?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
پیروز نهاوندی
.
پیروز نهاوندی قاتل خلیفه مسلمین عمر ابن خطاب بود.پیروز دو بار در جنگ ها به اسارت در آمد.یکبار توسط ارتش روم اسیر شد و دیگر بار توسط تازیان.او غلام مغیرة ابن شعبه بود. روزی عمر او را می بیند و از او سوال می کند که از هنرهای زمان چه می داند. او در پاسخ می گوید:انواع کارهای دستی از جمله درودگری، آهنگری، کنده کاری، نقاشی. عمر می گوید چنین شنیده ام که می توانی آسیابی بسازی که به وسیله ی باد گندم را آرد کند. پیروز می گوید: آری عمر. عمر می پرسد می توانی چنین آسیابی برایم بسازی؟ پیروز در جواب می گوید: «ای خلیفه بزرگ! اگر زنده باشم برایت چنان آسیابی خواهم ساخت که تمام مردم، در شرق و غرب عالم درباره اش گفتگو کنند.» و عمر در همان موقع به همراهانش می گوید که این غلام با این کلامش مرا سخت هراسناک کرد و همان موقع پیروز را از صاحبش می خرد تا در خدمت خود بگیرد.
هنگامیکه اسیران جنگی ایرانی را عرب ها به صورت گله های حیوان به هم بسته و با زنجیر به مدینه می آوردند پیروز جلوی دروازه ایستاده بود و اسیران را نگاه می کرد. حال زنان اسیر و دیدار کودکان خردسالی که از گرسنگی و تشنگی ناتوان شده بودند و در رنج بودند، دل پیروز را سخت به درد آورد و پیروز آن ها را در آغوش می گرفت و با آن ها گریه می کرد. شعبی می گوید:«وقتی اسیران جنگ را به مدینه آوردند، پیروز هر اسیر کوچک یا بزرگی را که می دید بر سرش دست نوازش می کشید و می گریست و می گفت: عمر جگرم را خورد.» او که دل در گرو عشق ایران و ایرانی داشت و روزهای زیادی شاهد ضجه ها و زاری هم وطنانش بود که در اسارت به سر می برند تصمیم گرفت که به تلافی جور و ستمی که بر ایرانی ها می رود عمر را به قتل برساند. او خنجری داشت دو سویه و آن روز خنجرش را زیر شالش پنهان نمود و به مسجد آمد. هنگامی که عمر به عنوان امام جماعت جلوی صف نمازگزاران قرار گرفت پیروز به سرعت خنجرش را کشید و با همه قدرت شش ضربه به بدن عمر وارد نمود.
یکی از زخم ها که زیر ناف عمر ایجاد شد عمیق بود و او را کشت.
عبیدالله پسر عمر پس از قتل پدرش بدست پیروز دستور قتل پیروز و دخترش مروارید و هرمزان سردار معروف ایرانی در جنگهای با اعراب و جفینه از مسیحیان حیره که با پیروز دوستی داشت را داد.
بدین ترتیب ایرانیان کینه ی ضربتی را که از دست عمر در قادسیه ،جلولاء و نهاوند دیده بودند ، در مدینه از اوبازستاندند
.
آرامگاه پیروز در کاشان است.
درود بر روان پاکش???
@iranghoghnoos ?
برای تیرگان آیینهایی را برشمردهاند؛
مانند همنام بودن روز و ماه تیر (تشتر)،
رزم آرش کمانگیر، برچیدن و زُدایش(رفع) خشکسالی هفتساله ایران در هنگام پادشاهی فیروز، پادشاه ساسانی، و بارش باران در این روز.
تیر یا (عطارد) با تشتر، ستاره باران یا شِعْرای یمانی، که به فارسی تیر خوانده میشود، پیوندی نیست. تشتر در تابستان، بهویژه امردادماه و شهریورماه، تنها در آسمان نمایانگر میشود.
در تشتریشتِ اوستا نماد رزمیِ پیکار ایزدِ باران و دیوِ خشکسالی بسیار خواندنی است و در آن از آرش شیواتیر (کمانگیر) یاد میشود.
نشانههای برگزاری جشن تیرگان از سده ششم ترسایی به این سو در بُنچاک(سندهای) تاریخی بسیار اندک است.
در شهرهای استان مازندران آیین «تیرماسیزَشو» به یادگار ماندهاست.
ناگفته نماند که زرتشتیان جشن آبریزان را برپا میکنند و آیین «چک و دوله» (فال کوزه)،
بستن دستبند هفترنگِ «تیر و باد» در روز «تیر» و به باد سپردن آن بر فراز یک بلندی در روز «باد» (ده روز پس از تیرگان) را بهجا میآورند که یادی از پرواز دهشبانهروزیِ تیر آرش کمانگیر است.....
فریاد رسی نیست
گویی مرگ، این سرزمين را
چنگ انداخته است.
فریادِ فرشته آب و گیاه و زمین را می شنوم،
مویه کن هم وطن
بنال وطن.!
فریاد رسی نیست
سرودی و ترانه ای نیست
که آگاهی دهد مان
که ایران دارد جان می کَند،
دست و پا می زند،
کسی به ایران می اندیشد؟
در آستانه تیرگان وجنگ اساطیری هرساله اش با دیو خشکسالی،
گویی اپوشه ی دیو
آب های فراخکرت اساطیری را در بند و زندان کرده است.
کسی برای ایزد باران ترانه ای نمی سراید
جامی نمی نوشد،
داستان پیکار بی مانند ش را به یاد ندارد،
و سازی را به صدا در نمی آورد.
