𝐤𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧_𝐦𝐚𝐠𝐢𝐜

Description
فیک ‌های فول به صورت فایل داخل چنل قرار میگیره
فیک‌های در حال آپ به صورت متن داخل چنل قرار میگیره

آنالیز و مومنت داریم براتون😍

❗❗❗هیت بدید بن میشید❗❗❗

#راهنما رو حتما برای اطلاع از روند چنل چک کنید

Tab
@Ers5370
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 8 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 months, 1 week ago

3 months, 1 week ago
" انحراف یا deviation "

" انحراف یا deviation "
Part: 14
ژانر:
اکشن ، مافیا ، رازآلود ، اسمات

برای خوندن پارت جدید قسمت ۱ کلیک کنید🌱        
برای خوندن پارت جدید  قسمت ۲ کلیک کنید🌱

پ.ن:
سلام خدمت همگی
دوستان تلگراف اول به خاطر طولانی بودن متن این پارت به مشکل خورده بود. به همین دلیل ما متن رو به دو قسمت تقسیم کردیم.
امیدوارم از این پارت لذت ببرید :)
کامنت فراموش نشه ⁦(◍•ᴗ•◍)

#deviation
#part14
#jikook
#soheila
#𝓜𝓾𝓭𝓲𝓽𝓪
╭──────────────
╰─► ๛ @kookminmagic ๛

3 months, 1 week ago

How to rise a kid
How to rise a boyfriend

سلام دورتون بگردم
این یه مانهوا هست
حالا اسمشو نمیدونم کدومه
یکی از این دو تاس
دارین برام بفرستین؟؟
اصلا ترجمه شده؟؟

3 months, 1 week ago
" مثل نسیم "

" مثل نسیم "

#like_breeze
#part7
#kookmin
#soheila

ژانر:
روزمره ، عاشقانه ، انگست ، اسمات

برای پارت جدید "مثل نسیم" کلیک کنید🪷      

╭──────────────
╰─► ๛ @kookminmagic ๛

5 months, 3 weeks ago

+تا وقتی پسرم اینجاس تو یه غریبه‌ای
_ ما اونو به پارک جیمین می‌شناسیم نه کانگ

کانگ مین با عصبانیت دستش را روی میز کوبید و از جا بلند شد فریاد زد: خفه شو . اون همیشه کانگ جیمین بوده و خواهد بود .اون پسر منه

همه از ترس ساکت شده بودند و حتی صدای نفس‌های کسی نمی‌آمد . جیمین دست کانگ را گرفت و او را نشاند :آروم باشین

کانگ به جونگکوک اشاره کرد:تو
جونگکوک نگاهش را به او داد و منتظر نگاه کرد
_دوست داری چطور بمیری؟

جیمین عرق سرد را روی ستون فقراتش حس میکرد .اصلا برای این مصیبت آماده نبود و نمی‌دانست چه کار باید انجام دهد ،دلش میخواست به طریقی پسرک را نجات دهد . جونگکوک قلبش در گوشش میتپید و لحظه‌ای چهره جینا و جیهیون از مقابل چشمانش کنار نمیرفت اما در آخر با خود فکر کرد کانگ به کسانی که به او التماس می‌کنند رحم نمی‌کند. پس نباید اینکار را انجام دهد . دل را به دریا زد نگاهی به جیمین کرد که نگرانی را با وجود تلاشش برای بی‌حس نشان دادنش در چهره‌اش میدید .کانگ گفت : نگفتی ؟

نگاهی به مرد کرد و پاسخ داد:همونطوری که تو قراره بمیری
لحظه‌ای زمان ایستاد . انگار همه در حال تلاش بودند که جمله جونگکوک را برای خودشان توضیح دهند و در صورت نیاز از فوران خشم مرد فرار کنند . چند ثانیه در سکوت و لحظات مشوش گذشت که ناگهان قهقهه کانگ به آسمان رفت . جیمین به وضوح لرزش زانوهایش را حس میکرد .

