تحول و صیرورت دارد. بیلدونگ والا و خودبسنده است، یعنی هدفی بیرون از خودش ندارد. بیلدونگ برای چیزی نیست و خودش هدف است. بیلدونگ بازگشت به خویشتن است و در تاریخ فلسفه در برابر ازخودبیگانگی طرح شدهاست. بیلدونگ نتیجه عمل است. بیلدونگ در نتیجه عمل حاصل میشود و یک امر آموختنی و تقلیدپذیر نیست اما و با وجود این الگوپذیر و آموزشپذیر است. من میتوانم چیزی را آموزش دهم اما متعلم آن را به صورت مستقیم نمیآموزد، بلکه آن را درک میکند و در نقطه عمل خودش به نحو تازهای به کار میگیرد. آموزشیبودن یک چیز، متناسب با آموختنیبودن آن نیست؛ شما با تکرار کارهای عیسی یک قدیس نمیشوید اما با دیدن کارهای او درکی از قدیسبودن پیدا کنید و در نقطه خودتان قدیس باشید. بیلدونگ این ویژگی را هم دارد.
?اما ویژگی آخر بیلدونگ این است که جهانشمول است و عمومیت دارد، علائق و منافع شخصی نیست. دانشی که در بیلدونگ به دست میآید، یقینی است اما لزوما خودآگاهانه نیست. کسی به وضعی میرسد که میداند دارد چه کار میکند و میداند چه درست است اما آیا می تواند به شکلی روشی و برهانی آن را باز توضیح دهد؟
بنابراین وقتی ما داریم از ایده دانشگاه هومبلتی صحبت میکنیم و به محوریت بیلدونگ توجه میکنیم، معنیاش این است که باید تنهایی و آزادی اهل دانشگاه را به رسمیت بشناسیم. مهمترین ویژگی دانشگاه هومبولتی، استقلال نهاد علم است.
?گادامر رمانتیک نیست که بگوید انسانها در تنهایی خودشان با امور مواجه میشوند، نه، اصولا شما در بستر رودخانه علم و تاریخ آن رشته علمی قرار گرفتهاید و چون در آن بستر هستید، اتفاقا میتوانید حرف تازه بزنید. اگر در بستر قرار نگرفته باشید یا یک دانشجوی تازهکار باشید نمیتوانید حرف تازهای بزنید، چون برداشتهایی سطحی از امور دارید. وقتی یک کسی درست در بستر رودخانه علم قرار گرفت، میتواند حرفی برای خودش و حرف تازهای برای علم بزند. او میتواند به نحو آزادانهای پژوهش را تعریف کند.
?دانشگاه به این جهت و به این معنا محل پژوهش است. به این معنا که انسان را هر لحظه با یک چیز جدید آشنا و مواجه میکند. دانشگاه بر این اساس یک موقعیت انضمامی دارد، با وجود موقعیت مستقلش. دانشگاه از جامعه مستقل اما منضم به آن است. مستقل از جامعه است به واسطه اینکه قرار نیست دانشگاه موقعیت تئوریک به معنایی که گادامر میگوید داشته باشد. تئوریک یعنی امر فراتر از علایق و منافع، چون گادامر علاوه بر فیلسوف، زبانشناس هم هست. او میگوید در یونان باستان اینطور که ما امر نظری در برابر امر عملی تعریف میکنیم، نیست و امر تئوریک امری است که فراتر از علائق شخصی بوده و امری بینالاذهانی و معقول است. در این چارچوب حرف از انضمامیت در عین استقلال میزند. او می گوید دانشگاه باید به جامعه منضم باشد با وجود اینکه مستقل باشد. دانشگاه باید محل پژوهش باشد. دانشگاه در نقطه پژوهش میتواند جامعه را توسعه دهد؛ توسعه به معنای دقیق کلمه، یعنی پروراندن، نه آنچه مصطلح است. دانشگاه میتواند جامعه را بپروراند و بر این اساس اصولا دانشگاه یک نهاد ملی است.
ℹ️ @Paad_ir
*?بخش پنجم | دانشگاه تهی از حقیقت*
گزیدههایی از سخنرانی محمدهادی محمودی، مدیرگروه انقلاب اسلامی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی درباره مارتین هایدگر
?هایدگر یک فیلسوف آلمانی و به تاریخ خودش بهشدت وابسته است. هایدگر متفکری است که در دوره بین دو جنگ کارش را شروع میکند. جنگ جهانی اول تاثیر عمیقی در اندیشه آلمانیها گذاشت. مهمترین تاثیر که مربوط به بحث ماست این است که مقصر جنگ جهانی اول، علم دانسته شد. اینکه ما توانستیم در عرض چهار سال نزدیک به 20 میلیون نفر را در اروپا بکشیم، اتفاقی است که علم ممکن کرد. اینکه علم سازنده زندگی نیست، بلکه مخرب آن است، به یک انگاره عمومی تبدیل شد.
?وقتی علم متهم به ایجاد یک فاجعه عمومی است، اینکه علم چطور چنین کاری کرده، نادیده گرفته شده. ما فکر میکنیم که با تعهدهای اخلاقی و مراقبت میتوانیم جلوی وقوع فاجعه را بگیریم اما هایدگر احساس میکند که اینها نادیدهگرفتن اصل مسئله است و درباره اینکه علم چیست و فلسفه چطور علم بوده و هنوز هست، در آثار خودش بحث میکند. یک رگه پرتکرار در آثار هایدگر، بحث درباره علم است.
?اما هایدگر درباره دانشگاه چه میگوید؟ او میگوید من که رئیس دانشگاه شدم به این دلیل بود که اولا فکر میکردم در این جنبش استعدادی هست و یک نیروی ملی یا خیزش خودجوش ملی اینجا هست که ما باید از آن استفاده کنیم. خیال باطل! و دوم اینکه فکر میکردم چیزهایی احتمالا در این جنبش و سیل خروشان از بین خواهد رفت. گفتم من بایستم و بعضی از این چیزها را نگه دارم. به همین دلیل ریاست دانشگاه را قبول کردم. من فکر میکردم مهمترین مسئله دانشگاه آلمانی این است که دانشگاه صرفنظر از صورتبندی تکنیکی که در آن زمان وجود داشت، وحدت داشته باشد.
?دانشگاه یک سازمان بوروکراتیک برای به هم رسیدن علوم مختلف نیست، بلکه دانشگاه یک نهاد است که معطوف به علم و با توجه به علم بهعنوان یک مفهوم واحد تاسیس شده و این علوم از آن مفهوم آب میخورند. من میخواستم علم را دوباره پیش بکشم و میدانستم که دو گروه در برابر ایده من مقاومت میکنند؛ یک گروه کسانی که قائل به علم تخصصی هستند وگروه دوم کسانی هستند که به قدرت رسیدهاند و ایدهشان ایده علم سیاسی است. کلمه سیاسی را برای اینکه خوب فهم و هضم کنیم، با آنچه که امروز به آن سیاسی میگوییم، یکی ندانید. آنجا کلمه سیاسی چیزی است که امروز به آن «کاربردی» میگوییم، یعنی علوم باید کاربرد داشته باشند. طبق آنچه هایدگر میگوید علوم باید برای مردم مفید باشد و دردی از مردم دوا کند. هایدگر میگوید این دو گروه حدس میزدم که در برابر من بایستند؛ گروه اول با اتهام التقاط و گروه دوم با اتهام حرفهای انتزاعی، یعنی کلیگویانه که درباره هیچچیزی که در زندگی ما وجود دارد، نیست.
