?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 4 weeks ago
▪️ خاطرهای از کلاس منطق دکتر علی مطهری
۲۷ سال پیش، در سال تحصیلی ۱۳۷۶- ۱۳۷۷ دکتر علی مطهری (ز. ۱۳۳۶) که هنوز سیاستورزی پیشه نکرده بود و نماینده مجلس نشده بود، استاد درس منطق ما نودانشجویان دانشکدهٔ الهیات دانشگاه تهران شده بود. در آغاز شاید از اینکه قرار است فرزند استاد شهید مرتضی مطهری به ما درس بدهد خوشحال بودیم، امّا هرچه پیش رفتیم، ناامید شدیم؛ چراکه روشن شد ایشان دستکم معلم منطق خوبی نیست.
گفتنی است که آموزش منطق کار دشواری است و از عهدهٔ هرکسی برنمیآید. همهٔ ما در دبیرستان منطق خوانده بودیم و معلمان نسبتاً خوبی هم داشتیم و به هرحال چیزهایی سرمان میشد. در تدریس منطق ذکر «مثال» برای فهماندن مطلب مهارت بسیار مهمی است که هرکسی ندارد، حتی اگر دکتری فلسفه داشته باشد و پاشنهٔ آشیل دکتر مطهری دقیقاً همینجا بود.
ایشان مطلب را از روی کتاب، المنطق و المناهج البحث میخواند و سپس توضیح میداد. بگذریم از اینکه در توضیح و تشریح مباحث و مطالب هم روشن و دقیق و منسجم سخن نمیگفت، امّا آنجایی که بارها درمیماند و عاجز میشد ذکر مثال بود. دانشجویان هم که این نقطه ضعف را میدیدند، گاه از اینکه مطلب را نفهمیده بودند و گاه از روی بدجنسی از استاد میخواستند که مثالهای بیشتری بزند امّا ایشان هر چقدر به ذهن خود فشار میآورد نمیتوانست مثال بزند!
ناتوانی ایشان در تدریس منطق کار را به جایی رساند که دانشجویان نزد رئیس یا معاون آموزشی دانشکده نامه نوشتند و اعتراض کردند. یادم میآید که در آخرین جلسه کلاس، ایشان آمد و گله کرد که چرا به خودم نگفتید! این را هم بگویم دکتر مطهری بسیار نرمخو و مهربان و خوشخلق است. در پایان ترم نیز به همه نمره ۱۹ و ۲۰ داد تا کلاس با خیروخوشی به پایان رسد!
این پرسش غافلگیرکنندهٔ این دختر بچه و پاسخ قانعنکنندهٔ دکتر علی مطهری در برنامهٔ زندهٔ تلویزیونی مرا برد به ۲۷ سال پیش و کلاس منطق ایشان را به یادم آورد.
▫️معصومعلی پنجه
۲۶ آذر ۱۴۰۳ | کوی اخلاص [هوا سرد است و دانشگاه و بسیاری از جاهای ایرانزمین تعطیل شده است]
اگر زنی را نیافتهای که با رفتنش
نابود شوی
تمام زندگیات را باختهای
این را
منی میگویم که روزهایم را زنی برده است جایی دور
پیچیده دور گیسوانش
آویخته بر گردن
سنجاق کرده روی سینه
یا ریخته پای گلدانهاش
باقی را هم گذاشته توی کمد
برای روز مبادا
✍ استاد هادی عالمزاده:
«به نام خدا
مسعود هوشیار* که نمیشناسمش، از نگارشی رسا و شیوا برخوردار و در دفاع از ساختههای سه فرهنگستان موفق بوده است، اما در نمونههایی که آورده، اگر خطا نکنم، اشتباهاتی دارد، از جمله واژههای روانشناسی، پرورشاندام، شیرجه پیش از سال ۵۷ به کار میرفتند. من در سال ۱۳۳۴ درس روانشناسی میخواندم و گاهی در استخر یا حوضخانه شیرجه میزدم یا میرفتم و آقای وظیفهشناس دانشآموز کلاس پنج یا ششم در دبیرستان ناصر خسرو در سالهای ۳۱ و ۳۲ شمسی"قهرمان زیباییاندام" یا "پرورشاندام"؟ بود.
