?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 3 weeks ago
در نگاهی کلی به روایات و شخصیتهای مَهابهارَتَه، حماسهی بزرگ هند باستان، چنین مینماید که باید بهیشمَه، پهلوان سالدیده و شکستندیدهی دودمان شاهان کورو، را قهرمان استثنایی این متن کهن به شمار آوریم، شاهزادهای رزمآزموده که در جوانی و برای پایبندی به پیمانها و سوگندهای ایثارگرانه و مخوف خویش، همهچیز را رها و فدا کرده است، از حق منحصربهفرد خود در مقام وارث بیچونوچرای تاجوتخت گرفته تا حق ازدواج و حتی عشقورزی. بهیشمَه در متن حماسه، مردی دادگر و پُرهنر و بلندبالا و خوشسیما توصیف شده است که نه تنها در خردمندی، بلکه در جنگاوری نیز هیچ حریف و بدیلی ندارد. او به سبب یکی از همان سوگندهای وفاداری، در جنگ بزرگ (داستان محوری حماسه) فرماندهی جبههی ناحق را به عهده میگیرد، هر چند که اذعان میدارد حق با جبههی مقابل است. سرگذشت بهیشمَه یکی از بهترین نمودهای مفهوم تراژیک "ناگزیری" است، چیزی شبیه مصائب هکتورِ ایلیاد یا آزمون هملت، آنچه که در شاهنامهی ما، این نزدیکترین خویشاوند مهابهارَتَه، در شخصیتهایی چون رستم و سیاوش و پیران و اسفندیار به جلوه درمیآید.
قطعهی زیر شرح صحنهی بهخاکافتادن بهیشمَه در نبرد است- او پس از روزها دلاوری و بهستوهآوردن حریفان، سرانجام به شیوهای ناجوانمردانه و دلخراش، به دست قهرمانان جبههی خیر از پا درمیآید، آن هم در شرایطی که هر دو سپاه از شکست او حیران و هراسان میشوند، شکستی که تا آن زمان، همواره محال مینموده است. از سوی دیگر، بهیشمَه بزرگِ خاندان شاهیِ کورو و پدرخواندهی هر دو شاخهی شاهزادگان آن به شمار میرود، چنانکه همهی پهلوانان هر دو جبههی متخاصم او را نیای خود میشمرند و سخت حرمتش مینهند. از همین روست که سقوط وی دوستان و دشمنانش را بهیکسان سوگوار میسازد.
ابیاتی که در پی میآید در متن حماسه، خطاب به پادشاهِ وقت (پدر شاهزادگان جبههی شر) و از زبان رایزن او بیان میگردد، رایزنی که با نیروهای معنوی خود، میدان نبرد را از فرسنگها دورتر میبیند و رویدادها را لحظه به لحظه برای شاه گزارش میکند. روایت اندوهبار وی از این رخداد سرنوشتساز و وصف جزئیات آن از شاعرانهترین بخشهای حماسهی مَهابهارَتَه شمرده میشود.
اینک ترجمهای فارسی از این قطعه (متن سنسکریت و آوانویسی آن در تصاویر بالا):
... از میان آن یَلان فرّخنژاد
آن گروه زخمپوشیدگان و تیرخوردگان
یک تن نیز بهیشمَه را زنهار نداد،
آن پهلوان را که خود در آوردگاه
با [اَرجونَهی] تاجدار در نبرد بود.
آنان از هر سویَش در میان گرفتند-
انبوه پرخاشجویان، رویاروی یک تن.
پس دلیرانِ کورو را یکایک تاراندند
و بر او سیلاب تیر باراندند.
"فرو افکنید! بگیرید! اندر نهید! بُگسَلید!"
چنین بود، شهریارا
غریوهای رعدآسای پیرامون گردونهی بهیشمَه.
ای شهریار
آن گُردِ پُرمایه در کارزار،
صدها و هزاران تن را تباه کرد
لیک بر پیکر او
جایی تُهی از زخمِ خدنگ پیدا نبود،
حتی به پهنای دو انگشت.
آنَک پدر تو
اندکی پیش از فروشُدَنِ آفتاب فروغآفرین
پیش دیدگان پسرانت
از گردونهی خویش به خاک درافتاد،
با تنی چاکچاک از تیرهای تیزپیکانِ اَرجونَه در ستیز
و با سری تافته به سوی خاور.
ای بهَرَتَهتبار!
همان دَم که بهیشمَه از گردونه فرو افتاد،
از ایزدان سپهر و مردمان زمین
هایهایِ دریغ به آسمان بَر شد.
ما فرو افتادنِ آن نیای روشنروان را
به چشم دیدیم
و دلهای یکیک ما
با بهیشمَه به خاک درافتاد.
به خاک درافتاد آن رزمجوی ستَبربازو
آن بیرق کمانداران
همچون درفش سرنگون ایندرَه [،شاه خدایان]،
بدانسان که آوای فُتادَنَش
تا کرانههای زمین گنجبخش دَررسید.
بالای وی
چنان به خیل تیرها پوشیده بود
که هرگز خاک را نمیپَسود.
چون آن وَرزامَرد
آن خدنگافکنِ نامدار
از گردونه نگون گشت
و بر بستر تیرها آرمید،
سرشت ایزدیاش او را فراگرفت-
پرَجَنیَه [،ایزد باران،]
رگباری سخت فرو بارید
و زمینِ باروَر
بر خود بلرزید..
مَهابهارَتَه،
بهیشمَهپَروَه (کتاب ششم)،
اَدهیایَهی ۱۱۹، بندهای ۸۰ تا ۹۰.
متن اصلی به نقل از:
Mahabharata, Book Six (Bhishma), vol. II, Alex Cherniak, Clay Sanskrit Library, New York University Press, 2009 (p.490).
ترجمه از سنسکریت: علیرضا اسماعیلپور
اتود شمارهی ۶ در لا مینور (بر اساس کاپریچیوی ۲۴، اثر نیکولو پاگانینی)
از مجموعهی "اتودهای ششگانهی پاگانینی" (۱۸۳۸)
اثر فرانتس لیست (۱۸۱۱-۱۸۸۶)
تقدیمشده به کلارا شومان (۱۸۱۹-۱۸۹۶)
اجرای حاضر: الکساندر لوبیانتسِف، خانهی موسیقی سنپترزبورگ (۲۰۰۶)
تو را چه نثار باید آورد؟
تو را که شعلهی موعود زَمهَریری
و دختر ناخواندهی خاک و آتش
سلامِ تو
خوشامدگوییِ ظنینِ صنوبرانِ شامگاه است
و وداع تو
هشدارِ مُدهِشِ چینِ هنوز پنهانِ پیشانی
بنگر که بادِ بیمزُدای
این نَوَندِ فراخگامِ روحِ آب
چگونه نام گمشدهات را
در گوش شاهدان شب
نجوا میکند
آنگاه که طیف نارنجفامِ فلق
بر خیلِ نُواَندوهان
دری میگشاید،
در ریههای تشنهاَم چنگ بینداز
و زنجیر بازدَمهای آزمندَم را
حلقه حلقه بُگشای
چرا که هر گام از این سلوکِ ناهموار
مرگ و رستَخیزیست توامان
ای پالایندهی فروافتادگان!
بگو که این ظلمت زَهرآکَند
کدام گناهِ کَژراهِ وارون را
بهانه نتواند بود؟
علیرضا اسماعیلپور- ۱۴۰۳/۵/۱۶
بازگو که چگونه در اِشراق چشمان خویش
نکوهش و بخشایش را به هم میآمیختی
و همسرایی زنجرههای شوریده را
به چه شعبدهای
چنین نیک در یاد داشتی؟
چون در شگفت میماندی
کمان رنگین بر طاق ابروانَت به گُواهی میایستاد
و چون لب به خنده میگشودی
اَنگَبین و زعفران از آژَنگِ گونهات فرو میتراوید
شهد نوشدارو را
در زیر زبانْ نهفته داشتی
و اسم اعظم را
حکشده در گودیِ شانهها
لیک تو را اندوهی بود
به وسعت غرور شب
و عزلتی
به ژرفای دومین زخم
ای که با بادِ پیش از باران
بر لبانِ تَفتیدهام میگذری
ای که با آفتابِ پس از برف
رگانَم را از رویاهای راستین میآکَنی
نیازهایم را
بر محراب مِهگرفتهی مغرب بپذیر
و این دروغ نوشین را
از من دریغ مَدار.
علیرضا اسماعیلپور- ۱۴۰۳/۳/۲۰
ارتش سایهها (۱۹۶۹)
اریک دمارسان (۱۹۳۸- )
بخشی از موسیقی فیلم ارتش سایهها (۱۹۶۹)
اثر ژان پیِر مِلویل (۱۹۱۷-۱۹۷۳)
چیست آنچه هر بامداد
با استخوانهای سرمابُردهام درمیآویزد؟
شاید افسوسی
بهسانِ بوی باران در شب شعلهور
یا کابوسی
چونان دمیدنِ باد در بستر خاکستر
ماهِ بیدار
گویی تکچشمِ نیمگشودهی دیوی در کمین
چنین میگوید با سایههای گریخته:
"کیست که از هراسِ نخستین حروف فرسودن
بر ملجاء زیبایی، چشم فرو میبندد؟"
انگشتانی کوژ
لاژوردین از سوز کینتوز کویر
بر پیشانی شن اینگونه مینگارند:
"چه کسی چنان از شیفتگیهای خویش بیم دارد
که گوهرِ آرزوبخش را فرو میگذارد؟"
رگهای باران
رقصان بر آستان زلال شب
هر رهسپار راهگمکرده را بازمیپرسند:
"دیدار کرانهی کدام قارّهی نادیده
تو را نَفَسی نودَمیده میبخشد؟"
آه، ای رنجسالار بینام!
