𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 2 hours ago
طی سالهای اخیر، نوعی توهم عددی بوجود اومد. اونی که یک پراید داشت، وقتی میدید ۱۰۰ میلیون اومده روش، حس میکرد سرمایهاش بیشتر شده. اونی که گوشیه تو دستش شده بود ۵۰ میلیون، حس میکرد پولش چند برابر شده. هرکسی؛ هرچیزی که داشت، این توهم عددی رو تجربه کرد. هزار؛ شده بود میلیون. میلیون؛ شده بود میلیارد. همین توهم کافی بود تا ذهنها برای چندسال درگیر این اعداد باشه. آدمی که تو زندگیش رقمی بالاتر از ۵۰ میلیون ندیده بود، یهو قیمت خونش شده بود ۲ میلیارد. ذهنِ چنین فردی، این عدد رو نمیتونه هضم کنه. برای این فرد، این اتفاق مثل برنده شدن در یک قرعهکشیه. تا مدتی دچار حس رفاه کاذب میشه.
از طرفی، تورمی که در سالهای اول داشت تدریجی بالا میرفت، در ابتدا رضایت ذهنیِ خوبی برای بخشی از جامعه به همراه داشت. اونی که سکه خریده بود یک میلیون، بعد رفت بفروشه، شده بود هفت میلیون. معلومه که چنین سود و رضایتی براش لذتبخشه. معلومه که بدش نمیاد این سکهٔ هفت میلیونی بشه دوازده میلیون. چنین فردی اون پول رو آسونترین پولی میدونه که بدست آورده و ذهنش فریب چنین لذتی رو خواهد خورد. مجموع این دو، یعنی توهم عددی و رضایت ذهنی، از سالهای ابتدای تورم، چند سال برای حکومت زمان خرید. زمانی که طی اون هم جامعه رو گیج کرده بود هم به خیلی چیزها عادتشون داد.
برعکس این توهم در بالارفتن عددها، چند صفر از پول ملی کم کردنه. کاری که حکومت لجن ونزوئلا انجام داد. اونجا هم همین داستانه. اگه قیمت چیزی شده بود 100000 بعد از کم کردن ۴ صفر، میشد 10. ذهنی که چنین عدد بزرگی رو تا این حد کوچک میبینه، اولین حسی که داره کاهش تورمه. از عدد چاپ شده روی پولها، تا اعدادی که از زبون همه بیرون میاد، تا اعدادی که روی صفحه گوشی نشون میده، تا کمتر شدنِ حجم پول موقع خرید، همشون تا یک مدتی توهم اینو میده که تورم کاهش پیدا کرده و ظاهرا قراره شاهد اتفاقات خوبی باشیم.
میبینید که همهچیز در مورد ذهنیته. و میبینید که چطور میتونند ذهن رو به بازی بگیرند.
موشی که در حکومت گربهها زندگی کرده اولین چیزی که باید یاد بگیره، دشمنی گربهها با موشهاست. و چیزی که باید درک کنه، قُلدری گربههاست. و چیزی که باید ازش پرهیز کنه، اعتماد به گربههاست. چه موشی در حکومت گربهها، امنیت داره؟
اصلاحطلبان و پروپاگاندای اون، در طول عمر جمهوری اسلامی، به جامعهٔ ایران آدرسی که داد این بود که گربهای وجود نداره و همه موشیم. یا اگه گربهای هم هست، از یک گروه جداست که باید سعی کرد ازشون دوری کنیم، و به سمت گروهی بریم که موشاند. حالا با موشهایی طرفاید که نه تنها نمیدونند در حکومت گربهها زندگی میکنند بلکه گربهها رو هم موش میدونند. پس وقتی گربهای وجود نداره، قُلدری هم نیست، دشمنی هم نیست، اعتماد هم میشه کرد. این روندی هست که ما طی کردیم تا امروز که اینجاییم. مردمی که باید میدونستند هر یک بسیجی؛ همون آلمان نازیه. ابزار شرارته. دزد زندگیه. دزد آزادیه. اما تشویق میشدند که با دزد آزادیشون، گفتگو کنند، و فاز این رو بگیرند که ما همه برادریم و وطن خانهٔ همهٔ ماست.
تصور اینکه بشه گربهها رو موش فرض کرد مثل تصور اینه که آلمان نازی رو میشد اصلاح کرد. اما وقتی گربهای وجود نداره، پیشفرض همهچیز موشه. و موشها رو هم یا میشه اصلاح کرد یا نیازی به اصلاح خاصی ندارند. پروپاگاندای اصلاحطلبان، حکومت رو موش نشون داد، جامعه رو تبدیل به موش کرد، نفرت رو دوستی جا زد، جمهوری اسلامی رو وطن جا زد، بسیجی رو هموطن جا زد، قدرتطلبی گربهها رو دفاع از وطن جا زد، پنجهٔ گربهها رو نوازش نشون داد. پس وقتی سالها خواستههای جامعه رو به «ورزشگاه رفتن زنان» تقلیل میدادند، موشها حس میکردند گامی در جهت اصلاحه. گامی در جهت آزادی زنانه. جایی که با خود «زن» مشکل دارند و بالاتر از اون با «انسان» مشکل دارند و بالاتر از اون با «انسان آزاد» مشکل دارند. ما لهستانیهایی بودیم که آلمان نازی اونجا رو اِشغال کرد، اما هم مفهوم لهستان رو تغییر دادند هم مفهوم آلمان نازی رو، هم مفهوم اِشغال رو.
ما در نقطهای زندگی میکنیم که جامعهٔ ما رو مدتهاست به «فلاکت» عادت دادهاند. و برای اینکه بدونید عادت به فلاکت چقدر تصویر ترسناکی داره و عادت بهش چطوری نقطه پایانی نداره، براتون مثال میزنم:
امروز اعلام شده سه روز در هفته و هر روز ۳ ساعت برق ندارید. ماه بعد اعلام میشه پنج روز در هفته و هر روز ۶ ساعت برق ندارید. حالا یک عادت جدید به این فلاکت ایجاد شده. شما دیگه دنبال قطع نشدنِ برق نیستی. دنبال اینی که «برق کمتر قطع بشه» دنبال اینی که «حداقل ساعت قطع برق رو دقیق بهت بگن». دنبال اینی که اگه برق نیست، حداقل اینترنت باشه. اگه اینترنت نیست، حداقل آب باشه. اگه آب نیست، حداقل گاز باشه. اگه گاز نیست، حداقل روزی ۲ ساعت برق باشه. زندگیت رو با فلاکت جدید تطبیق میدی. همینطور که یکی چند سال قبل خونهای در مرکز شهر اجاره کرده بود، بعد میاد پایینتر اجاره میکنه، بعد خیلی دورتر از شهر. پس یک عادت جدید به فلاکت شکل گرفته. همینطور که حجم مواد غذایی در سبد خرید کمتر میشه. روزی؛ گوشت رو هفتهای دو بار میخوردی بعد شد هفتهای یکبار. بعد ماهی یکبار. بعد حذف شد. پس عادت جدیدی به فلاکت شکل گرفته و تطبیق جدیدی نسبت به شرایط. اما بین این عادتها، شکل زیست یک جامعه تغییر کرده. زندگیها فروپاشیدهاند.
جامعهای که عادت کرده برای مرغ تو صف بمونه، برای سیبزمینی تو صف بمونه، شیرخشک رو بهش با کارت ملی بدن، میتونه برای هفتهای چند سطل آب هم تو صف بره، میتونه برای دریافت سهمیهای از برق و گاز هم تو صف بره، میتونه برای دریافت برنج هم تو صف بره، میتونه برای دریافت چند قرص سرماخوردگی هم تو صف بره. این؛ اون تصویر ترسناکیه که باید بدونید. در چنین وضعیتی برای عادت به فلاکت نقطه پایانی نیست. باید جامعه از این باتلاقِ عادت به فلاکت، بیرون بیاد!
قدرت حکومتهای تمامیتخواه در ذهن مردمه، یعنی ذهنیت آدمهای اون جامعه توسط حکومت القا شده و شکل گرفته. این قدرت خیالی رو چه مواردی شکل داده؟ ترس، امیدواهی، و فریب. این حکومتها تا جایی کاملا مسلط به شرایط هستند که اون سه گزینه کار کنند. مهمترین چیزی که هدف…
موضوع کارگران معدن هم مثل فجایع قبلی، دوباره «گزینهٔ تعجب» رو از جیب بعضیها بیرون کشید. تعجب از اینکه چرا تو چنین وضعیتی همچنان مجبور به کار بودند؟ چرا حقوقشون انقدر کم بود؟ این «تعجب کردن» برای یک کشور نرمال با شرایط نرماله. اما اینجا هنوز کسانی رو داریم که با دیدن، تجربه کردن و زیستن در چنین محیطی، باز هم از شرایط تعجب میکنند. در مقابل عدهای رو داریم که هر فلاکت جدیدی پیش بیاد، فقط یک جمله برای گفتن دارند: «چه توقعی داشتی؟ اینجا ایرانه دیگه» این جمله چیزی بیشتر از پذیرفتنِ شرایطه. چیزی بیشتر از عادی شدنِ فلاکته. این یعنی بیحس شدن نسبت به همهچی. و شما این بیحسی رو در این جامعه دارید میبینید. وقتی این دو رفتار رو کنار هم بذارید، شاهد یک تناقض بزرگ هستید.
اینجا زندگی رو ناچیز کردهاند. و جایی که زندگی ناچیز شده، گفتن این حرف که زندگی ارزش جنگیدن داره، یک فحش حساب میشه. و گفتن این حرف که طرف مُرد راحت شد، یک راه فرار و تسکین. اینجا آدمها رو تبدیل به عدد کردهاند. و آدمیزاد تبدیل به بازی اعداد شده. چند میلیون زیر خط فقر هستند. چند هزار در تصادفات مردهاند. چند کارگر در فلان جا تلف شدهاند. این حکومت، مرگ رو کادوپیچ کرده و زندگی رو بیمعنی. ما عدد نیستیم. زندگیمون بیاهمیت نیست. هرکدوم از ما هویت خودش رو داره.
اونجا که یک نفر فقط به دلیل تصادف میمیره، با جایی که یک نفر فقط بخاطر ماشینی که سوار شده در تصادف میمیره، خیلی تفاوت داره. در دومی مرگ کادوپیچ شده و زندگی ناچیز.
ویدئوهایی که اکنون از حمله به مردم اسرائیل به صورت گسترده در دنیا پخش میشود، یک نکته دارد، تصاویر کاملا برای روایت رسانهای مناسب است. به مردم بیگناه حمله شده، زنها به اسارت گرفته میشوند. و اینها در جهت مثبت برای اسرائیل است. و به احتمال بسیار بالا در…
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 2 hours ago