خدا کند واژه "موجپز" جا بیفتد تا من از تلفظ و کتابت دشوار واژه "ماکروویو" خلاص/ رها/ راحت شوم.
درود و آفرین بر روان پاک محمدعلی فروغی و همتایان او در فرهنگستان اول که بی دنگوفنگ و بی دمودستگاه و هزینههای میلیاردی واژههایی چون دادنامه و دادیار و دادستان و دادگستری را ساختند، گرچه خیلی کم دادستانان در دادگستری به دادنامههای مردم و مردمی، چنان که میبایست، رسیدگی و دادیار کردند».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ✝ آشوریهای ایرانی در آمریکا: برگی از یادداشتهای روزانهٔ قاسم غنی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۲۴ مطابق ۱۳ مه ۱۹۴۵
یکی از آشوریهای رضائیه (ارومیه) که قریب ۲۵ سال است در آمریکا است و تبعه آمریکا است و در همین هتل پیشخدمت است چون دانسته بود که چند نفر ایرانی در اینجا هستند از ما دعوت به ناهار کرده و در خانه خود خوراک و پلو و کباب ایرانی و چای ایران (با سماور و سایر تشریفات) تهیه دیده و چند نفر مرد و زن کلدانی و آشوری ایرانی که همه تبعه آمریکا شدهاند دعوت کرده بود. ساز قفقازی هم داشت بهحدی با محبت و از روی خلوص خدمت و پذیرایی کرد که همه متأثر شدیم. ای کاش در داخلهٔ مملکت با این مردم بجرم مخالفت مذهب و تعصبات زیانآور این همه مجادله نمیشد و غالب آنها مجبور به جلای وطن نمیشدند. گرچه اینها در این مهاجرت چیزی نباختهاند و همه صاحب زندگی و مکنت شدهاند. همین شخص مستخدم هتل خانه و اثاثیه و وسائل راحتی کامل دارد. برادرش دارای زندگی و اتومبیل و همه چیز است. سایرین همه کار و شغل دارند. اولاد آنها تربيت و مدرسهٔ خوب دارند. این آشوریهای ایرانی در سانفرانسیسکو معبدی دارند که دکتر شفق میرفت و در آنجا برای اینها موعظه میکرد. به قرار معلوم قریب صد خانوار در سانفرانسیسکو هستند و قریب چهارصد خانوار دیگر در سایر نقاط كاليفرنيا. جماعت زیادی در شیکاگو هستند و صدها خانوار در سایر ایالات. در این روز به حدی از روی ایمان و عقیده و حسن نیت یاد ایران کردند و زنده باد ایران و ایرانی گفتند که من کمال تأثر را پیدا کردم».
? یادداشتهای قاسم غنی، ج ۲، صص ۴۲ - ۴۳.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
? افزون بر فارسی، دیگر زبانهای ایران را هم پاس بداریم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خانوادهای گیلانی را میشناسم که سه فرزند دارند، هر سه متولد تهران. این خانواده در دههٔ هفتاد مهاجرت معکوس کرده و به گیلان بازگشتهاند و اکنون سی سال است که در آنجا زندگی میکنند. پدر خانواده گیلکی را تمام و کمال حرف میزند؛ مادر خانواده گیلکی را میفهمد، امّا نمیتواند گیلکی صحبت کند. از سه فرزند خانواده، پسر خانواده که از همه کوچکتر است گیلکی را از دوستانش در مدرسه و کوچه و بازار به خوبی یاد گرفته و اکنون گیلهمردی است که همچون بلبل گیلکی صحبت میکند. دو فرزند دیگر که دختر هستند، در این سیسال هیچ کوششی برای آموختن زبان گیلکی نکرده و نه تنها نمیتوانند گیلکی صحبت کنند، بلکه در فهم این زبان هم درمیمانند. از همین یک نمونه، که البته نمونههای بسیاری دیگر نیز موید آن است، میتوان دریافت که زنان سهم بالایی در نابودی این زبان «مادری» دارند!
