?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago
سلامٌ عَلی من یَعیشُ فی أعماقِ قُلوبنا مِن دونَ أن یعرفوا
سلام بر کسانی که در اعماق قلب ما زندگی میکنند
بی آن که بدانند …
برای یک عصر آرام خرداد
بابا و دخترم روی زمین نشستهاند. دخترم ناهار میخورد و بابا خربزه قاچ میکند. من روی کاناپه دراز کشیدهام. مامان توی اتاق عقبی است. بابا یک قاچ خربزه میگذارد دهناش. یک قاچ سر چنگال، برای مامان میبرد. قاچ بعدی برای من است. از روی زمین بلند میشود و چنگال را میدهد دستم. من حواسم توی گوشی است. قاچ دوم یا سوم را که میدهد دستم خجالت میکشم که من دراز کشیدهام و او مجبور است هی بلند بشود و بیاید بایستد پای کاناپه و قاچ خربزه را بدهد دستم. دلم میخواهد بهش بگویم چه خوب است که دارمت. اما هنوز خجالت میکشم از گفتن احساسات واقعیم به بابا. با مامان «ندار» هستم. ولی با بابا نه!
امروز سومین روزی است که قرصهای اعصاب را زیر نظر روانپزشکم کامل قطع کردهام. بعد از چهار سال که بیوقفه تا روزی پنجاه میلیگرم دارو مصرف میکردهام تا این اواخر که به مرور کم کردم. وارد دنیای تازهای هستم. سرگیجه دارم. مامان و بابا میدانند که سرگیجه دارم و حواسشان به من هست. چه خوب است که دارمشان…
#نجمه_مهریار
@NajmehMehryar
این همه خستگی و خمیازه و بیعملی و بلاتکلیفی از کجا میاد؟! ازونجایی که فکر میکنم دیگه آردامو بیختم و الکمو آویختم؟! شاید واقعاً وقت شل کردنه! مثلاً باید گلدونا رو آب بدم و گربه رو ببرم دامپزشکی. همین جور کارها. زندهگی. میخواستم بخونم برای کوچینگ ولی با شرکت در یک جلسه دیدم من دیگه آدم اینجور میتینگها و کلاسها نیستم. موضوعات به شدت برام تکراری و مسخره است. آدم این همه خودشو در بوتهی آزمایش قرار بده که چی بشه! که آخرش خودتو در اولویت قرار بدی! خب اینو همون اول بگین عامو. چرا اینقدر میپیچین! امروز میخواستم برم ورزش! ولی به جاش خوابیدم. چه کار نیکویی!
تجربههای زیسته و وسعت و اُفق و گسترهی جهان را به ما نشان میدهد که هر لحظه و دَم، فَربهتر میشود. عرصه ادبیاتِ اصیل و مستقل، عرصه و عُرضهی جدال و تخاصم و حتّا تضادِّ امر هنجارِ به هرحال غلط و ناهنجار ِ به ناگزیر درست نیز است. داستان کوتاه، عرصهی چگالی تجربه بشریست، پیدا کردن و آشکارگی قوانین نامریی حاکم بر روح و روابط، فردفردِ افراد است. روابطشان با خود و دیگری. جمعبندی چخوف اینست که "همیشه بر این پندار بود که واقعیت.. و جالبترین جزء زندگی هرکسی، در تاریکی شب و در پس پرده میگذرد" ، و شما به عنوان خوانندهی مسارمتکننده اثر باید سمت ایستادنتان را معلوم کنید. و در این گوشهکنارها چخوف به ما گوشزد میکند، بیانات احساساتِ زنانه گاه نخدادن تفسیر و عمل میشود، و در شناخت ویژگیهای مردانه و زنانه، روحیات است که جسمیات را میسازد. روابط پیچیده، زیرزمینی، و خاکستری جامعه، میان زنها و مردها، در داستان است که در فُرمِ روحیات کشف و بیان میشود. تقابل زندگیهایی که سر جایشان نیستند، گوروف با زنی غیر شاداب و آنا با شوهری نوکرمآب و بیتوجه، و شوت. بسیاری از داستانهای بزرگ جهان، قواعد و هنجارهای سخت جامعه را با پُتک میشکنند و ما اینگونه سَخته میشویم.
