Awakeness | بیداری

Description
گله ای نیست به تنهایی خود دل بستم
به غزل گریه ی هر روز، به شب بیداری ...


با استفاده از این ربات با ما ارتباط داشته باشین !!
@Aw4kebot
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 1 week ago

2 years, 1 month ago

اگه مقبولی جرم میبود?*
*چندسال زندانی میشدی؟؟
?****

10 — سال?
30 — سال‌?
50 — سال‌?
70 — سال☺️
100 — سال?

خودم مستقیم اعدام ?*?***

@AW4K3NeeS
Official channel

2 years, 1 month ago

خاک د سرت دختر چرا ای گپ ره گفتی عقل نداری دیگه اولین گپی که روی ذهنم آمد گفتم ولی راستی هم مقبول و جذاب شده‌ بود
سلین: چون د محفل گفتین مه دوباره شما ره گفتم مقبول شدین
تسل: شدی گفتی
تق منکر شدم ??
سلین: مه شدین گفتم اشتباه شنیدین
تنها یک لبخند شیرین زد دگه ادامه نداد
مه هم بخاطر چپ شدنش شکر کشیدم

سرمه به شیشه تکیه داده و طرف بیرون نگاه میکردم
د موتر سکوت سنگین بود که تسل آهنگ پلی کرد به آهنگ گوش میدادم که نفهمیدم چی وقت خوابم بورد
?
دست دل مه رو شده
انگاری که جادو شده
زده به سرم تو رو ببرم هر جا دلت خواست
حال دلمو بد نکو دست و دلمو رد نکو
خودت میدونی اگه بمونی بهشتم اینجاست
تو آمدی همه دود شدن
انگار چشم هایم کور شدن
هر جا میشینم تو رو میبینم یکی یه‌دونم
مه همینو میخوام ازت کنار خودم باش فقد
ماه تارمی
دار و ندارم با تو خوبم
یه تنه خودم فدایت شم
اومدی مبتلات شم
تو بیا بخند
چشماتو نبند دلم میگیره
کی رو بیارم بجای تو
اونا مه نمیرسن به پای تو
بازیم نتی دلم آمده برات بمیره
یه تنه خودم فدایت شم
اومدی مبتلات شم
تو بیا بخند
چشماتو نبند دلم میگیره
کی رو بیارم بجای تو
اونا مه نمیرسن به پای تو
بازیم نتی دلم آمده برات بمیره
?                               
تسل :-
وقتی داخل شهر شدیم خاستم از سلین آدرس خانه شان را پرسان کنم اما خوابیده بود
زیاد آرام و معصوم خوابیده بود
دلم نشد بیدارش کنم ولی چاره یی نبود

تسل: سلین ... سلین بیدار شوو
سلین: اممم پدر جان بان خواب شوم
هم دلم برش سوخت و هم خندیم گرفته بود
تسل: سلین بیدار شو دگه زود باش
چشم هایشه باز کرد و متعجب به مه و موتر نگاه میکرد
سلین: ببخشین چیزی شده
تسل: نخیر فقط آدرس خانه تان ...
وقتی آدرس خانه ره داد همو طرف حرکت کردم
پیش دروازه خانه شان موتر ره ایستاد کردم
سلین: تشکر ببخشین به زحمت شدین
تسل: خواهش میکنم
خواست پایین شوه که نامشه گرفتم
تسل: سلین
عجیب نگاهم کرد
تسل: نترسین
سلین: عههه نی داکتر صائب
تسل: شب بخیر
سلین هم به طرزی عجیبی شب بخیری کرد
تا داخل خانه شد منتظر ماندم
وقتی داخل شد مه هم حرکت کردم ...