پسر این خانواده با دختری گیلک ازدواج کرده که همچون خود او گیلکی را بهخوبی میفهمد و صحبت میکند. اینان دختری نوجوان دارند که با او همهجا فارسی حرف میزنند! چند سال پیش با اعتراض به آنها گفتم: «چرا با دخترتان گیلکی صحبت نمیکنید»؟، گفتند: «چون دوست نداریم لهجه پیدا کند و میخواهیم مانند تهرانیها فارسی صحبت کند». اکنون در رشت و دیگر شهرهای بزرگ گیلان کودکان بسیاری هستند که گیلکی نمیدانند.
واقعیت این است که زبان گیلکی در حال نابودی است. دو نسل قبلتر هر کس گیلانی/ گیلکتبار بود، حتماً گیلکی میدانست؛ خیلیها تنها زبانی که میدانستند گیلکی بود. مادربزرگهای همین خانواده که یکیشان بیش از ۶۰ سال در تهران زندگی کرده، فارسی را میفهمد، اما خودش فقط گیلکی صحبت میکند؛ آن دیگری تنها گیلکی میفهمد و حرف میزند.
یکی از مهمترین استدلالهای مخالفان «آموزش زبان مادری» در مدرسهها ارجاع به تاریخ است. اینان بهدرستی میگویند که از هزار سال پیش، از دورهٔ سامانی و غزنوی تا دورهٔ قاجار، زبان اداری و دیوانی و زبان ادبی و مکتوب، و زبان آموزش و ... در ایران زبان فارسی بوده و دوران پهلوی و امروز هم همین است.
استدلال بالا از نظرگاه تاریخی درست است، اما برای روزگار ما یک پایش میلنگد. در دوران قاجار مثلاً اگر در گیلان زبان دیوان و دفتر و تاریخ و...فارسی بود، امّا زبان زندگی روزانه، زبان کار، زبان عاشقی، زبان موسیقی و ... زبان گیلکی بود. اساساً در گیلان دورهٔ قاجار و حتی دوره پهلوی شما نمیتوانستید حتی یک تن گیلک پیدا کنید که گیلکی نداند! امروز امّا کودکانی در ناف رشت و لاهیجان و لنگرود زاده میشوند که یک کلمه گیلکی نمیدانند!
چه باید کرد؟ اکنون که آموزش و پرورش و دیگر نهادهای دولتی کاری نمیکنند، تنها راه این است که پاسداران زبان و فرهنگ گیلکی خود دست بکار شوند و در سمنها و انجمنهای محلی و .... امکاناتی برای آموزش زبان گیلکی ایجاد کنند تا از این زبان که گنجینه و میراثی است گرانبها پاسداری شود و بماند برای آیندگان.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
معصومعلی پنجه
پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ | بیدر کجای تهران
? کتاب <یهودیانِ اسلام> The Jews of Islam نوشتۀ برنارد لوئیس (د. ۲۰۱۸) یهودی انگلیسی- آمریکایی، خاورشناس بلندآوازه (و نهچندان خوشنام در جهان اسلام)، به تازگی با عنوان یهودیان در جهان اسلام با ترجمۀ سیده فاطمه زارعحسینی، از سوی نشر کرگدن روانۀ بازار کتاب و کتابخانۀ فارسی شده است.
این کتاب در میان نوشتارگان این حوزه، تاریخ یهودیان در سرزمینهای اسلامی، کتابی است شناختهشده و جاافتاده. آثار لوئیس بهرغم نقدهای بسیاری که بر آنها وارد شده، کتابهای خواندنی و سودمندی هستند. پوشهٔ پیوست دربردارندهٔ فهرست و مقدمهٔ مترجم کتاب است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ? عکاسی انگلیسی در «حریم سلطنت ایران»: سیدحسن تقیزاده و سیسیل بیتون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکاسی انگلیسی به نام سیسیل بیتون (د. ۱۹۸۰م.) که به هنرهای دیگری نیز آراسته بوده و اُسکار هم گرفته و بهواسطهٔ عکاسی از خانوادهٔ سلطنتی بریتانیا و هنرپیشههای نامدار، بلندآوازه گشته، در آغازین سالهای پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی به ایران میآید و از شاه و ملکه فوزیه و شاهدخت شهناز و خواهر شاه، عکاسی میکند. او این عکسها را به همراه عکسهای دیگری از خاورمیانه در کتابی با عنوان <خاور نزدیک> (Near East, 1943) منتشر میسازد.
نسخهای از این کتاب میرسد به دست سیدحسن تقیزاده (د. ۱۳۴۸ش) که در آن زمان سفیر کبیر ایران در بریتانیا (۱۳۲۰ - ۱۳۲۶) بوده است. مشاهدهٔ عکسها و مطالعهٔ آنچه بیتون دربارهٔ ایران و «اعلیحضرت همایونی» و خانوادهٔ او نوشته بر عالیجناب تقیزاده گران میآید و رگ غیرتش میجنبد و دست به قلم میبرد و در ۲۸ تیر ۱۳۲۲ به حسین علاء، وزیر دربار، نامهای «خصوصی و محرمانه» مینویسد (نک. نامههای لندن، بهکوشش ایرج افشار، صص ۸۹ - ۹۴). این نامهٔ بلند اینگونه آغاز شده: «مدّتی است از گاهی به گاهی در جراید و مجلّات و کتبی که در انگلستان نشر میشود ذکری از شرفیابی نویسندگان مقالات و کتب به حضور اعلیحضرت همایونی و مصاحبه با ایشان درج میشود که به نظر مخلص و سایر هموطنان اینجا خیلی خوشنما نمیآید و گاهی البته نامطلوب بوده است».
در ادامه تقیزاده به آیین و آداب شرفیابی بیگانگان به محضر شاه میپردازد. این بخش از نامه یادآور اندرزنامههای ایرانی است. تقیزاده همچون عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بر این باور بوده که پادشاه باید «عزیز دیدار» باشد، یعنی هر کسی نباید به آسانی به شاه دسترسی داشته باشد و به درگاه ملوکانه آمدوشد کند. او مینویسد: «میدانم اعلیحضرت همایونی خوشخلق و نیکمحضر و مهربان هستند ولی بعضی خارجیها این عنایت و لطف را چنانکه سزاوار است قدردانی نکرده و احترام مقام بلند مملکت را کماینبغی رعایت نمیکنند ... و وقتی به فرنگ برمیگردند بیاناتی میکنند و مقالاتی مینویسند که هتک حرمت را متضمن است و نجابت و تواضع با فرومایگان نتیجهٔ برعکس میدهد». به باور تقیزاده «پادشاه ملتدوست و دمکرات به مردم مملکت خود به آسانی راه میدهد و با آنها میجوشد ... ، ولی دمکراتترین پادشاهان دنیا و حتی رؤسای جمهور لیتوانی و استونی هم خارجیها را ... به آسانی به حضور نمیپذیرند». حتی اگر به کسی «بطور استثناء بار حضور بدهد چند دقیقه سر پا او را میپذیرد ...، نه آنکه هر کسی بتواند در حضور سلطان و ملکه نشسته چایی بخورد».
پس از این مقدمه، تقیزاده میرود سراغ این کتاب و نویسندهٔ آن و چنین مینگارد: «اخیراً کتابی در اینجا نشر شده به اسم Near East که مؤلّف آن یک مرد رذیل و فرومایه و بیآبرو است که درین اواخر پیشۀ عکّاسی پیش گرفته و با دختران بازیگر سینماها سروکار داشته و دارد. معلوم میشود این ناکس که اسم Cecil Beaton دارد مسافرتی به شرق نموده و یک روز در طهران توقف کرده و در همان یک روز تمام معایب حقیقی و موهوم ایران و ایرانی را جمع آوری و «مشاهده» نموده و در همان یک روز نظر به ادّعای خود سه چهار ساعت با اعلیحضرت شاهنشاه ایران و ملکهٔ ایران و شاهزادۀ کوچک فرزند ایشان و خواهر اعلیحضرت همایونی به سر برده و عکسهای مختلف از آنها برداشته و با نهایت بیادبی و توهین فاحش در کتاب خود آن چند ساعت را شرح داده و نسبت به همه چیز ایران با هزار مسخره و تحقیر و افتضاح و استهزاء سخن رانده است».