نگاهی به لیوانی که روی میز کانگ بود کرد . واقعا نیاز داشت جرعه‌ای آب بنوشد . کانگ آرام شد که جونگکوک با چهره‌ای در هم رفته گفت: آروم . چه خبرته
کانگ با ناباوری گفت: میدونی جلو کی نشستی؟

جونگکوک که انگار چیزی برای از دست دادن نداشته باشد گفت:اممم. یه آدم؟
_خوشم اومده ازت .
+ همه از من خوششون میاد
_با من کار کن

جونگکوک و جیمین گیج نگاهشان را به کانگ دادند . انتظار همچین چیزی را نداشتند . جونگکوک مکثی کرد و با ناباوری و خشم گفت:چی باعث شد فک کنی با یکی مث تویی که مدام تهدیدم به مرگ کردی کار کنم؟

کانگ پوزخندی زد:چون کار میکنی . قبول نکنی میکشمت . شک نکن جئون
جونگکوک از میان دندان‌های چفت‌شده‌اش غرید:برو به درک پیرمرد

_ببریدش انبار و به کارلوس بگین بره حالیش کنه دنیا دست کیه

جیمین مضطرب و در حالی که سعی میکرد خودش را کنترل کند گفت:نه...این ریسکه . ممکنه کسی بفهمه . اصن چرا بکشیمش . نی...

کانگ نگاهی به جیمین کرد و به میان حرفش آمد:خودت بکشش کانگ جیمین
...
یکسال بعد
.
.
.

#hera
#pt16
#msf
╭────────────────
╰─► ๛ @kookminmagic ๛
‌‌

5 months, 3 weeks ago

_ گفتی خواسته لوت بده
+ مال قبله . با هم کنار اومدیم
_چطوری؟
+درس دادن . و خب... یه مدت با من زندگی کردن
_انتظار داری باور کنم؟
+ حقیقته

کانگ پوزخندی زد:میدونم . آمارتو داشتم
مکثی کرد و ادامه داد :ولی به نظر بیشتر از حق‌السکوت به هم نزدیک شدین . اینو چطور توضیح میدی کانگ جیمین؟

  • نزدیک نشدیم . تو یه خونه بودیم . مجبور بودیم تو بعضی کارا با هم باشیم
    _ آااااه جیمین . دروغ گوی خوبی نیستی
    جونگکوک تخس جواب داد:تو میگی همخونه . چرا فقط از جیمین سوال میپرسی؟منم بودم
    #pt16
    #msf
    #hera
    ╭────────────────
    ╰─► ๛ @kookminmagic ๛
    ‌‌
5 months, 3 weeks ago

آخرین امتحان پایانترم را دادند و هر کدام به سمت کاری رفتند . جونگکوک به دفتر و جیمین سراغ کار همیشگی‌اش . جونگکوک او را امیدوار کرده بود که نیاز نیست مدت زیادی ادامه بدهد با همان مدارک میشد کارش را تمام کرد . در راه برگشت از دفتر بود . با خودش گفت که قبل از رفتن به خانه مقداری دونات بخرد تا بعد از شام با جیمین بخورند . بعد از خرید دو دونات شکلاتی از مغازه بیرون آمد و به راه افتاد .

کمی جلو تر حس کرد شخصی به دنبالش می‌آید و در حال تعقیبش است . گفته‌های جیمین به ذهنش آمد که گفته بود:در هر حالت اهمیت نده و عادی رفتار کن
پس سعی کرد به خودش مسلط بشود و کار اشتباهی نکند . تنها نفس عمیق میکشید و به راهش ادامه می‌داد . تصمیم گرفت با اتوبوس برود . نزدیک ایستگاه اتوبوس کسی به او تنه زد و باعث شد موبایلش به زمین بیافتد. خم شد و موبایلش را برداشت . سر بلند کرد تا شخص مقابلش را ببیند .اما چهره‌اش خیلی نزدیک بود . خواست عقب بکشد که تیزی را روی شکمش حس کرد . مرد کاملا عادی و با لبخندی گفت:تکون بخوری دل و روده‌اتو رو زمین میریزم

جونگکوک تنها عرق میکرد و مضطرب نگاهش را به مرد قوی هیکل مقابلش داده بود . مرد ادامه داد:مث بچه آدم راه بیافت . اینطوری کسی هم آسیب نمیبینه . جونگکوک به راه افتاد و مرد هودی‌اش را میکشید تا دستش که با چاقویی روی پشت پسر بود را پنهان کند. هربار که جونگکوک میخواست کند تر راه برود . چاقو را روی پشتش فشار میداد و باعث میشد پسر ادامه دهد . بالاخره با زور او را در ماشین نشاند و به راه افتاد .

با پوزخندی گفت:رئیس منتظرته
و با چشم‌بندی چشمهایش را بست . و دستانش را با طنابی به هم پیچید.نمی‌دانست چه مدت در راه بودند . اما متوجه بود که از جایی به بعد را در جاده خاکی رفتند .این را از تکان‌های شدید ماشین می‌فهمید. ماشین ایستاد و پیاده‌اش کردند. هنوز هم چشمانش بسته بود و فقط او را میکشیدند . او بردند و در جایی روی زمین انداختند . زانوهایش درد گرفت و باعث شد صورتش مچاله شود .

