مسیح لازمم ... شاید روح مسیح درون همه کشیده شده
ولی مانی زمانه هم بودن بده فکر کن الان سعی میکنی روی زندگی خودت تمرکز کنی
یهو داری زندگی یکی دیگه رو میبینی و داری به جای اون حرف میزنی و این
داره ترسناکش میکنه ، تمام احساساتی که اون داره تو هم داری و این باعث میشه که توی وسط اون دره ای باشه که تو نمیخوای باشی
به قصد خودت این کار رو نمیکنی ها نه
اصلا یهویی وارد ذهنت میشه و بوم!

میای و لباس سیاهی که با خون گراز آغشته شده عوضش میکنی
وارد زندگی میشی و باید خندون باشی چرا ؟ منم نمیدونم
کسخلیم دیگه
حالا میای لباس بنفشی که آغشته شده به خون کرم های شبتابی که گراز رو خوردن میپوشی و سعی میکنی .
همون ۱۶ ثانیه اول بازم حس میکنی دراگ زدی
ولی بازم به این زمین کوفتی میرسی آخرش به نخ هایی که وصل کردی نزدیک میشی
بعدش چی میشه؟
هیچی زندگی دوباره .
جالب اینه زبون من و توعه گاو یکیه!

0:13

حقیقتت رو بهم بگو
کورالین کورالین حقیقتت رو بهم بگو
کورالین کورالین حقیقتت رو بهم بگو
کورالین کورالین حقیقتت رو بهم بگو
کورالین، کورالین

کورالین به زیبایی خورشید
جنگجویی با قلبی دلیر و غیرتمند
موها به قرمز گل رز
اون طره موهای مسی باارزش رو، عشق من، بهم نزدیک‌تر کن
اگه صدای طنین ناقوس‌ها رو بشنوی
کورالین رو در حال سوگواری می‌بینی
اون درد بقیه رو می‌گیره
و با خودش حمل می‌کنه

کورالین کورالین حقیقتت رو بهم بگو
کورالین کورالین حقیقتت رو بهم بگو
کورالین کورالین حقیقتت رو بهم بگو
کورالین، کورالین

ولی اون حقیقت رو می‌دونه
هر کسی نمی‌تونه دووم بیاره
با یه قلب دو تکه شده
همین الانشم احساس سرما می‌کنه
اون فقط یه دختره ولی می‌تونه احساس کنه
یک جور سنگینی رو روی خودش، و دیر یا زود اون در هم می‌شکنه
مردم خواهند گفت که اون بی‌ارزشه
انقدر ناتوانه که حتی نمی‌تونه از اون در کوفتی عبور کنه
ولی یه روزی، یه زمانی، موفق خواهد شد

و من به کورالین گفته‌ام که می‌تونه بلند بشه
وسایلش رو جمع کنه و بره

ولی یه هیولا هست که اون رو تو قفس حبس کرده
و جاده رو با مین فرش کرده
و من به کورالین گفته‌ام که می‌تونه بلند بشه
وسایلش رو جمع کنه و بره
ولی کورالین نمی‌خواد غذا بخوره
ترجیح می‌ده ناپدید بشه

و به این ترتیب کورالین سوگواره
کورالین مضطربه
کورالین مثل دریاییه که از آب می‌ترسه
شاید چون دریا درونشه
و هر کلمه براش مثل تبر می‌مونه
و یه خراش رو کمر
مثل یه دگل که در حال حرکته
یا مثل یه رودخونه که رفته زیر سیل
چه بسا اون رودخونه درونشه

من آتش و یخ تو خواهم بود
سرپناهت تو زمستون
من چیزی خواهم بود که تو نفس می‌کشی
من چیزی که درونته رو درک خواهم کرد
من برات آبی می‌شم که بنوشی
من برات معنی خوبی خواهم شد
من حتی سربازی خواهم شد
یا نوری در غروب
و در عوض این‌ها چیزی نمی‌خوام
جز یک لبخند
هر قطره کوچک از اشک‌هات مثل یه اقیانوس رو صورت منه
و من درعوض هیچ چیز نمی‌خوام
فقط کمی زمان
من پرچمت خواهم بود،و سپر تو
یا شمشیر نقره‌ات

و به این ترتیب کورالین سوگواره
کورالین مضطربه
کورالین مثل دریاییه که از آب می‌ترسه
شاید چون دریا درونشه
و هر کلمه براش مثل تبر می‌مونه
و یه خراش رو کمر
مثل یه دگل که در حال حرکته
یا مثل یه رودخونه که رفته زیر سیل
چه بسا اون رودخونه درونشه

حقیقتت رو بهم بگو
کورالین کورالین حقیقتت رو بهم بگو
کورالین کورالین حقیقتت رو بهم بگو
کورالین کورالین حقیقتت رو بهم بگو
کورالین، کورالین
کورالین به زیبایی خورشید
ثمره رحمش رو گم کرده
هیچوقت عشق رو نشناخته
فقط یه پدر داشته که چیزی از پدر بودن نمی‌دونسته
بهش گفته‌ان که تو شهر یه قلعه هست
با دیوارهای مستحکم
که اگه بری اونجا زندگی کنی
هیچ چیز بهت آسیب نخواهد زد
هیچ چیز بهت آسیب نخواهد زد

لوسی قدیس
سال ۱۹۵۴
فرار
چشم ها
شی مقدس
چشم های لوسی
اهریمن
دنبال چشم هایش
درد؟
همه پراکنده!
مراقبت
تسخیر
اهریمنی که فرشته بود
طرد شده
قدرت مقدس
اهریمن نامیرا
شکار
قدرت زیاد
دست های اهریمن
چشم ها در دست من صلاح!
خون من نجات دهنده چشم های شماست
برگردنند به سمت من
ژان پائارو
صومعه
مدرسه
شبیه هرکسی صد نترس!
به هرقیمتی
رو دار باید یه سر نخ بذاره
به چی نگاه میکنی؟ چشم هایش
شنیدی؟
نگاهم کن میفهمی!
فرار از میدان
از عهد خون بسته ها ، تا گناه شما بخشیده شود .
لوسی قدیس نسوخت ..

آمین!

آرادیای زمانه ات را بشناس

»ھرﮐسﮐهارادهﮐردهﺗﺎﺑﯾﺷﺗردرﯾﺎﻓت،ﮐﻧدﺑﮫﺣدﮐﻔﺎﯾت درﯾﺎﻓتهاﺳت .ھرﮐسﮐﮫاﯾنﮔوﻧﮫ ﻧﺧواﺳﺗﮫ،اﺳتداﺷﺗﮫھﺎﯾشازاوﺑﺎزﮔرﻓﺗﮫﺧواھدﺷد«.

گاهی یه قدمی چیزی هستی ولی درسی که میخوای رو ازش نگرفتی ، پس از اول