تقیزاده به همراه نامه یک نسخه از کتاب را برای حسین علاء میفرستد و از او میخواهد «مخصوصاً صفحات ۹۸ تا ۲۰۲ را بخوانید و اگر به خود جنابعالی هم همان تأثری که برای مخلص حاصل شده دست بدهد و همان احساس پدید آید (و یقین دارم همین طور خواهد بود) آن وقت امیدوارم کوششی در آتیه به کار برود که بیگانگان به این سهولت به درگاه ملوکانه و حریم سلطنت ایران راه نیابند و این قدر سرافکنده و مورد تحقیر و مسخره واقع نشویم». در آخر تقیزاده از علاء میخواهد که از این نامه و این کتاب چیزی به شاه نگوید تا «خدای نخواسته خاطر مبارکشان را ملالی ازین راه حاصل نیاید»؛ امّا به خود او یادآوری میکند که ازاینپس نظارت بفرماید که «مقام آبرومندی ایران و [شاه] ایران در خارجه محفوظ بماند».
از چاپ آن کتاب و نگارش این نامه هشتاد و یک سال گذشته، از آنچه مانده بیش از همه این پرترههای زیبای «ملکهٔ غمگین»، فوزیه، است (فرستهٔ بعدی) که ماندگار و جهانی شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
معصومعلی پنجه
جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳ | لَشتِ نِشا
? دربارهٔ اصطلاح «صدر اسلام»
تلقی رایج و غالب در میان تاریخدانان ایرانی همین است که در ذیل مدخل «صدر اسلام» در دایرةالمعارف فارسی مصاحب (تصویر در فرستهٔ پایین) آمده: «زمان پیغمبر و خلفای اربعه» که میشود از بعثت پیامبر (ص) تا شهادت امام علی (ص) در سال ۴۰ هجری).
حسین عزیزی در مقالهٔ روشنگرانهای با عنوان «تبارشناسی مفهوم «صدر اسلام» در تاریخنگاری اسلامی» (پژوهشهای تاریخی، دوره ۱۱، شمارهٔ ۴۳، آذر ۱۳۹۸، صص ۵۳ - ۶۸) با پیجویی و بررسی این اصطلاح در سنت و فرهنگ اسلامی از گذشته تا امروز، روشن ساخته که در منابع از این اصطلاح، پنج مفهوم یا کاربرد متفاوت اراده شده است:
۱. صدر اسلام به معنی عصر پیامبر(ص)
۲. صدر اسلام به معنی عصر پیامبر(ص) و صحابه نخستین در برابر دوران بنیامیه
۳. صدر اسلام به معنی عصر پیامبر(ص) و عموم صحابه (تا صد هجری)
۴. صدر اسلام به مفهوم عصر پیامبر(ص) تا عصر تابعانِ صحابه و بنیامیه (تا ۱۵۰ هجری)
۵. صدر اسلام به مفهوم عصر پیامبر تا پایان عصر نخست عباسیان و اَتباعِ تابعان (تا ۲۱۰ هجری)
به نظرم بهتر است که در مطالعات تاریخی به زبان فارسی، طبق برداشت جاافتاده «صدر اسلام» برای دورهٔ پیامبر و دورهٔ خلفای راشدین بهکار برده شود و برای اشاره به دورههای پس از آن، اموی و عباسی تا سده چهارم و حتی تا پایان آلبویه (۴۴۷ ه)، تعبیر روشن و دقیقتر «قرون/ سدههای نخستین اسلامی» بهکار گرفته شود.
چند سالی است که متأثر از آثار و مطالعات اسلامشناسان غربی، تعابیری چون «اسلام آغازین/ اسلام اولیه» معادل «Early Islam» نیز در نوشتههای فارسی به کار میرود که خود این اصطلاح هم به لحاظ زمانی افزون بر دوران پیامبر و خلفای نخستین، گاه تا اوایل قرن چهارم هجری را هم دربرمیگیرد؛ دورهای که دوره «شکلگیری» نهادها و دانشها، هنرها و...در جهان اسلام است.
معصومعلی پنجه
شانزدهم شهریور ۱۴۰۳ | بوستان نهجالبلاغه
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 4 weeks ago