ادامه دارد…

2 years, 1 month ago

رمان : سکوت شب هایم
نویسنده : بانو ظاهر و داکتر قیومی
قسمت : دوازدهم

سلین :-
بعد از ارائه بیانه بعضی از کدر های علمی و نغبه کشور   بهترین داکترا سال را معرفی کردن
داکتر تسل در بین همه مقام اول را گرفت
دخترای که در پرسونل ما بودن گفتن همه ساله داکتر های که عمر شان در بخش طبابت گذشته باشد ای مقام را مگیره ولی داکتر باور که تازه قدم به دنیای طبابت مانده عجیب است آفرین شان
در بین تمام داکتران کشور اول شد حقش هم بود چون واقعیت داکتر لایق مهربان و با درک استن

بعداً نوبت اعلان بهترین شفاخانه سال در کشور شد
مقام اول را یکی از شفاخانه های دولتی کسب کردن و مقام دوم را هم شفاخانه ما گرفت
همه تعجب کردن چون‌ شفاخانه ما یک شفاخانه شخصی بود
همه مبارکی دادن کاکا سبحان گفتن بخاطر شریک جدید شان به ای مقام رسیدن
سلین: نی خواهش میکنم داکتر صائب مه که کاری نکردیم
هر کس تبریکی میداد و با تشکری خشک خالی جواب شان را میدادم
امروز بیشتر از هر روزی دگه جای خالی فامیلم را حس میکردم
کاش بودن کاش ?
که پدرم میگفت دختر خودم است
مادرم میگفت بهبه دختر تنبل مه کجا رسیده
ولی نبودن برادرهایم هم نبود
خواهرم هم در وضعیت قرار نداشت که همرایم باشه
یک بغض سنگین سرا پای مه فرا گرفت
از تجمع کمی دور شدم
امروز بجای که خوش باشم دلگیر تر و دلتنگ تر از قبل شدم
رویمه طرف آسمان کردم
با خدایم چند لحظه درد های دلمه گفتم درد تنهایم درد این همه جنجال
درد که کاکایم میخایه مره به زور به شوهر بته

با صدای تسل چشم از آسمان گرفتم
سلین : چیشده داکتر صائب
تسل: خوبین یک ساعت است که طرف آسمان نگاه میکنین
سلین: اممم خوبم
تسل: چرا گریه کردین
سلین:مه
تسل: نی مه
دست مه طرف رویم بوردم که تر شده بود
سلین: متوجه نشدیم
تسل: فامیدم
+یک ساعت است اینجا ایستاد شدیم نفامیدن
چیزی نگفتم که دوباره خودش گفت
تسل: دلتنگ فامیل تان شدین
خیره د چشم های سیاهش گفتم
سلین: زیاااد امروز بیشتر از هر روز جای خالی شان را احساس میکنم

تسل: درکت میکنم سلین واقعاً سخت است
چیزی بود که شد و گذشت درست است فراموش نمیشود ولی شما باید قوی باشین ادامه بتین ماشاالله در سال اول مقام دوم را گرفتین
+ تا جای که میفامم داکتر عثمان یک انسان قوی و با اراده بودن شما هم باید مثل پدرتان باشین
آخر دختر نازدانه پدر بودین