قفسه سینه‌اش میسوخت . حس میکرد اکسیژن ندارد . با کوبیده شدن در از جا پرید. او را تنها گذاشته بودند؟رفتند؟کلافه و ترسان سعی کرد از اطرافش چیزی درک کند . اما با موفق نشدنش شروع کرد به فریاد زدن و کمک خواستن . کسی پاسخش را نمی‌داد. نگران بود . نگران خانواده‌اش . هیونگ‌هایش ، جینا ،جیهیون و... جیمین . حتما نگرانش می‌شدند و به دنبالش می‌گشتند. این مسئله هم باعث در خطر افتادن جان خودشان میشد . دلش میخواست به طریقی به خانواده‌اش برساند که سالم است و نیاز به نگرانی نیست . در افکارش غرق بود و باعث شده بود از نگرانی و بی‌تابی چشمانش پر شود .مدام با خود زمزمه میکرد: الان چیکار کنم؟... چجوری بگم که خوبم؟... نکنه اتفاقی براشون بیافته... جینا و جیهیون...

با صدای باز شدن در به یکباره افکارش ساکت شدند و هوشیار شد . صدای پیچید:بازش کنید و بیارینش .

حس کرد که دستش باز شد و دو نفر او را بلند کردند اما هنوز چشمهایش بسته بود . سعی میکرد دستش را جدا کند اما با فشار بیشتری او را نگه می‌داشتند. درد به سراغش آمده بود و اذیت میشد . با شنیدن صدای در او را به سمت راست هول دادند و باعث شدند که روی زمین بیافتد . با آخ بلند دست راستش را به زانویش رساند و با دست چپش چشمبندش را باز کرد . با اخم برگشت : وحشی

اما آن دو نفر مقابلشان را نگاه می‌کردند. جونگکوک برگشت و آن سمت را نگاه کرد . شخصی روی صندلی لم داده بود و نگاهش به او بود .مرد حدود ۵۰ سال سن داشت و موهایش جوگندمی بودند . صورتش چین و چروک زیادی داشت و به نظر قد کوتاه می‌آمد.جونگکوک با همان اخم گفت: تو کی هستی که منو اینجوری آوردی اینجا؟
...
_هوی ، کری؟با توام
+خیلی پررویی . شایدم خیلی شجاعی ...یا احمق
_تو کی هستی؟
+ اربابت

_ هه ...خب آقای ارباب ... چرا منو آوردی اینجا؟
+ جئون جونگکوکی . درسته؟
_ به تو ربطی نداره

لگدی نثار پهلویش شد که با درد روی زمین خم شد اما صدایش را خفه کرد : با رئیس درست حرف بزن احمق
+نه نه... خوشم میاد ازش . شاید نکشتمش

جونگکوک نگران شد .اما سعی کرد نشان ندهد : چیکارم داری؟
در همین لحظه صدای در پیچید و با صدای کفش فهمید شخصی وارد اتاق شد .

نگاهش را بالا آورد . تازه‌وارد نزدیک ارباب شد و کنارش ایستاد. وقتی برگشت زمان هم ایستاد . جیمین بود؟هر دو با بهت خیره به یکدیگر بودند . هر دو توان صحبت را از دست داده بودند . فقط نگاه می‌کردند. جونگکوک نگران و جیمین نگران‌تر. بالاخره کانگ سکوت را شکست:همین بود که اذیتت میکرد؟

جیمین بالاخره به خودش آمد و به سختی نگاهش را ار جونگکوک گرفت . سعی کرد عادی و بی‌حس همانطور که کانگ انتظار دارد پاسخ دهد:در حدی نیست که اذیت کنه
#hera
#msf
#pt16
╭────────────────
╰─► ๛ @kookminmagic ๛
‌‌

8 months, 3 weeks ago

╭──────────────

سلام به روی ماهتون

پست جدید تقدیم به شما ?

مثل همیشه منتظر کامنت های زیباتون هستم ??

#FoF
#??????
#vkookmin

╭─────────────
╰─► ๛ @kookminmagic ๛

8 months, 3 weeks ago

لطفا اینو نگید . بفرمایید خواهش میکنم
بالاخره جونگکوک راضی شد که با آنها برگردد . در راه نامجون سوالاتی در مورد خانواده ‌اش پرسید و جونگکوک هم گفت که با ۳ پسر دیگر زندگی می‌کند .

بالاخره به خانه رسیدند . پسرک بعد از خداحافظی و انداختن نگاهی به جیمین که هنوز هم غرق در افکارش بود به خانه رفت . با سر و صدا و خوشحالی از کار جدیدش وارد خانه شد . که با نگاه خیره و نگران ۳ پسر مواجه شد . هر سه به سمتش آمدند و به زخمش اشاره میکردند . جونگکوک اما شاد بود:میگم بهتون . دونات خریدم با هم بخوریم

یونگی با نگرانی و عصبانیت گفت: بگو کی این غلطو کرده تا برم پدرشو بیارم جلو چشمش
هوسوک با نگرانی گفت: خیلی درد داری کوک؟
جین گفت:باید بشوریش و ضد عفونیش کنی
جونگکوک با لبخند نگاهی به ۳ پسر کرد که الان جای خانواده‌اش بودند خیره بود :من خوبم. میرم لباسمو عوض کنم‌ و میام میگم چی شده
بعد از دوش گرفتن وارد هال شد و بقیه با نگاه منتظرشان در حالی که دور میز شام نشسته بودند خیره‌اش بودند .جونگکوک نگاهی به شام کرد و با خنده گفت: اول بخورم بعد بگم؟

یونگی اشاره‌ای به صندلی کنارش کرد و با همان جدیت گفت : بشین اینجا.بخور
بعد از شام جونگکوک شروع به توضیح کرد ،از همان ابتدا که پارک جیمین را شناخت تا لحظه قبل از پیاده شدن از ماشینشان .
همه متفکر بودند که یونگی ناگهانی گفت:میخوای خودم بیام بزنمش؟
جونگکوک خندید:نه هیونگ‌ اگه دیدم داره ادامه میده خودم میزنم
_نهههه تو نزن.تو قراره وکیل بشی. نمیشه که خودت جنگ و دعوایی باشی . هر وقت خواستی بگو به خودم
جونگکوک با لبخندی خرگوشی گفت: باشه هیونگ .

هوسوک گفت: جونگکوک عزیزم نیاز نیست خیلی باهاش ارتباط نزدیکی داشته باشی . فقط در حدی که بتونی کارایی که میخوای رو انجام بدی، بیشتر نه
جین : دیگه کارت افتاد تو اون دفتره؟
_ آره
جونگکوک کمی مکث کرد: زشت نیست فردا اینطوری برم دانشگاه؟
جین : چطوری؟

کوک: با یه دهن زخمی
هوسوک: فدا سرت . از قصد که نکردی .فوقش ماسک بزن
کوک: هوووم .من برم بخوابم؟
بعد از شب بخیر گفتن وارد اتاق شد و بعد از کمی مرور روز عجیبش با حضور آن پسرک عجیب به خواب رفت ......

#msf
#hera
#pt3

8 months, 3 weeks ago

هر دو پسر از جا برخاستند و بیرون رفتند .
کنار درختی ایستادند که جیمین طلبکارانه گفت:فک نکن میخوام ازت عذرخواهی کنم
_ انتظارشو از آدمی مثل تو ندارم . چه برسه فکر کردن

جیمین بی توجه به تیکه جونگکوک گفت: ممنون که پیش هیونگم چیزی نگفتی
جونگکوک با تعجب نگاهش را به جیمین داد . انگار که چیز عجیب و غریبی دیده باشد با چشمان درشت ، تنها سر تکان داد .
افکار مختلفی به ذهنش خطور کردند . حس میکرد جیمین کودکی باشد که فقط با لجبازی می‌خواهد خودش را بزرگ جلوه دهد اما سر وقتش بلد است مودب باشد . حس میکرد راز‌های مختلفی در مورد جیمین وجود دارد که دوست دارد کشفشان کند . پسرک کنارش هنوز هم نگاهش را به جونگکوک نداده بود و پیدا بود غرق فکر کردن است.جونگکوک واقعا لحظه‌ای حس کرد که دوست دارد به او کمک کند . خواست نزدیکش برود و با او صحبت کند اما بعد با یادآوری پنجول کشیدن گربه کنارش منصرف شد . در همین افکار بود که با صدای نامجون به خودش آمد:ممنون ازتون آقای جئون .
جونگکوک با احترام سر خم کرد: خواهش میکنم . موندم تا از شما خداحافظی کنم و برم.
_ میرسونیمتون
+ممنون مزاحم نمیشم
#msf
#pt3
#hera

9 months ago
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 8 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 months, 1 week ago