کامجویانْ آیین کارزار ندانستند
چرا که آواز نیکبختی را درنیافتند
لیک ما رهیافتگان ناکام
ما دریغاگویانِ بازگشت رَشکانگیزِ دلیران
کمانهای لرزان خویش را
بر گورگاه دادگران نهادیم
و گریستیم.
علیرضا اسماعیلپور- ۱۴۰۳/۲/۱۳
قطعهی دوم از مجموعهی موزیکا ریچِرکاتا (۱۹۵۳)
گئورگ لیگِتی (۱۹۲۳-۲۰۰۶)
نخستین اجرا: سونسوال، سوئد (۱۹۶۹)
اجرای حاضر: پیِر لوران اِمار (۱۹۹۶)
به تاوانِ هنر، در تابِ تُهیگی گداختن
و سرگرانیِ یاران و سُتوهیِ دلداران دیدن
و دیگر آمدنِ زمانه را آزمونِ خویشتن پنداشتن
و به دستی تبدیده، مِه را از نیمرخِ شب سِتُردن
و بوسههای سوخته را به داوریهای بیسود بردن
و پارساییهای دیرپای را به امید دِلآسایی وانهادن
و راهِ پیوند را
از نوای بریدهی مرغِ شبخوان شِنودن
و راز سپهر را
در چین و تاب اَبرَکی خُرد خواندن
و بر راههای گرانجان، تاختن و تپیدن
و تندادن و ماندن
و چَشمبستن و رَستن
و اینهمه را
در زهرِ نوشینِ لبخندِ بازپَسین بازیافتن
ای کرانهی زیستن و نیستَن،
شتاب من و درازنای تو مگر از یک ریشهاند
که از این نشان
هیچ فرجامی را بر خود روا ندارند؟
علیرضا اسماعیلپور- ۱۴۰۳/۱/۲
بهَلَّتَه، شاعر طنزپرداز و گزندهزبان سدهی نهم میلادی، در ادبیات سنسکریت جایگاه کمنظیری دارد. اثر برجستهی وی، "صدگانه" یا "صد قطعهی تمثیلی" (çataka)، از قطعات کوتاه و مستقل از یکدیگر (یا به تعبیر ادیبان هند باستان، از muktaka ها) پدید آمده که به زبانی متکلف و در وزنهای مختلف سروده شدهاند. این اثر کهنترین نمونهی ژانر یادشده به شمار میآید که یکسره به طنز و هزل اختصاص یافته است. در کلام بهَلَّتَه، شوخطبعی و تلخکامی بهیکسان با هم درمیآمیزند؛ او از یک سو نابخردی معاصران خود را به باد ریشخند میگیرد و از سوی دیگر از خطاهای آنان رنج میبرد. به تعبیر منتقدان، نحو پیچیده و دشوار سرودههای بهَلَّتَه خود شگردی بلاغیست برای توصیف شاعرانهی زمانهی ناسازگار او.
اینک ترجمهی فارسی یکی از قطعات "صدگانه" (متن سنسکریت و آوانویسی آن در تصاویر بالا):
چون مرغانِ آسمانپیما را فراخوانند،
پشه را از پیشآمدن باز نتوان داشت؛
سنگِ مغناطیس* در بُن اقیانوس
درخشش گوهران را به خود میگیرد؛
و کرم شبتاب را
از جنبیدن در بَرِ اختران باکی نیست.
پس نفرین بر شباهت،
که بدینسان
از تفاوتهای راستین و آشکاره
غافل میمانَد.
صدگانهی بهَلَّتَه، بند ۶۶.
متن اصلی به نقل از:
Three Satires by Bhallaţa, kşemendra & Nīla.kantha, edited & translated by Somadeva Vasudeva, Clay Sanskrit Library, New York University Press, 2005 (p.64).
ترجمه از سنسکریت: علیرضا اسماعیلپور
طومار چشمانداز دوزخ
تورو تاکِمیتسو (۱۹۳۰-۱۹۹۶)
بخشی از موسیقی فیلم آشوب (۱۹۸۵)
به کارگردانی آکیرا کوروساوا (۱۹۱۰-۱۹۹۸)
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 3 weeks ago