یک لبخند سرد زدم
داکتر تسل باز در فاز شیطنت و شوخی رفت که کاملاً حال مره هم عوض کرد
سلین: اهاا ببخشین تبریک تان باشه داکتر شماره یک سال
تسل: اگه مبارکی بود خو تشکر
+اگه کتره زدین ? خداوند انصاف تان بته
سلین: عههه نی مبارکی بود
تسل: تشکر خانم داکتر کوچک
+مبارک شما هم باشه
سلین: تشکر جناب باور
تسل: خواهش
+اگر چی از برکت استاد و همکار جدید تان بود که دوم شدین ?
سلین: نی دگه
تسل: بلی بازم مه زنده باشم
سلین: ناق دل تان ره خوش دارین
تسل: تسلیم نمیشم ولی حالی بفرماین برین چون همه رفتن
سلین: ساعت چند است که همه رفتن
تسل: 11:15 دقیقه
سلین: یعنی چی مه دو ساعت اینجا بودم
تسل: امتو معلوم میشه حالی بفرماین بجز از چند نفر هیج کس باقی نمانده بود
کارمند های شفاخانه ما هم رفته بود
سلین: حالی چی کار کنم
تسل: چرا چیزی شده
سلین: موتر مره بورد حالی چی قسم برم موتر شفاخانه هم رفت
موبایل ره از بیکم کشیدم سایلنت بود
بیشتر از ده زنگ آمده بود که یازنیم و همکار های شفاخانه ما زنگ زده بود
دوباره به یازنیم زنگ زدم ولی مبایلش خاموش بود
تسل: مشکلی نیست مه میرسانمت تشویش نکو
سلین: مزاحم شما نمیشم یک تکسی مگیرم میرم
قهر شده گفت
تسل: سرت خو د جای نخورده ساعت ره دیدی چند شب است باز اینجا که از شهر دور است تکسی پیدا میشه
+خو فکر کنین پیدا شد چی گفته با تکسی میرین هاا!
سلین: شما..
تا جمله مه تکمیل کنم یکی از دوست های تسل نزدیک آمد
پرویز: کجا گم شدی
تسل: همینجا بودم چیشده چرا نرفتی
پرویز : حالی میرم
طرف مه دید و گفت
پرویز: سلام خانم زیبا امشب غوغا کردین

با ای رقم حرف زدن ها نفرت دارم  تیز گفتم
سلین: خانم زیبا نی محترم
نام مه سلین است
پرویز: نام مه هم پرویز است
تسل: برو داکتر پرویز که ناوقت شده از خانه نکشید
پرویز: عههه تو نمیایی
تسل طرفش دیده دیده گفت
تسل: برو مه هم اینجا نیستم
پرویز وقتی دید تسل د حالت عادی نیست خدا حافظی کرده رفت
تسل: میری خانم داکتر یا تصمیم شب ماندن را دارین

مه هم چیزی گفته نتاستم چون حق با او بود
رفتیم نزدیک موتر
میخاستم د سیت پشت سر بشینم که گفت
تسل: مه موتروان شخصی کسی نیستم
بیدون چون و چرا رفتم د چوکی پهلویش شیشتم

خودش که همرای دخترا گپ بزنه هیچ گپ نیست
ولی مه که بگویم نمیرم پشانیشه ترش مگیره

د وقت رانندگی دو چشمش طرف سرک بود
طرف نیم رخش نگاه میکردم که یکبار گفتم
سلین: مقبول شدی
طرف مه دید و پس طرف سرک رویشه دور داد
تسل: چی

2 years, 1 month ago

https://t.me/KANAL_MILLAT_ESHQ

Telegram

ملت عشق

***📝*** پرسیدم از طبیبی احوالِ دوسـت، گفتا: فِی بُعدِهَا عَذابٌ، فِی قُربِهَا السَّلامَه... حافظ

Awakeness | بیداری
2 years, 1 month ago
**و شبی را به یاد ندارم …

**و شبی را به یاد ندارم که به یادت نبوده باشم،
دور از همه اتفاقات و تنها با تو در خیالاتم در صحبتم ...

شبت بخیر عزیزترینم ?**#مرزا

@AW4K3NeeS
Official channel

2 years, 1 month ago
ادامه دارد......

ادامه دارد......
قسمت بعدی فردا شب ساعت 9
در مورد رمان نظریات تان خواهانیم??

@AW4K3NeeS
Official channel

2 years, 1 month ago

امروز کمی د خانه دق آوردیم خوده آماده کرده از اطاق بیرون شدم خانه ما د دو منزل آخر بلاک است اطاق مه هم منزل بالا است
آهسته و با احتیاط از زینه ها پایین شدم طرف دروازه عمومی رفتم کرمچ های خوده کمی پاک کردم و پوشیدم
میخواستم بیرون شوم که خانم کاکایم گفت
شریفه : سلین جان جای میری ؟
سلین : اممم میرم هوا تازه بگیرم زیاد وقت شده بیرون نشدیم د خانه هم دق آوردیم
شریفه : خوب میکنی . تنها رفته میتوانی یا دخترا ره هم بگویم همراهت برن
سلین : نی خوب استم ضرورت نیست  میخوایم کمی تنها باشم
شریفه : درست است اما دور نرو
سلین : سیس
میخواستم بیرون شوم که یادم آمد پس طرف خانم کاکایم سر چرخاندم
سلین : راستی زن کاکا کاکایم کجاست ؟
شریفه :صبح وقت بیرون شد گفت کار دارم چند دقیقه پیش زنگ زدم گفت نزدیک استم حالی میرسم
+ کارش داشتی
سلین : هاا کارش داشتم ‌
+ چیزی خو ضرورت نداری بیارم
شریفه : نی متوجه خودت باش
دروازه ره بسته کردم
عجب ای زن مهربان شده اصلا اوو زن سابق نیست ☹️
امشب تصمیم گرفتم موبایل کاکا مه بگیرم به پدرم زنگ بزنم بگویم زود بیاین دیگه و بخاطر شروع دوباره پوهنتون هم بگویم زیاد درس هایم عقب مانده سال آخرم هم است
د او حادثه موبایلم د موتر گم شده چون داکتر منع کرده بودن موبایل دیگه هم نگرفتم مجبور منتظر کاکایم باشم به کاکایم هم بگویم یک فون دیگه برم بگیره د همی فکرا بودم 
که کسی ره که نمیخاستم ببینم آمد
سلین : سلام
لیلا : علیکم دخترم حالی خوب استی
سلین : شکر است شما خوب استین
(خاله لیلا زن گپ دان بلاک ما است  )
لیلا : شکر است
+ فدایت شوم سلین جان با ای همه غم و درد بازم قوی استی . با بی پدری و بی مادری کنار آمدی آفرینت دختر مقبولم
ای زن فکر کنم عقلش گدود شده
سلین: خاله جان خوب خو استی بی پدری چی مره حتما با یکی دیگه اشتباه گرفتی
با تمام شدن گپم  میخواستم برم که خاله لیلا برم گفت  
لیلا : دختر یتیمم  عقل ته از دست  دادی بعد از مرگ فامیلت
سلین : خاله خودت نمیفامی چی میگی یتیم چی مه یتیم نیستم متوجه گپ زدنت باش لطفا 
لیلا : دخترم اشتباه چی تو مگم دختر عثمان و مریم نیستی دو ماه پیش د راه تصادف نکردین تو کوما رفتی پدر و مادرت با برادرهایت وفات کردن
سلین : دروغ میگی پدرم شان زنده استن رفتن خارج
لیلا : ایییی بی انصاف ها از تو پت کردن اونا وفات کردن تنها تو ماندی
یعنی چی که موردن گفتن زنده استن. بخاطر همی نمیماندم همراه شان گپ بزنن نی نی سلین دیوانه نشو دروغ است
با صدای بلند و گریه گفتم
سلین : چپ باش … چپ باش … دروغ میگی لعنتی دروغ میگی مادرم مره تنها نمیمانه اونا بیدون مه هیچ جای نمیرن
با چیغ و گریه مه دیگرا هم از خانه هایشان بیرون شده دور مه جمع شدن
لیلا : دخترم گناه مه چیست که اونا ازت پت کردن
صدای یکی آمد که گفت : لیلا چیکارش داری ببین بیچاره د چی روز رساندی ای دختر مریض است تا هنوز درست جور هم نشده شاید بخاطر همی ازش پت کردن  یکبار شده دهن ته چپ بگیر
لیلا : اصلاً به مه چی مه خو نکشتیم شان …
اشک هایم بی اختیار میریختن هیچ چیزی ره درست نمیشنیدم روی‌ زمین افتادم تنها یک جمله د مغزم تکرار می‌شد « اونا موردن تو زنده ماندی »
سلی محکمی که خوردم طرف کسی که زد نگاه کردم کاکایم بود
با اشک و لکنت گفتم
سلین : ک..ک..ا …کا … یتیم …به… ا..ا..اینا ….ب…گ..گ..و ……
( کاکا مه یتیم نیستم به اینا هم بگو مه یتیم نیستم )
مالک : سیس آرام باش دخترم بیا بریم خانه
+ میشه راه ره باز کنین