الهیات سکس
محسن باقری اصل
+ مجله تصویری مستقل ادبیات
چخوف استاد است. اما بایست غرق نبوغ او نشد. بایست فراتر از این داستان که موضوعش زن و زنای مُحصنه، و نه محسنه. است، را با کمی فاصلهگیری از سانتیمنتالیسم، دید، شنید، لمس و درک کرد. داستان بانو و سگ کوچولویش، که 1899 نوشته شده، یک داستان بشدت امروزی، دیروزی، و فردایی است. یک داستان همیشگی. چون این جنس روابط جسمانی عاطفی حتّا در قرون وسطا هم اولترا پنهانی وجود داشته تا برسد به زمان مدرن و پس از آن پستمدرن، و این دیالکتیک زن و مرد در ذات بشر نهفته شده است. یک داستان واقعاً تلخ و لذتبخش که از حیث فُرمِ نوشتاری، گفتاری است و از حیث قصهگویی تبدار، و ملتهب. و اینجاست که ادبیّات لذّت خطر است و خطر، لذّت ادبیات. داستان، داستان گوروف به ظاهر شور و شوق و شهوت است و آنّایی که غرق در شرم و تردید و تعجب و بیتجربگی. هر داستان اصیلی، عرصهی «اخلاقیات مرسوم اجتماع» نیست، بلکه ضدِّ آن اخلاقیات است. داستان کوتاه مثل هستی جهان، عرصهی «تَضادّ» است. این تضاد که بخشی از آن «تَقابل» است را در این داستان خوب میشود فَهم و تجربه کرد. داستان کوتاه عرصه کشف رسانهها و عِلَل و دلایل رفتارهای انسانهاست که بیهیوریستها که همان روانشناسان رفتارشناس باشند، به ظاهر از آن مطّلعند؛ که نیستند. داستان کوتاه اصیل عرصه کشفِ پنهانیها و یواشکیهای زندگیست، حیاط خلوتها، و حیات خلوصها. این داستان خاکستری همچون داستانهای اصیل دنیا داستان تقابل هنجار ِ به هر حال غلط، و ناهنجار به ناچار غلط است. بد و بدتر و همین ابتدا باید نوشت، ایستادن در هر سوی له یا علیه این داستان چنین ملتهب، جگر و تبعات میطلبد و قضاوت شدن، مخصوصا وقتی که دخالتهای راوی - نویسنده، داستان را ملتهبتر میکند. شهوتباز یا زاهد بودن از حیث راحتی و آسانی که کاری ندارد، راه رفتن روی بند احساسات عمیق و مجرب زندگیست که داستانهایی این چنین اصیل با چنین پوزیشن و سیچویشن میسازد و خلق میکند. مخصوصاً وقتی پای آنّا سرگییوتا به مُسکوی سرد باز میشود. مسأله اساساً ترکیبیست از غریزهی ناشیانه و غریزهی کمی پُخته و سنجیده، و تکامل این هر دو، هر کدام جداگانه. داستان خاطرهایست که به آرزو تبدیل شده، و به وصال میرسد. اما چه وصالی وقتی چخوف پایان داستانش را نه میبندد و
نه باز میگذارد بلکه دوپهلو میگذارد.
در این داستان با نَماد ربطی پیدا نمیکنیم. ادبیّاتِ خوب هرچه هست در کنار ادبیاتهای شفاف، ادبیات استعاری و دوپهلوست، گاهی آنهم برای آگاهی بیشتر مثل یک کشتی گوشهای پهلو میگیرد. یالتا استعارهایست از حیات خلوت آدمها، دریا، استعارهایست از تلاطم اتفاقی که در قصه و درون کاراکترهای اصلی داستان رخ داده، و باد، که به کلی آرام گرفت، استعارهای است از اتمام موقت تلاطم ابتدایی و شروعی داستان. داستان داستان تقابل ازدواج اخلاق رسمی (ازدواج و زندگی به هر حال سرد) و نااخلاق (خیانت و گناه در رابطه جسمی- عاطفی) است. تقابل مسکو و سن پتربورگ. تقابل مردی اغواگر و زنی شرم و بیتجربگی، که احساس میکند بعد رابطه نامشروع احترام خود را از دست داده. تقابل مردی آزادی خواه و شوهری نوکرمآب و هرچند شریف. تنها داستان زندگی آنا و گوروف هر کدام جداگانه، و باهم، خاکستری نیستند، که خود داستان نیز از دید فراداستان خاکستریست داستانی که از پاییز به دل زمستان و تغییرات جدیدش میرود. داستان تبدیل خاطره به آرزوست. داستان همیشگی گیر کردن دل مرد اغواگر و هوسباز به زنی هر چند بسیار سادهلوح. این داستان چخوف علیه زندگی باطل، تعی، و بی سر و ته، و تیمارستان جهان است. لُبِّ لُباب داستان اینست " هر دو، بیآنکه منطقی در کارشان باشد در طول راهروها به قدم زدن پرداختند." و مخصوصاً ادامهش که "از پلهها بالا میرفتند و پایین میآمدند". چخوف این بیهودهگی و تلاطم را هم میبیند و نشان میدهد. چخوف مدالهای بر سینهها را به تمسخر میگیرد، آن هم در برابر آزادی و آزادیخواهی. در شخصیتپردازی از ظاهر خانمباز گوروف به درون او که کمبود عشق، و مهمتر از آن معنویت به معنای اسپریچوالی است، ما را پی میبرد، و مای مخاطب این میانه پخته و سخته میشویم. چخوف به ما نشان میدهد جهان بزرگتر از نگاههای تَنگ و تُنُگ و تُنکِ ماست.
یک آهنگ جدید پیدا کردهام. از دیروز هزار بار پلی کردهام. توی ذهنم همراه با مرد خواننده جیغ میکشم. امروز توی کلاس، صحبت کردنِ آلمانی را چهار از چهار شدم. روی ابرها سیر کردم. بعد دوباره آهنگه را پلی کردم و رقصیدم.
منتظر بودم کلاس آلمانی آنلاین شروع شود. هیجان داشتم. هنوز کودکم و برای ناشناختهها هیجانی میشوم...
قهوه خورده بودم و نشسته بودم پای کار. هوا به طرز شگفتآوری لیمویی رنگ شده است. دوباره بهار ست. فصل زیباییهای خداوند.
مامان آمد. نان میخواست برای صبحانهاش. بابا روزه میگیرد. ظهرها از سر کار که میرسد خسته و کوفته میافتد. نای رفتن به نانوایی را ندارد. باید امشب بروم برایشان نان بگیرم.
مامان داشت حرفی از همسایه میزد که یک دفعه صدای خانم آلمانیمان بلند شد. شروع کلاس بود. مامان کیسهی نان را از فریزر برداشت و فرار کرد.
من خوابم میآمد. فکر کردم کاش لپتاپ را برده بودم توی تخت و لااقل دراز میکشیدم. این مزیت کلاس آنلاین است به هر حال. ولی بر خستگی و تنبلی غلبه کردم و مثل سالمندانی که مرگ را در یک قدمی خویش میبینند و حظ کاملتری از زندگی می برند نشستم پای کلاس و سعی کردم چرت نزنم. معلمهی زبان آلمانی بلند حرف میزد.
چه روزهای سختی را میگذرانم. نق نمی زنم. دلم برای دخترم و مادرم خیلی تنگ شده است. دخترم و مادرم معجزهی روز من هستند و این روزها که آنها در سفر هستند، بی معجزه روزگار میگذرانم. معلم زبان آلمانی خیلی سختگیر است و بفهمی نفهمی حرفهاش پر از تحقیر و توهین است. چارهای ندارم. خودم را در معرض شرایط سخت قرار داده ام تا راه بیفتم. تمام روز هم گرسنه هستم. خلاصه که اوضاع داغانی است اخوی.
امروز در کتابخانه خوابیدم. دست و پام زیر بار فشار خودم بدجوری درد میگرفت. بینیام بر اثر آسم و آلرژی فصلی کیپ است. و بنابراین صدای نفسهام بلند بود و مزاحم دیگران میشدم. عاقبت بر خواب با اعمال شاقه غلبه کردم و تصمیم گرفتم بر این یأس و ناامیدی و خستگی غلبه کنم و نرمنرم چیزکی بخوانم.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago