جبهه‌ی خودکُش‌ها

Description
ادبیات کمتر
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago

1 month, 2 weeks ago

شعری از اسرار حامد مقتدر
از مجموعه‌ بی نام

1 month, 2 weeks ago

پشتون

شعری از اسرار حامد مقتدر
از مجموعه‌ بی نام

(با صدای حامد مقتدر)

1 month, 2 weeks ago

شعرهایی از حامد مقتدر با صدای خودش

1 month, 2 weeks ago

ایقه بخو که بیدر گل انفجار کنی یکی بیدر ایقه می‌خوره که هیچ نمی‌رسه دَ ده روز دَ یک هفته بیدر یک نانه خورده نمی‌تانه (نفسی می‌گیرد و فوراً شروع می‌کند) یک نفر بیدرگل هر روز بخو بخو بخو بیدر گردنای مرغه می‌خوره بیدر تخما ره می‌خوره بیدر اُمم کیکها ره می‌خوره تُ چیزای لیلی ره می‌خوره با ما بیدر گل پوست کچالو هم نمی‌رسه( حدود پنج ثانیه مکث) به کلمه لااله الاالله و محمد رسول الله که هر دفعه توبه می‌کشم هر دفعه استغفار می‌گوم هر دفعه می‌گوم که ایشالا و رحمان زمین و آسمانه خو بیدر خو کل‌شه اشنا گرفته بان که بیدر که کریم هم بگیره رحیم هم بگیره تو هم بگیری مَه‌م بگیرم بیدر گل (ادامه را با تأکید می‌گوید) د هر سر دنیایی که می‌رین (پنج ثانیه مکث) خدا هم بزرگ اس زمین هم بزرگ... زمینش هم بزرگ اس خو گوشم خو اس مه خو نمی‌روم از همی اوغانستان وله‌گه اگه هیچ جای برم نی تیمنی می‌روم نی خیرخانه نی بیدر گل شمالی نی پروان نی بیدر گل جلال آباد نی بیدر گل سروبی نی بیدر گل خوست و جنوبی نی بیدر گل دَ عِه چارده زمین کابل خود ما و شماست اگه می‌تانی بدرنگ اگه نمی‌تانی الا گل دانه دانه...

یوتیوبر: بیه خدا مهربان است کاکاجان، میشه...

1 month, 2 weeks ago

■ *لاکی یکی از شخصیت‌های نمایشنامه ساموئل بکت بنام در انتظار گودو است. مدتی پیش، طبق عادت که ویدئوهای یوتیوبران افغانستانی را نگاه می‌کردم با یک مصاحبه خیابانی برخوردم. آنچه مرا به خود فرو برد، شباهت فرد مصاحبه‌شونده با لاکی بود. شباهت در ژنده‌پوشی و گرسنگی و بیشتر از این‌ها، این‌ گفتار و زبان پوسیده، پینه پینه، کنده کنده، پوده و فرسوده... (درست همانند آن گفتار پوسیده، پینه پینه، کنده کنده، پوده و فرسوده‌ی لاکی در در انتظار گودو).

با خود می‌گویم، این زبانی است که اگر دوباره شعر بنویسم باید به آن بلد شوم. نه! باید دچارش شوم. شعر، کلاً ادبیات، دیگر نویسنده نخواهد داشت؛ ادبیات، زمان بسیاری است که نوعی از زیست است. فردی بدون این که بداند بکت کیست، لاکی کیست، ادبیات چگونه ممکن می‌شود؛ به یک وضع ادبی برخورده و در آن یک امکان ادبی را زندگی می‌کند. امکانی که پیشتر از او و بعدتر از او، نویسندگان و شخصیت‌های شان شکل گرفته و شکل می‌گیرند.

او یک نویسنده ادبی نیست؛ یک شخصیت ادبی نیست؛ شاید یک چیز ادبی است. او را لاکی می‌نامم، هرچند نمی‌توان دریافت که لاکی چیست یا کیست. یک بی‌هویت، یک ناهویت!*

شاید باز به تأسی از بکت؛ یک «نام ناپذیر»:

یوتیوبر: مانده نباشین!

لاکی: مانده نشی...

یوتیوبر: چی حال دارین، خوب استین انشالا(بدون مکثی به پاسخ) اسم تان؟

لاکی: اسم مه... ( این را طوری بیان می‌کند که خشکی گلویش همراه با تردید به گفتن و نگقتن، شکل سوالی به آن می‌دهد ولی با ادای قورت دادن چیزی-شاید هوا- فوراً و بدون مکثی به پاسخ، ادامه می‌دهد) تَبالی مالوم نیست خو باز مالوم میشه...

یوتوبر: آاا... تابالی مالوم نیس...(کمی مکث)

لاکی: باز مالوم میشه... (در آخر این جمله یوتیوبر هم اشتراک می‌کند:

یوتیوبر:
مالوم میشه! (و لاکی هم تائید می‌کند:« آ!»).
لاکی:

یوتیوبر: د لابلای صحبتا...

لاکی: بلی بلی!

یوتیوبر: چی مصروفیت دارین...

لاکی: مصروفیت مه اینمی‌س که مه د اینمی کو زندگی می‌کنم ( کمی مکث) و ازی کو( باز کمی مکث) می‌خورم به ای کو می‌برم... و ازی کو کسی به مه چیزی نمیته... مه ازی کو می‌خوایم ( مکثی حدود پنج ثانیه) اینمی وظیفه مه‌س خلاص!

یوتیوبر: (با کمی تأخیر) وظیفه تان اس... (جمله بعدی‌اش را با یک نیروی دم گرفته شروع می‌کند) مطمئن استم هم بر ما سوال برانگیز شده و هم بر تمام بینندایی که بیننده برنامه ماس... ( کمی مکث) سوال برانگیز شده همی حرف تان (لاکی با مِن مِن می‌خواهد مداخله کند ولی یوتیوبر ادامه می‌دهد) اینالی ایره کَمَکی تفسیرش بکنین که ما...( اینجا لاکی وارد حرفش می‌شود).

لاکی: تفسیرش اینمی‌س که مه شوانه که میشه د خانه می‌باشم شما دیگه کل تان خو نامخدا زیاد مردم استین دیگه زیاد مردم استین حالی مه از کدام شِ شینگ شما ره بگیرم یانی مه اَش اَ جلال آباد شماره بگیرم مه شماره از هرات بگیرم مه شماره از فرانسه بگیرم مه شماره از وروسیه بگیرم مه شماره از اِیتالیا بگیرم مه شما ره از کولّه‌پشته بگیرم مه شما ره از چِل ستون بگیرم مه شما ره از خوست جنوبی بگیرم مه شما ره از زیرزمینی اَ... احوال تانه بگیرم ( یکباره ریتم گفتارش را آرام اما صدایش را بلند می‌کند) خو مه... بیادرم د خانه یک جای زندگی می‌کنیم (نفس می‌گیرد) بیدرم اولاد دارس مه بیدر مجرد استم ایکه زن و اوشتک مه ره کی برد چی رقم برد چی رقم نبرد اوره کلگی می‌فامه ولیکن ای زندگی اوغانستانه سَی‌کو تو که گاهی برف زیاد می‌باره گاهی کم می‌باره ( کمی مکث) اگه بخوانی زیاد می‌باره اگه نخوانی هیج نمی‌باره! باز کس دیگه برت میگه اشاره میته میگه تو بگو که عِه رئیس پسپورت! یا بیدر گل مم مدیر ترافیک یا بیدر بگو که بیدر گل اونه آمر لیسنس (لحنش دوباره کمی تند میشود) ای خو دیگه شده نمی‌تانه که مه هر سو دِ دیگه لیسنس بگویم وُ مدیر ترافیک بگویم او بگیوم او بگویُ... یک آدم مه استم یک انسان شماستین حالی همی یک نفره دَ تمام اوغانستان شما یک دانه نان از سر یک نانوایی حواله کده نمی‌تانین که بر مه بته؟ یک دانه نان! (حدود پنج ثانیه مکث) دو دانه نان!

یوتیوبر: (با تأخیر و مِن و مِن) خو اَاز... گفتین...
لاکی: (فوراً و با همان سرعت حرف‌های قبلش) حالی سَی‌کو مه اینجه ایستاد استم... ملا اونجه اذان میته ما و شما اینجه بیدر گل می‌خوریم و می‌پوشیم و هرچی می‌کنیم ولی شکر خدا ره بجای نمی‌آریم از الاره بجای نمی‌آریم از رسول الایشه نمی‌آریم از محمدشه نمی‌آریم از علی‌شه نمی‌آریم از حسین‌شه نمی‌آریم از حسن‌شه نمی‌‌آریم او بنده‌ای که دَ روی زمین دَ بین تان می‌چره... بیدر نی نان داره نی بیدر گل اَو نی بیدر کدام بخاری نی بیدر گل... ای ای خو انسانیت نشد دیگه! انسانیت ایره خو هیچی ما انسانیت نمی‌گیم یکی میگه بیدر گل دَ...

1 month, 2 weeks ago

لاکی یا شاید یک نام ناپذیر...

1 month, 3 weeks ago
1 month, 4 weeks ago

یک تجمع به‌کمال نرسیده، یک تجمع همواره است. چنین تجمعی، همواره معطوفِ به‌شکل یافتن است؛ به این دلیل که نیروهای موجود در آن از به‌هم پیوستن مانع شده اند. نشدنِ مفروض، باعث می‌شود که تجمع به صورت یک مطالبه باقی بماند؛ ولی اگر تجمع صورت بگیرد و به کمال خود برسد؛ دیگر کاری از پیش نخواهد برد.

ما اکثراً راجع به تجمع به کمال رسیده یا انجام‌شده، تفسیرها و قضاوت‌های مان را ارائه می‌کنیم؛ ولی تجمع انجام‌نیافته، به‌کمال نرسیده، فارغ از تفاسیر و قضاوت‌ها است؛ زیرا در چنین واکنش‌هایی نمی‌گجند. تفاسیر و قضاوت‌ها در تجمع به کمال نرسیده، جای خودش را به راهکارهای تازه، استراتژی‌های دوباره برای سازماندهی مجدد می‌دهند.

البته بسیاری اوقات در قبال تجمع به انجام نیافته و یا به کمال نرسیده، تفاسیر و قضاوت‌ها به مثابه نفی هر راهکار و استراتژی سازمان‌دهنده برای اقدام مجدد ظاهر می‌شوند؛ پس نمی‌توانیم، صرفاً به دلیل به کمال نرسیدن و یا نشدنِ یک تجمع، آن را محل سازماندهی مجدد بخوانیم.

یک ویژگی دیگر نیز وجود دارد و باید آن را در تجمعاتی جست که نیروهای آن با وجودیکه نتوانسته‌اند به کمال برسند و به‌هم بپیوندند؛ توانسته‌اند فرار بکنند.

فرار هم باید برای همه حکمی یکسان داشته باشد؛ به این معنی که هم برای نیروی سرکوب و هم برای نیروهای مقاومت، از قبل مشخص باشد.

بسیار جالب خواهد بود اگر بگوییم در این ماجرا، هم سرکوب‌گر و هم مقاومت‌گر، هر دو روی یک نکته تفاهم دارند؛ و آن مقصدی است که برای سرکوب‌گر به مثابه نهایت عقب‌نشینی و برای مقاومت‌گر به مثابه یک قرارگاه، معنی پیدا می‌کند.

بی‌توضیح نماند که قرار‌گاه به معنی فضا یا مکانِ مطلوب نیست؛ قرارگاه، هم برای سرکوب‌گر، بعنوان یک موقعیت استراتژیک خطرآفرین و هم برای مقاومت‌گر، بعنوان موقعیتی موقت که نباید دوام یابد؛ غیر قابل قبول و همواره نامطلوب است.

قرارگاه، به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند قابل قبول باشد؛ چه در موقعیت سرکوب‌گر قرار داشته باشیم و چه در موقعیت مقاومت‌گر؛ پس یک تفاهم یا یک توافقنامه نا نوشته‌شده وجود دارد که هر کدام بر اساس آن، یک‌سری حقوق و وظایف را بر همدیگر تحمیل می‌کنند.

شما اگر در قرارگاه خود قرار داشته باشید، ابزاری حقوقی و یا عرفی‌ را به دست می‌آورید که بر اساس آن می‌توانید، سرکوب‌گر را به چالش بکشید ( هرچند بسیاری از حکومت‌های استبدادی مثل حکومت طالبان و جمهوری اسلامی در ایران، هیچ نوع چالشی را نمی‌پذیرند) ولی این موقعیت، یعنی حضور در قرارگاه، امکان ادامه دادن به مقاومت، ولو در حد یک چانه‌زنی را ممکن می‌سازند.

از طرفی، قرارگاه، محل صدور حکم سرکوب‌گر است؛ وقتی در قرارگاه خود قرار دارید، مورد هجوم دستورهایی هستید که نمی‌توانید علیه آن ابراز نظر بکنید و یا علیه آن حرف بزنید.
اینگونه است که قرارگاه‌ها و اقامت مقاومت‌گر در آن‌ها، رفته‌رفته، سرکوب‌گر را بیشتر از قبل حاکم می‌سازد.

زمانیکه در قرارگاه خود قرار داریم، پیرامون مان؛ میدان‌های اجتماعی، با حد و حدود جدیدی شکل می‌یابند و اگر بخواهیم با آن‌ها رابطه برقرار بکنیم در می ‌یابیم که از استدلال سابق و دایره فهم ما خارج شده‌ اند.

قرارگاه فقط بعنوان یک محل موقت، قابل اعتبار است و اگر اقامت در آن تداوم یابد؛ به‌ معنی شکست هر نوع از مقاومت خواهد بود.

طالبان، بعنوان نیروی مدافع سرزمین فتح‌شده توسط خود، سعی دارند، زنان را از محیط اجتماعی بزدایند و آنان را به موقعیت ویژه‌ای در جامعه که خود مناسب می‌دانند، قرار بدهند. آن موقعیت برای زنان در جامعه که مناسب استراتژی اجتماع طالبانی است، عبارت از خانه است.

پس می‌کوشند، هر نوعی از مقاومت برای حضور یافتن درجامعه را که از سوی زنان صورت می‌گیرد با شیوه‌های گوناگونی از سرکوب مواجه بسازند.

با این همه، باید پذیرفت که طالبان، یک موقعیت اجتماعی برای زنان قائل هستند؛ و آن عبارت از اجتماع خانگی زنان، بعنوان مادران، خواهران و همسران خانوانده است.

مسئله این است که آیا زنان، این موقعیت تعریف‌شده‌ و محدود اجتماعی را می‌پذیرند یا خیر و اگر نمی‌پذیرند در تقابل با آن چه موقعیت‌های دیگری را در جامعه برای خود می‌خواهند.
مبارزه زنان افغانستان با طالبان، هر شکلی که داشته باشد در برابر یک فرم اجتماعی از قبل تعریف‌شده است.

در برابر همین فرم اجتماعی است که با یک کنش سیاسی از سوی زنان افغانستان روبه‌رو می‌شویم؛ درست زمانیکه شکل‌یافتن به‌عنوان یک جمعیت عظیم مطرح می‌شود و چگونگی این شکل‌یافتن، مورد بحث قرار می‌گیرد.

بنظر می‌رسد، دوباره با تکانه‌هایی از یک تجمع برهم زده شده، انجام نیافته و به کمال نرسیده روبه‌رو باشیم؛ همان تجمعی که می‌خواست شکل بگیرد و چون شکل نگرفت، اکنون می‌تواند دوباره آن را مطالبه کند.

2 months ago

فاشیسم نه از افکار عموم مردم بلکه از راه بحرانی عمومی در افکار مردم رخنه می‌کند. بحران عمومی بر سر دو راهی رفع‌شدن و همین‌طور تغییرِشکل‌یافتن، مردم را در یک سردرگمی سخت و منسجم فرو می‌برد. فاشیسم دقیقاً، در سخت‌ترین وضعیت، گره‌خورده‌ترین وضعیت امکان حضور می‌یابد.
نمی‌توان از فاشیسم که چنین شرایطی دارد و چنین از سختی‌ها سود می‌جوید، به این برداشت رسید که گویا، برپاشده از چیزی به نام تفکر عمومی است. در زمانِ فاشیسم، یک‌رنگی قادر به نمایش خود شده و بر تفاوت‌ها چیره می‌شود. تفکر/افکار عمومی یک اصطلاح اشتباه و از ابزار ابداعی فاشیسم است. هرگز هیچ تفکری نمی‌تواند بی زور سلطه و حاکمیت، چنین جلوه‌ی عمومی به خود بگیرد.

2 months ago

خیلی دوست داشتم این فیلم را ببینم. به شما هم پیشنهاد می‌کنم.

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago