Fig Tree درخت انجیر

Description
JOAN MARGARIT POEMAS (1975-2012) .
مترجم: غزال تشکر
ویراستار و همراه ترجمه: وحید آقاجانی
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 weeks ago

4 weeks, 1 day ago

«موی سگ»

سگ مرده است. دلمان برایش تنگ شده.
وقتی زنگ در را می‌زنند، دیگر نیست که پارس کند.
وقتی دیر به خانه برمی‌گردیم، نیست که منتظر ما مانده باشد.

هنوز موهای سفیدش را اینجا و آنجا، اطراف خانه و روی لباس‌هایمان پیدا می‌کنیم.
باید آن‌ها را برداریم و دور بیندازیم.
اما این موها، تنها چیزی هستند که از او به جا مانده.

ما، موها را دور نمی‌اندازیم.
دیوانه‌وار امید داریم که اگر به تعداد کافی از آن‌ها جمع کنیم، شاید بتوانیم سگمان را دوباره سر هم کنیم.

لیدیا دیویس
#میکروفیکشن

ترجمه: غزال تشکر

4 weeks, 1 day ago

«مادر»

دختر داستانی نوشت.
ولی چقدر بهتر بود اگر یک رمان می‌نوشتی.
این را مادرش گفت.

دختر خانه‌ای برای عروسک‌هایش ساخت.
ولی چه خوب بود اگر این خانه واقعی بود.
این را مادرش گفت.

دختر بالشی برای پدرش درست کرد.
ولی یک لحاف به‌دردبخورتر نبود؟
این را مادرش گفت.

دختر چاله‌ای در باغچه کند.
ولی خیلی بهتر بود اگر چاله گودتری می‌کندی.
این را مادرش گفت.

دختر چاله‌ای عمیق کند و در آن خوابید.
ولی خیلی بهتر بود اگر برای همیشه می‌خوابیدی.
این را مادرش گفت.

لیدیا دیویس
#میکروفیکشن
ترجمه: غزال تشکر

4 weeks, 1 day ago

داستان کوتاهی از لیدیا دیویس نویسنده کتاب «نمی توانم و نمی خواهم»

زندگی کردن در این دنیا آسان نیست. مردم اغلب به خاطر چیزهایی غمگین می‌شوند که شاید در نگاه اول ساده به نظر برسند، اما برایشان سنگین است. یکی از سوی دوستانش توهین می‌شنود، دیگری از سوی خانواده‌اش نادیده گرفته می‌شود، و آن دیگری، درگیر مشاجره‌ای تلخ با همسر یا فرزند نوجوانش است.

مردم وقتی ناراحت هستند، گریه می‌کنند. طبیعی است. برای مدتی کوتاه، زمانی که جوان بودم، در اداره‌ای کار می‌کردم. ظهرها، وقتی گرسنگی و خستگی بر همکارانم چیره می‌شد، خیلی‌ها به گریه می‌افتادند. صحنه‌ای عادی بود.
رئیسم از من می‌خواست سندی را تایپ کنم و من کار را به تأخیر می‌انداختم. او که کلافه می‌شد، سرم داد می‌زد: «تایپش کن!» و من، با صدایی بلندتر می‌گفتم: «نمی‌کنم!» بعد، او با حرص، گوشی تلفن را سر جایش می‌کوبید.

وقت ناهار که می‌شد، اشک‌های ناامیدی از گوشه چشم‌هایش سرازیر بود. اگر آشنایی سر می‌رسید و می‌خواست او را به ناهار دعوت کند، با بی‌اعتنایی می‌گفت: «نه!» اما پس از ناهار، همه ما حال بهتری داشتیم. دفتر دوباره زنده می‌شد. صداهای هیاهو، خنده‌های ناگهانی و رفت‌وآمدهای شتاب‌زده با پوشه‌ها، همه‌جا را پر می‌کرد. کارها، دست‌کم تا بعدازظهر، به خوبی پیش می‌رفت.
اما بعد دوباره همه گرسنه می‌شدیم. این بار خسته‌تر از صبح. و باز، گریه‌ها شروع می‌شد.

وقتی وقت رفتن می‌رسید، بسیاری از ما همچنان گریه می‌کردیم. در آسانسور، با آرنج یکدیگر را هل می‌دادیم. در راه مترو، خیره به چهره‌های عبوری نگاه می‌کردیم و هنگام پایین رفتن از پله‌ها، راه خود را با سختی میان جمعیت باز می‌کردیم.

تابستان بود. در آن روزها، مترو تهویه نداشت. ما تنگ هم ایستاده بودیم، در ایستگاه‌ها تلو‌تلو می‌خوردیم و اشک‌ها روی گونه‌هایمان جاری می‌شد. عرق از کمر و ران‌هایمان پایین می‌ریخت و پاهای زنان در کفش‌هایشان ورم می‌کرد.

برخی از ما، در راه خانه، آرام‌آرام گریه کردن را تمام می‌کردند. به‌ویژه اگر در مترو صندلی پیدا می‌کردند. با پلک‌هایی خیس، نگاهی رضایت‌بخش به اطراف می‌انداختند، انگشتشان را به دهان می‌بردند و روزنامه یا کتابی را ورق می‌زدند. چشمانشان برق می‌زد.

شاید همان روز دیگر گریه نمی‌کردند. نمی‌دانم، چون با آن‌ها نبودم. فقط می‌توانم تصور کنم.

من خودم معمولاً در خانه گریه نمی‌کردم. البته به‌جز مواقعی که شامم رضایت‌بخش نبود یا وقتی که زمان خوابم نزدیک بود اما نمی‌خواستم بخوابم. نه به این دلیل که خواب را دوست نداشتم، بلکه به این دلیل که فردا باید دوباره بیدار می‌شدم و به سر کار می‌رفتم.

اما شاید دیگران در خانه گریه می‌کردند. شاید در سکوت غروب، هر کس بسته به آنچه پیدا می‌کرد، اشک می‌ریخت. نمی‌دانم. اما احتمالاً چنین بود.

ترجمه: غزال تشکر

3 months, 1 week ago
Catalan:

Catalan:
Jerusalem no té límits clars,
és un gran mur d’històries perdudes,
de somnis trencats i de silencis que parlen.

اورشلیم مرزهای مشخصی ندارد،
دیواریست از روایت های فراموش‌شده،
از رؤیاهای شکسته و سکوت‌هایی که به زبان می‌آیند.

Catalan:
És una ciutat on els somnis es trenquen,
on el temps és com la pols sobre les pedres.

شهریست که در آن رؤیاها می‌شکنند،
زمان مانند گرد و غبار بر سنگ‌ها نشسته
Catalan :
Jerusalem és el lloc on la pau és inabastable,
una promesa sempre trencada.

اورشلیم جاییست که صلح دست‌نیافتنی است،
وعده‌ای که همیشه شکسته می‌شود.

ترجمه بخش هایی از شعر بلند اورشلیم. از کتاب خانه رحمت خوان مارگریت
ترجمه:غزال تشکر

3 months, 1 week ago
اورشلیم

اورشلیم

به تاریکی زیر آن گنبد عظیم وارد شدم،
جایی که نورهای کوچکِ کودکان مُرده
گویی در آسمان شب سوسو می زدند.
صدایی بی‌ کران،
فهرست نام‌هایشان را می‌خواند،
دعایی
چنان غم‌انگیز
که هیچ خدایی هرگز نشنیده است.
به جوانا فکر کردم.
کودکان مُرده
همیشه در همان تاریکی‌ می مانند،
جایی که خاطره‌ها نورند و نورها، اشک.
آنقدر پیرم که نتوانم برای همه گریه نکنم.
ساختمان‌هایی ساخته‌ام، شبیه واگن‌هایی
با اسکلت‌های آهنین. واگن‌های بزرگ
که روزی دوباره
مردم را به سوی سرنوشتی خواهند برد
که از پیش می‌شناختند.
چرا که همه حقیقت را دیده اند،
از انعکاسی در چاله‌ای از آب‌های گِل آلود.
تالار کودکان مرده درون من است.
آه که آنقدر پیرم که نتوانم برای همه گریه نکنم.

ترجمه: غزال تشکر

3 months, 1 week ago
1. Lentitud (آهستگی)
  1. Lentitud (آهستگی)
    Catalan:
    Lentitud de la tarda, amb sol daurat,
    i el silenci de l’aigua als teus ulls.
    Com si la vida pogués tornar a començar
    en un racó de l’ànima que ningú no veu.

آهستگی عصرگاهی، با آفتابی طلایی،
و سکوت آب در چشمانت.
گویی زندگی می‌تواند دوباره آغاز شود
در گوشه‌ای از روح که هیچ‌کس نمی‌بیند.

  1. No ploris (گریه نکن)
    Catalan:
    No ploris, només és la vida.
    Tot el que et sembla perdut,
    un dia tornarà amb una altra forma,
    més dolça i més tranquil·la.

گریه نکن، این فقط زندگی است.
هر آنچه گم‌شده به نظر می‌رسد،
روزی با شکلی دیگر بازخواهد گشت،
شیرین‌تر و آرام‌تر.

  1. Casa de misericòrdia (خانه‌ی رحمت)
    Catalan:
    Aquesta casa, plena de vent i de tristesa,
    és un vell mirall on els somnis es trenquen
    i les hores fugen com si fossin ocells.
    No oblidis el que has vist aquí.

این خانه، پر از تُندباد و اندوه،
آینه‌ای کهنه است که در آن رؤیاها می‌شکنند
و ساعت‌ها همچون پرندگانی از آن می‌گریزند.
آنچه را که اینجا دیده‌ای فراموش نکن.

خوان مارگاریت (Joan Margarit)
ترجمه:غزال تشکر

1 year, 6 months ago

به یاد شاپور جورکش (۱۰ بهمن ۱۳۲۹ – ۶ مرداد ۱۴۰۲) شاعر، مترجم، منتقد و پژوهشگر ادبی و نمایشنامه نویس.

"کودکی‌ها، قصه‌ای می‌خواندیم که روایت جهرمی‌اش آدم ـــ لِتی نام دارد، یعنی نصفه ـــ آدم: پادشاهی بود که گنجش را دیوی ربوده بود و پیرانه، فرزندی نداشت که مال از دست‌رفته‌اش را برگرداند. روزی درویشی می‌آید سیبی به او می‌دهد و می‌گوید نصف‌اش را خودت بخور و نصف دیگرش را بده زن‌ات بخورد. در نتیجه دو تا پسر گیرشان می‌آید. یکی سالم و یکی آدم ـــ لِتی که یک چشم، یک گوش، یک دست و یک پا دارد. هر دو پسر به دنبال گنج می‌روند. پسر سالم در برابر ترفندها و معماهای دیو و دختر دیو درمی‌ماند و جان خود را از دست می‌دهد. ولی آدم ـــ لِتی با کمک گرفتن از دانش دختر دیو و نهایتاً با شکنجه کردن و وادار کردن او به همکاری، از محل گنج آگاه می‌شود و پیروز باز می‌گردد. ظاهراً معمای ابوالهول ایرانی، به جای آموزه‌ی خودت را بشناس آموزه‌ای دیگر پیش روی انسان ایرانی می‌گذارد: نیمه‌ی دیگرت را بشناس!..."

2 years, 9 months ago
«از من صرفنظر کرده اند، من …

«از من صرفنظر کرده اند، من مال آنها نیستم»

ترجمه مقاله ای در مورد دیکنسون از شاعر زن آمریکایی مگی گلاور و ترجمه آن در مجله بوطیقا، موضوع جالبی برای بحث های فمینیستی امروز ایران می تواند باشد.
خوانش فمینیستی شعرهای امیلی دیکنسون کار سختیست. با توجه به این که امیلی فمینیست نبود، در جنبش های زنان برای حق رای و حقوق برابر زنان شرکت نمی‌کرد و البته به کل موافق کنش‌گری نبود. امیلی خودش را شاعر و نویسنده می دانست و معتقد بود جهان و جامعه را مردان ساخته اند و تماما مردسالارانه است بنابراین حتی کنش زنان برای به دست آوردن حقوق برابر، کنشی در بستر مردسالارانه و در جامعه مردانه تحت کنترل و سلطه مردان است( ارزشی ندارد). امیلی به هیچ عنوان به پرهیز از استفاده از ضمایر جنسی در ادبیاتش تن نداد./زنانه نویسی/
امیلی دیکنسون را می توان در زمره روشنفکران زن راست گرایی دانست که بیش از آنکه فمینیست یا اکتیویست (رادیکال یا معتدل) باشند، رویکرد تماما ضدمرد رادیکال و پنهانی دارند. اما حتی این قهر زنانه هم عاری از کنش‌گری نیست.
امیلی دیکنسون در شعرهایش مدام در مورد نقش ها و تجربه های زنان در جامعه مردسالار اظهار نظر می کند. شدیداً تحت تأثیر جنبش راست زنان، این نقش ها و تجربه ها مورد انتظار و تجویز شده را با چنان افراط و تندروی، افشا می کند که تمام هنجارهای جنسیتی بی آبرو می شوند.
امیلی به هیچ عنوان فروتن نیست‌. بیشتر در حال انفجار است‌ و به دنبال روش ادبی خاص خود برای افشاگری و کنایه زدن به وضعیت سنتی و مردسالار جامعه است. از این نظر می شود شعرهایش را با دفترهای شعر اول و دوم فروغ مقایسه کرد.‌
امیلی مدام بر حقارت وضعیت خود و زنان دیگر پافشاری می کند. خشمگینانه در خانه می نشیند و می نویسد. می نویسد از نداشتن استقلال مالی، نداشتن اموال و متعلقات، نداشتن حق لذت از تن.
امیلی دیکنسون، تسلیم را تصویر می کند. تسلیمی پر از حس انزجار. او برای خواهرش می نویسد حالا که راه برون رفتی از این سرنوشت اجباری نیست پس مهمتر از همه داشتن یک همسر آگاه است. امیلی ازدواج را برخلاف خوانش غلط منتقدین از شعرهایش تایید نمی کند بلکه در جستجوی همبندی آگاه در این زندان است‌.
امیلی دیکنسون از فمینیسم عبور کرده بود. چون در جامعه به شدت بسته و مردسالار قرن نوزدهم هیچ راهی به سوی آزادی نمی‌دید.
فکر میکنم هم ترجمه این مقاله( با هر کیفیتی که هست و میشود ویراستاری اش کرد) و هم بحث و آشنایی با جریان راست گرای زنان مخالف جامعه مردسالار، می تواند کمک بزرگی به زنان خاورمیانه اسیر زندان مذهبی باشد.

نویسنده: غزال تشکر
.
پ.ن : خوانشی از خانم 《غزال تشکر》بر مقاله‌ی 《من واگذار شده‌ام: شورش نقش جنسی، اجتماعی و‌جنسیتی در شعرهای امیلی دیکنسون/ نویسنده : مگی گلاور / ترجمه: صفورا هاشمی چالشتری )
پ.ن : مقاله را می‌توانید در شماره‌ی ۲۸ ام مجله‌ی ادبی و هنری بوطیقا بخوانید.
پ.ن: کانال تلگرام شبکه‌ی ادبی بوطیقا را از این آدرس دنبال کنید:
https://t.me/poetics_poetart

3 years ago
Fig Tree درخت انجیر
3 years ago

«صلح خاکستری»

ماشا کالکو (Mascha Kaléko) شاعر آلمانی زبان ( متولد ۱۹۰۷) در لهستان و ( مرگ در ۱۹۷۵) در سوییس؛ یهودی تبار است. خانواده اش با شروع جنگ جهانی اول به آلمان نقل مکان کرده بودند. او در فرانکفورت و برلین زیست و در روزنامه های آلمانی در برلین شعرهای زیادی در مورد زندگی روزمره مردم‌ (فرهنگ کوچه) نوشت.
در شعرهای کالکو فضای برلین در دهه ۱۹۳۰ را می بینید. پاتوقش «کافه رومانیش ها» ی برلین و همنشین اریش کستنر و توخولسکی بود. خیلی زود شعرهایش توسط نازی ها سانسور شدند و کتاب اول و دومش را تحت سانسور منتشر کرد.
در سال ۱۹۳۸ با همسر و فرزندش به آمریکا مهاجرت کرد و نیویورکی شد. سال ۱۹۵۶ به برلین بازگشت تا کتاب سوم را منتشر کند. اما سه سال بعد وقتی قرار بود جایزه ادبی فونتان را دریافت کند از سوی هیئت داوران که از اعضای سابق اس اس و نازی بودند رد شد.
در سال ۱۹۵۹ به اسرائیل و اورشلیم رفت اما در آنجا به دلیل نداشتن دانش زبان عبری منزوی شد و دست آخر از آنجا به سوئیس بازگشت. در سال ۱۹۷۵ در زوریخ در گذشت .

شعرهای ماشا را از ترجمه های موجود آلمانی به اسپانیایی یا گاها انگلیسی خواندم. اما جا به جا با نگاه گذرا به آلمانی اش (با دانش اندک و به کمک گوگل) احساس خوبی به زبان شعر داشتم. خیلی اتفاقی دست به ترجمه یکی دو تا از شعرها زدم. اضافه می کنم که هرمان هسه و توماس مان نقدهای بسیار خوبی بر شعرهای او نوشته اند.

۱) نظر

جالب تر از بی‌کرانگی همه چیز
تنگنا در زندگیست

قوی تر از پیچیدگی طبیعت
یک انسان ساده است

بدتر از جدیت یک استدلال
یک جدال مسخره است

ارزشمندتر از یک کبوتر سپید
صلحی خاکستریست

*برگردان از اسپانیایی

۲)ممکن

من با فرشتگان و شیاطین جنگیده ام
از شعله آتش تغذیه و با نور هدایت شدم
حتی دردسرساز را مدیریت کردم
اما برای ممکن ساختن هنوز ناتوانم

*برگردان از انگلیسی

۳) عزم درست

فردا، می گویم فردا!
روز پس از فردا هم، باز
و چه زود زندگی تمام شد
و فردا نیامد

*برگردان از اسپانیایی

۴)غربت، چرا؟

وقتی می گویم غربت، یعنی رویا
به سختی دلتنگی برای سرزمین کهن باشد
وقتی می گویم بیماروطن، منظورم چیزهای زیادیست
آنچه در این تبعید طولانی به ما فشار می آورد
ما امروز در وطن خود غریبه ایم
بیماری مانده
وطن رفته است

*برگردان از انگلیسی

Ref: Maschakaleko.com

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 weeks ago