ادامه داره …

2 years, 1 month ago

رمان : سکوت شب هایم
نویسنده : بانو ظاهر و داکتر قیومی
قسمت : چهارم

سلین :-
یک هفته میشد که به هوش آمده بودم حالت صحیم هرروز بهتر میشه امروز هم از دست ای دستگاه ها خلاص شدم
به اطاق مراقبت های عادی مره بوردن
حدود سه روز شده بود اجازه نان خوردن داشتم او هم غذای بد مزه شفاخانه . پشت دست پخت مادر جانم دق شدیم
به گفته خواهرم و مالک کاکا پدرم بخاطر کار های دفتریش رفته خارج از کشور دیگرا ره هم بورده چون مه بستری بودم مره نبوردن باش بیاین مه همراه شان کار دارم کی دختر و خواهر مریض خوده د حالت کوما ایلا کرده چکر میره
بخاطر آسیب زیادی که در ناحیه سرم خورده بودم کاکا سبحان اجازه موبایل نمیداد به گفته کاکا سبحان زخم های پدرم مادرم علی و یوسف سطحی بودن زودتر خوب شدن
کاکا سبحان صنفی و دوست نزدیک پدرم است هر دو شان یک شفاخانه شریکی ساختن البته پدرم کار نمیکنه جنجال و کارش بالای کاکا سبحان است
از یازنیم پرسان پدرم شان ره کردم که چی وقت میاین چون زیاد دل تنگ شان شدیم گفت کار داکتر صاحب کمی دیگه مانده تا تو خوب شوی اونا هم میرسن

حس گشنگی داشتم غذا شفاخانه هم دیگه از گلوم پایین نمیشه اجازه غذا های سنگین هم ندارم
ارسلان(یازنه سلین) : خیاشنه مره چی شده چرا لب رویت کشال است
سلین : لالا گشنه استم ?
ارسلان : چرا نان ته نخوردی
سلین : مه اینا ره دیگه خورده نمیتوانم هر روز یخنی خورده دلمه بد میسازه
ارسلان : مجبور استی غذا سنگین برت خوب نیست
سلین : حالی خوب شدیم
ارسلان : خواهرت کجاس که سرت بزور بخورانه
سلین : زیاد خسته شده بود گفتمش بره خواب شوه
ارسلان : خوب کردی فقد شما هر دو زور یکدیگه ره دارین
سلین : لالا جان
ارسلان : جان
سلین : برم پیزا میاری
ارسلان : نمیشه خواهرک
سلین :لطفا دیگه لالا ?
ارسلان : چشم هایته ایتو نکو
سلین : میاری دیگه نی
ارسلان : باشه اما پت میخوری
سلین: ج جواب استی
ارسلان : آخر مره سر خواهرت و داکتر سبحان لت میکنی

حدود 45دقیقه از رفتن یازنیم می‌شد د ای وقت یکبار نرس  که فعلا کمی صمیمی هم شده بودیم آمد و حال مه پرسان کرد دوا هایمه هم آورده بود اما تأکید کرد اول غذا بخورم بعد دوا و رفت پنج دقیقه از رفتن نرس نشده بود که یازنیم آمد
ارسلان : از دست تو دیگه اجازه داخل شدن برم نمیتن
سلین :بیجا میکنن شفاخانه خودما است
ارسلان : هههه بفرما شیشک جان
شروع به خوردن کردم با یک‌ونیم توته‌ سیر شدم
سلین : هاا شکررررر که یک چیز مزه دار آخر خوردم سیر شدم
ارسلان : شکر درد خو نداری
سلین : نوچ تنها همی سرم درد داره
ارسلان : به زودی ان‌شأالله خوب میشی خواهر خورد مه قوی است زود خوب میشه
سلین : لالا پدرم شان بازم زنگ زده بودن
ارسلان : هااا
سلین : چی گفتن
ارسلان : گفتن سلین باید قوی باشه زود خوب شوه همه ما منتظر استیم زود خوب شوه زندگی شه کنه
سلین : نگفتن چی وقت میاین
ارسلان : تو چقدر سوال پرسان میکنی نان ته خوردی دوا ته هم بخور بخواب خستگی برت خوب نیست
سلین : باشه لالا همو آب بتی دوا هایمه بخورم
ارسلان : چشم.
+ تو بخواب مه باید دیگه برم پس دفتر
سلین : درست است کار خوب روز خوش
ارسلان : فعلا خدا حافظ
:
دو هفته از منتقل شدنم به اطاق عادی گذشته بود دیشب هم کاکا سبحان اجازه مرخصی داد
بعد از معاینه های امروزی لباس های که امروز کاکایم آورده بود ره پوشیدم آماده شده منتظر کاکایم بودم
کاکایم و کاکا سبحان هر دو یکجا آمدن داخل
سبحان :بهبه وقت آماده شده مریض ما
سلین : بلی دیگه پشت خانه دق شدیم
سبحان : درد لرزش بدن یا چیزی دیگه نداری
سلین :نخیر خوب استم
مالک : اگه داشته هم باشه نمیگه که مانع رفتنش نشی ?
سبحان : حالی که با لجبازی اجازه رفتن گرفتی باید د وقت خود بخاطر چکاپ و معاینه بیایی د خانه هم حق تشویش استرس جگرخونی خستگی و غیره ره نداری دوا هایته هم د وقت معین میخوری ………..
سلین : چشم
سبحان : مالک خان تو هم متوجیش باش جگرخونی نکنه
مالک : درست است
بعد از توصیه های زیاد طبی بالاخره اجازه رفتن داد
د راه خانه بودیم که کاکایم گفت
مالک : چیزی میخواهی
سلین : نی چیزی دلم نمیشه زود بریم خانه پشت اطاقم دق شدیم

ساعت 3:45 چاشت بود خانه رسیدیم
کاکایم کمک کرد از زینه ها بالا برم داخل اطاقم رفتم هنوز هم مثل سابق بود بیشتر از دو ماهی میشه که ازش دور بودم سر تخت شیشتم که تمام فامیل کاکایم بجز بچه هایش آمدن داخل حال مه پرسان کردم که کاکایم گفت
مالک : دخترا بیرون برین خسته نکنینش حالی خو همینجا است فعلا خواب شوه
+ شریفه تو هم یک غذا سبک به سلین پخته کو
شریفه ( زن کاکا) : درست است
مالک : خواب شو دخترم خسته شدی تا تو بیدار شوی یسرا هم میایه
سلین : وکی روز خوش

15روز از مرخص شدنم میگذره دیروز بخاطر چکاپ رفته بودم داکتر گفت همه چیز خوب است همتو مواظب باشم چند ماه خوبی خوب میشم

2 years, 1 month ago

و سرانجام
کسی خواهد آمد
و با مهربانی هایش به تو
نشان خواهد داد که تو
قبل از دیدن او
اصلاً زندگی نکرده ای...

@AW4K3NeeS
Official channel

2 years, 1 month ago
**اگر مسئولیت یک صحرا را به …

اگر مسئولیت یک صحرا را به بخش دولتی واگذار کنید ، بعد از گذشت پنج سال با کمبود ریگ مواجه می‌شوید ...!

#میلتون_فریدمن

@AW4K3NeeS
Official channel

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 1 week ago