روی سنگ قبرم بنویسید: شاید اگر مدیر گروه نبود، اینجا قبری نبود.

تو کافر‌دل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دل‌ستان ابرو

این بیت رو هر بار که بخونی اندازه بار اول زیباست...

رفتیم آرامگاه ابوالحسن خرقانی و بگو چی دیدم! عارف و صوفی ژنده‌پوش، با کیسه‌ای در دست و ریش بلند. حرف می‌زد و من آه می‌کشیدم. بچه‌ها! خزانم. ???‍♀

داستان غم‌انگیز من و هم‌کلاسی‌ها و هم‌دانشگاهی‌هایم. آه از نهادم برخواست!

هر یکشنبه وقتی دارم میرم کلاس جریان‌شناسی، خورشید آروم‌آروم وسط جاده سقوط می‌کنه و انگار آیه‌ی نازل شده‌ای از طرف خداست. باشکوه!

در صبح جمعه، شعری از بیدل بخوانیم. [گرم بیایی و پرسی چه بردی اندر خاک؟ ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را...] #خوشبختندمعشوقه‌ی‌شاعرها | #شعر

در صبح جمعه، شعری از بیدل بخوانیم.

[گرم بیایی و پرسی چه بردی اندر خاک؟
ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را...]

#خوشبختندمعشوقه‌ی‌شاعرها | #شعر

برای بانگِ پرسش‌های بی‌پاسخ، در صبح‌گاهِ یک روز تابستانه‌ی خنک...

عزیزِ من..
تو چه می‌دانی کدام غربت طولانی، مرا به حال سکوت انداخت؟ عزیزِ من..
تو چه می‌دانی، چرا فراری‌ام از شادی؟

[T.me/DarAdabiat]

درمورد قسم‌ها صحبت می‌کردیم و به نظرم خوندن این بیت از جناب قاآنی خالی از لطف نیست!
ایشون به گیسوی معشوق قسم می‌خوره...

[به‌ گیسویت‌ که از سویت به دیگرسو نتابم رخ
گرم صد بار چون‌ گیسو به‌گرد سر بگردانی...]

#خوشبختند‌معشوقه‌ی‌شاعرها | #شعر | #قسم