?هایدگر میگوید من میخواستم دانشگاه اظهار نظر یا ابراز عقیده کند. در سخنرانی ریاست دانشگاه میگوید ما اهل علم، یعنی اساتید و دانشجویان یک ویژگی یا میل عمومی داریم و آن این است که میخواهیم مستقل باشیم، یعنی میخواهیم دانشگاه خودگردان باشد. میگوید بیایید تامل کنیم بیینیم اگر دانشگاه میخواهد که مستقل و نهاد معیار و تعیینکننده باشد، باید چه درکی از خود داشته باشد؟ باید یک درک قرص و محکم از خودش، کارش و کسانی که در آن هستند، داشته باشد تا بتواند تعیینکننده باشد. استقلال، خوداظهاری و خودادعایی فقط و فقط از طریق توجه به مهمترین مسئله علم ممکن است و آن هم حقیقت است. در روزگار ما حقیقت چیست؟ میگویید حقیقت، ارزشها و منافع و سیاست ماست. حقیقت برای هرکسی یک چیزی است و هر کسی حق دارد حقیقت را تعیین کند.
?هایدگر در همین دوره فرایبورگ درباره حقیقت صحبت میکند و میگوید ما میراثبر یک انگاره از حقیقت در یک دوره تاریخی هستیم. آن همان است که ما را دانشگاه آلمانی کرده است. انگاره آلمانی از حقیقت که از نظر هایدگر، همان انگاره مغربزمینی است. میتوانید به آن اروپایی هم بگویید. به همین دلیل در جواب دانشگاه چیست، روی فلسفه یونان کار میکند، چون انگاره حقیقت در تاریخ اروپا از آنجا بیرون زده است.
?هایدگر در همان یادداشت ریاست دانشگاه میگوید من خیال واهی، پندارها و تصوراتی داشتم و این اتفاق نخواهد افتاد و علم مسیری را طی میکند که دیگر نمیتواند انگاره حقیقت را یادآوری کند. وقتی که ریاست دانشگاه را پذیرفتم، نمیدانستم شاید این یک تقدیر است و نمیتوان با آن ستیزه کرد. این را نیچه به ما خبر داده بود، وقتی که گفت خدا مرده است! این حرف او یک خبر است که در جهان ما خدا، یعنی نماد همه مسائل معنوی و روحی و خدا بهعنوان نماد حقیقت دیگر نمیتواند وجود داشته باشد.
ℹ️ @Paad_ir
*?بخش چهارم | علم در مقام حرفه، یعنی دانشگاه*
گزیدههایی از سخنرانی حسین شهرستانی، معاون پژوهشی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی درباره ایده دانشگاه در اندیشه ماکس وبر
?ماکس وبر نماد انسان دانشگاهی در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم در اروپاست و یک منزلت معلمی یا الهامبخش برای دانشگاه اروپایی و بهطور خاص دانشگاه آلمانی دارد. ماکس وبر مرز دانشگاهی است که در چارچوب حصارهای تخصصی گرفتار شده و نشده است. مرز انسان علمیای است که تا قرن نوزدهم تلاش میشده همچنان از یک حکمتی یا معنای اصیلی فراتر از تخصصها حرف بزند و از این پس قرار است در دپارتمانهای تخصصی بنشیند و بهمثابه یک متخصص صرف کار خودش را انجام دهد. ماکس وبر کسی است که تخصصیشدن علم یا ورود به علوم تخصصی را اعلام میکند.
?وبر مقالهای دارد با نام «علم در مقام حرفه» که البته یک سخنرانی و گفتار است. این اثر تقریبا سال پایانی عمر وبر ایراد شده و یکجور وصیتنامه فکری یا حاصل عمر فکری وبر در دانشگاه آلمانی است. محور بحث من همین مقاله مشهور، کلاسیک و اثرگذار است. علم در مقام حرفه یعنی دانشگاه، چون کسی که شغلش را علم قرار داده و در مقام حرفه علم را دنبال میکند، در دانشگاه حضور دارد.
?برای افلاطون علم راهی برای رسیدن به حقیقت نهایی یا غایی عالم است. در عصر رنسانس علم افلاطونی نیست و راهی به سوی حقیقت عالم نیست، بلکه راهی برای فهم راز طبیعت است. ایده دیگر این است که علم سبب شناخت خدا و قدرتش میشود. آیا واقعا مردم که به دانشگاه میآیند، به خدا نزدیکتر میشوند؟ به طور کلی این علم خدا را از جهان بیرون میکند. یکی دیگر از ایدههای عصر روشنگری این بود که علم میتواند بشر را نجات دهد و راه درست زندگیکردن را نشان دهد. آنها میگفتند بشر تا امروز در تاریکی بوده و با عقل راه سعادت را پیدا میکند و وبر هم توضیح میدهد که این ایده بعد از نیچه به طور کلی نفسهای آخرش را کشید و پشت سر گذاشته شد.
?در این مقاله، وبر به دانشگاه و دانشجویان آلمانی خبر میدهد که در آمریکا دارد یک اتفاقی میافتد و یک دانشگاه جدیدی ظهور میکند که منطق آن دانشگاه، منطق کشف حقیقت نیست و بلکه منطق بازار و اقتصاد است. این دانشگاه تقریبا شبیه یک کمپانی میشود و آن هاله تقدس علم و معرفت از روی چهره اساتید دانشگاهی برداشته میشود و استاد دیگر احترامی ندارد. به تعبیر وبر، دانشجو احساس میکند که استاد در برابر پولی که ما به او میدهیم، علمش را به من میدهد.
?وبر در این مقاله بحث می کند ما در این وضعیت علم باید چه کنیم و آیا باید برگردیم و معنای اصیل، قدسی، روشنگرانه و پیامبرانه از علم را احیا کنیم یا این تقدیر را بپذیریم و بعد این سوال پیش می آید که به چه نحو بپذیریم.
?طرح وبر از علم، پذیرش تراتژیک وضع بیمعنایی در عصر حاضر است. این پذیرش تراتژیک غیر از آن وضع علم آمریکایی است که خوشامدگویانه این وضع را میپذیرد و بحرانش را درک نمیکند. دانشمند آمریکایی مسئلهای ندارد اما وبر میفهمد چیزی از دست رفته و علم تهی شده است اما در برابر این تهیشدن به ما امید نمیدهد به چیزی که این جای خالی را پر کند. تقدیر ما پذیرش این وضع است و از اینجا کار ما شروع می شود و پذیرش این وضع، مسئولیت بزرگی است.
?وبر نمیگوید چه کار میخواهید بکنید یا نمیگوید زندگی بیمعناست، چون این یک قضاوت ارزشی است؛ او میگوید شما هر کسی که هستید، این وضعیت علم است، پس تکلیف خود را با آن معین کنید.
ℹ️ @Paad_ir
*?بخش سوم | دانشگاه در خدمت تحقق دانش مطلق*
گزیدههایی از سخنرانی رضا ماحوزی دانشیار فلسفه موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم پیرامون ایده الکساندر فون هومبلت
?بعد از اینکه ناپلئون به پروس میرسد و بیش از نیمی از دانشگاههای پروس تعطیل میشود، این مسئله مطرح میشود که چه باید کرد؟ وزیر فرهنگ وقت فراخوان میدهد که اندیشمندان بگویند ما چه کار کنیم و اگر قرار باشد یک سیستم آموزشی متفاوت داشته باشیم، سیستمی که به ما برای جبران این اتفاقات بد کمک کند، چه ویژگیهایی باید داشته باشد. هومبلت جایگزین وزیر میشود و سال 1810 جوابها را جمعبندی میکند و دانشگاهی را براساس نظریاتی که داده شده، میسازد.
?این نظریات نقاط مشترک و اختلافی دارند. اولین نقطه اشتراک آنها این است که حتما در سیستم آموزشی باید ناسیونالیسم ترویج شود. اشتراک دوم این بود که حتما فلسفه باید بالا بیاید و روی طرح کانتی مبنی بر اینکه فلسفه نقشآفرینی تاریخی کند، اشتراک نظر داشتند. سوم اینکه تحقیق باید جایگاه پیدا کند، چون ما قبل از این، مراکز پژوهشی محدودی به نام آکادمی داشتیم که زیر نظر دولت بودند و قرار شد که اینها منضم به دانشگاه شوند.
?ضمنا یک برنامه ملی میخواستند که بتواند تمامیت سرزمین پروس را مورد تعلیم اخلاقی قرار دهد، یعنی مسئله تربیت اخلاقی به مسئله ناسیونالیسم گره بخورد و سیستم آموزشی جدید باید بتواند روحهای جدیدی را تربیت کند که تجسم اینها پرچم میشود. منتها این چندگانهای که ذکر کردم به یک روح احتیاج داشت که آن هم «دانش مطلق» است و قرار است دانشکده فلسفه و فیلسوفان بزرگ، نقش آن را ایفا کنند. «دانش مطلق» یک معادلی تحتعنوان science دارد.
?فلسفه به لحاظ تاریخی باید جای دانشها را تعیین کند، چون مثل پازل شما نمیتوانید هر تکه را هر جایی قرار دهید و اندازه را باید با شکل هماهنگ کرد. تصویری کلی که به دست میآید «دانش مطلق» یا science است. فرض بر این بود که یک دانش اولیه یا نخستین یا علم الهی وجود دارد که در آفرینش تجلی پیدا کرده و کار دانشمند این است که این دانش پراکنده و منتشرشده را یکبار دیگر جمع کرده و دانش را در دانشگاه یا گاهِ دانش مطلق محقق کند. این طرح کلی را بهعنوان نقطهی مشترک در نظر داشته باشید.
?کانت میگوید دانشگاه باید توسط دانشگاهیان اداره شود و امور دانشگاه ربطی به دولت ندارد. فقط دولت باید پول بدهد و استقلال دانشگاهیان را تضمین کند و مطلقا به سمت آنها نیاید. اینجا دارد یک مفهوم شکل میگیرد که بعدا در دانشگاه برلین رعایت میشود؛ مفهوم «منطق دانشگاه».
?دانشگاه نسبت به منطق کلیسا، ارتش، سیاست، اقتصاد و حتی منطقهایی که در عرصه اجتماعی با قرارداد اجتماعی سروکار دارند، منطق رفتاری متفاوتی دارد. دانشگاهیان طبق ایدهای که هومبلت اجرایی کرد، به دو دسته تقسیم میشوند؛ استادهایی که در دانشکدهها فعال هستند و استادانی که در آکادمی فعالیت دارند. اگر استادان دانشکدهها توسط دولت استخدام میشوند، استادانی که در آکادمی فعالیت دارند، مطلقا توسط دولت استخدام نمیشوند. بزرگان و روسا و مدیران آکادمی یعنی مرکز پژوهش تصمیم میگیرند که فلان کس صلاحیت عضویت آکادمی را دارد یا خیر. براساس قابلیتهایی که در افراد شناسایی میکنند باید استخدام صورت گیرد، یعنی قلمرو پژوهش مطلقا قلمرو دولت نیست؛ اما مگر میشود ما جزیرهای درست کنیم که این جزیره هیچ ربطی به نیازهای دولت، کلیسا و جامعه نداشته باشد؟
?وجه دوم نقش دانشکده فلسفه است. این دانشکده باید رئیس دانشگاه را مشخص کند. از این به بعد در دانشگاه برلین ریاست دانشگاه دست برجستهترین فیلسوفان است؛ چنانچه فیشته یا هگل یا این اواخر هایدگر رئیس دانشگاه میشوند. کار رئیس دانشگاه و دانشکده فلسفه این است که تمام این دیگ جوشان را مدیریت کند. ارتباط بین آموزش و پژوهش، ارتباط رشتهها با هم، برگزاری جلسات، سمینارها، کنفرانسها، همایشها و میزگردها و ارتباط آموزشگر و پژوهشگر و رفتوآمد و نشستهای مکرر اینها با هم را طوری مدیریت کند که ایده اصلی یعنی ایده دانش مطلق محقق شود. سیستم دانشگاه باید در خدمت ایده دانشگاه باشد.
?همه اینها مقدمات هستند تا دانشگاه شکل گیرد و دانشگاه زمانی شکل میگیرد که محقق شود. اگر ما نیاییم روایت متاخر را با روایت اولیه یکی بگیریم، درک بنیانگذاران دانشگاه برلین راحت تر میشود.
ℹ️ @Paad_ir
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 2 days ago