شبهاي هجر را گذرانديم و زنده ايم ما را به سخت جاني خود اين گمان نبود » شکیبی اصفهانی

آینه اتاقت را با آینه اتاقم عوض می‌کنی؟
این فقط مرا نشان می‌دهد.

چاره‌ها رفت ز دست دل بیچاره من
تو بیا چارهٔ من شو که توئی چاره من

» فیض کاشانی

شبهاي هجر را گذرانديم و زنده ايم
ما را به سخت جاني خود اين گمان نبود

» شکیبی اصفهانی

پرسیدندکه: ولی را خاموشی به یا سخن؟ گفت: اگر سخنگوی، آفت سخن داند هرچند تواند خاموش باشد، اگر چه به عمر نوح بود. و خاموش اگر راحت خاموشی بداند از خدای در خواهد تا دو چند عمر نوح دهدش تا سخن نگوید.

» تذکرة الأولیاء

و دیگر هیچ...

در سر زمین جنوبی شهریست بنام «شادی دختر»، درین شهر پادشاهی بنام «نیروی جاوید» می‌زیست که با تمام مسائل مربوط به‌روش خردمندانه زندگی آشنایی داشت. پای‌های این پادشاه از پرتو گوهر تاج پادشاهانی که در برابر وی به‌زانو می افتادند، روشن می‌شد. وی تا سرحد آموختن تمام هنرهای سازنده زندگی پیش رفته بود. نیروی جاوید سه پسر داشت که نخستین «نیروی توانگر» و دومين «نيروى وحشتناك» وسومين « نیروی بی‌پایان» نام داشت و هر سه در ابلهی و بی‌مغزی از امثال و اقران قصب السبق برده بودند.

- مقدمه پنجا تنترا

و باز هم «یا مُنَفِس عَن المَکروُبینَ»
ای دلگشای غمزدگان...

با اولین برف، ده بار اینو پشت هم گوش بدیم