ایزد باران ناتوان است
چون مردم اورا نمی خوانند،
داستان پیکار بی مانند ش به یاد ندارند،
اویی که چون آرش شیوا تیر
بزرگ ترین تیرانداز ایران،
به سوی آسمانِ سنگی، تیری، آسمان شکن انداخت
و آسمان را به سود زمین شکاند.
کمانی ماند؟
تبر دانی ماند؟
کمان اندازی ماند؟
سپندارمذ دستان اش تهی است،
کجایند کمان اندازان ایرانی؟
این زهد و عرفان عابدانه،
جان آزاده ایرانی را
به جانی پریشان، دگرگون کرده است،
ایرانیان داستان هایی دیگر را به یاد سپرده اند ...
که در آن ها نشانی از میهن
و دغدغه هاى ایرانیان
چون آب و زمین و گیاه و شادی و نام آوری و داد و خرد و... نیست
میهن من !
ايران گرامى!
من هم چون تو، که هیچ گاه،
در تاخت و تاز چپاولگران ترک وتازی از پای نیفتادی،
با زبان میهن،
با به یاد سپردن خردورزیِ دانایان ایرانزمین،
با یاد سپردن جانبازی فرزندان راستین این مرزوبوم،
داستان های میهن را باز می سرایم
ترانه ای،نغمه و سرودی ،چنگ وچغانه ای،
برای ایزدان فراموش شده ی زمین، آب و گیاه می سرایم
جشن های شادمانه ایرانی را، در نماز های شادمانه،
با زبان میهن، با واژگان میهن،
به آوازی بلند، بانگ در می دهم،
همان سان ،که تيشتر ایزد باران،
با جشن های ایرانی،
جانی آزاده و شهسوارانه می یابد،
و دیو خشکسالی را
با یاری انديشه های شهسوارانِ خردورزِ ميهن پرست
در می نوردد..
《چیستا طاهری》
«ایران، خانه ی ما» * - سروده حبیب یغمایی
شعر« ایران، خانه ی ما» از سروده های حبیب یغمایی، استاد طراز اول ادبیات فارسی و سردبیر مجله ی « یغما » است که در دوران پیش از بهمن 1357 ، گزیده ای از آن در کتاب های درسی دوره ی دبستان ایران آمده بود . پس از ۵۷ یکی از مطالبی که از کتاب های درسی برداشته شد ، این شعر بود .
ایران عزیز، خانه ی ماست
میهن، وطن، آشیانه ی ماست
این خانه ی شش هزارساله
از ماست به موجبِ قباله !
آن روز که خاکِ آن سرشتند
بر سنگ قباله اش نوشتند [۱]
وین کهنه قباله را گواهان
هستند مِهان و پادشاهان
از کوروش و اردشیر و دارا
میراث رسیده است ما را
سنگی که درین بِنا بکارست
از خانه خدا بران نگارست
خشتی که فتاده بر زمین است
از خون دلاوری عجین است
دشتی نه ، که نیست رزمگاهی
راهی نه ، که نیست شاهراهی
از ساحل هیرمند تا وخش [۲]
رستمش سپرده با پی رخش
می جوی نشانه ها به هر مرز
از خسرو و طوس و گیو و گودرز
می کاو زمین و بین به هر گام
شمشیر قباد و خُود بهرام
در هر قدمی و هر بدستی
پایی بفتاده است و دستی
آن کوه که بنگری به هامون
پرورده به دامن آفریدون [۳]
آن قلّه که برده سر بر افلاک [۴]
آورده به بند پای ضحّاک
آن بحر مهیب بی کرانه
خورده است ز شاه تازیانه [۵]
آن بارگه بلندبنیاد
از خسرو دادگر کند یاد [۶]
آن صفّه مقام شهریاری است
وان بُقعه مزار نامداری است
این ناموران و پاک جانان
بخشنده سر و جهان ستانان
از کوشش و کار و دانش و داد
کردند چنین خجسته بنیاد
با نام نکو جهان سپردند
رفتند و به دیگران سپردند
پس دست به دست از پدرها
گردید و ، رسید با پسرها
امروز که ای ستوده فرزند
هستی تو بر این سرا خداوند
«غافل منشین نه وقت بازی ست
وقت هنرست و سرافرازی ست» [۷]
از پا منشین و جا نگهدار
گر سر بدهی سرا نگهدار
این پند شنو ز خانه بردوش
ور خانه بود خرابه ، مفروش
پی نوشت ها :
*هنگامی که سپاهیان روس و انگلیس سراسر ایران را فرا گرفته بودند و رئیس الوزرای دانشمند وقت (مرحوم محمد علی فروغی) بناگزیر در تنظیم قراردادی اهتمام میفرمود، این اشعار گفته شده است . (مهرماه سال ۱۳۲۰ شمسی).
آمودریا (جیحون) را ایرانیان در قدیم «وَخش» مینامیدند چنان که هم اکنون نیز یکی از شعب این رود «وَخش آب» نامیده میشود.
البرز کوه
دماوند
خشیارشا در لشکرکشی به یونان فرمان داد بر تنگه ی داردانل دو پل بستند. موج دریا پُلها را خراب کرد. شاه در خشم شد و حکم کرد دریا را تنبیه کنند و سیصد شلاق بزنند !
ایوان مدائن
این بیت از نظامی گنجوی
برگرفته از : مجله ی یغما ، شماره ی ۴۱ ، مهر ماه ۱۳۳۰ .
@iranghoghnoos ?
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago