𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 1 day ago
امروز در خبرها خواندم یک دختر بچه دیگر هم بخاطر خشونت و سختگیری مدیران و مسئولان مدرسه خودکشی کرده.
( این البته معدود آماری است که به هر دلیل درز میکند، خدا می داند آمار خودکشی در میان این سن و سال چه تعداد است.)
ظاهرا اینبار بی وجدان ها بخاطر لاک ناخن به دختر بچه معصوم درشتی کرده بودند.
نمی دانم جدا انسانیت و تعهدی در وجود برخی مسئولان مملکت هست؟
از مورد دختری که ناگهان وسط دانشگاه برهنه شد که بگذریم! در طول یک ماه گذشته دو دختر بچه هم این تصمیم بزرگ را گرفته اند که بمیرند چون ناامیدی، ترس و بی اعتمادیشان به اطرافیان و زندگی در این مملکت به قدری زیاد بوده که فقط مرگ را چاره کار خود دیده اند.
( یکی از دخترها البته مهاجر افغان بوده و قاعدتا فشار مضاعف تری را تحمل می کرده)
شک نیست بعضی کوچکترها که روح لطیف تر و جان زخم خورده تری دارند این تفکر " هرکی دوست نداره بذاره بره" را پذیرفتهاند اما چون استقلال و توانایی رفتن به جای نزدیک تر را ندارند.
راه دورتر و بدون بازگشت تری را انتخاب میکنند که ظاهرا استقلال و توانایی رفتنش برای این ارواح لطیف سهل تر است.
کاش می توانستم یک ریسه فحش بی پدرو مادری بدهام به تمام کسانی که مسبب این شرایط هستند.
جدا
خودکشی کودکان و نوجوانان و حتی جوانها خیلی دردناک است، خیلی غم انگیز است و به شدت من را متاثر می کند.
"بیلی آیلیش" و " تیلورسویفت" و " جنیفر لوپز " و " بیانسه" و " کندریک لامار " و " امینم " و " جورج کلونی" و " اپرا وینفری" و " شر" و " لئوناردو دیکاپریو" و "رابرت دانی جونیور" و "رابرت دنیرو" و ...
همه رتته فقط " ایلان ماسک " رو بچسب.
بعد می گن سلبریتی ها مهم هستن.
به خدا هیچچی جای پول رو نمیگیره.
هریس با این همه طرفدار درست درمون و بعضا جیگر طلا راه به جایی نبرد.
اما ترامپ با یکی به جای هزار ( #ایلان_ماسک ) رییس جمهور آمریکا شد.
مادر آقای نهم خوابیده اند.
یک خواب طولانی چندین روزه. دخترها و بعضی از پسرهای کوچ نکرده و مانده در ایران جمع شده اند در خانه مادر و متحیر این خواب طولانی هستند. همه دست جمعی می ایستند دورشان و خواب بودنشان را تماشا می کنند.
گاهی هم از طریق لوله ای که در بینی ایشان قرار گرفته، به ایشان آب و غذا می دهند.
غذا که چه عرض کنم، سوپ رقیق و سرم و هرچه که بتواند از شلنگ کم قطر قرار گرفته در بینی عبور کند و به معده برود.
من گاهی می روم پایین و سری به ایشان می زنم. و از این آرامش سنگین و خواب عمیق ایشان غرق حیرت می شوم.
گویی نه صدایی می شنوند و نه چیزی احساس میکنند.
خوابیده اند و آرام خر و پف میکنند و هیچ صدایی یا فریادی یا حتی تکانی بیدارشان نمیکند. ( خستگی نود و چند ساله را از تن به در میکنند.)
همه اما منتظرند بینند آخر این خواب! چه میشود؟
پسرها و دخترهای میانسال (رو به بالا) با موهای جوگندمی و صورت های محزون مادر را نگاه می کنند و در واقع زوال خود را می بینند.
یادم به این آمد که بابا همیشه به عادت نظامی مجبورمان میکرد صبح زود بیدار شویم، هر وقت هم غر میزدیم و شاکی میشدیم که چرا نمی گذاری بیشتر بخوابیم؟
میگفت؛ وقت برای خوابیدن زیاد دارید، وقتش که برسد آنقدر میخوابید که خسته شوید. ولی الان جوانید بلند شوید و زندگی کنید.
صبح یک نمه بادی که بنظر می آمد نسبتا خنک است می وزید.
( البته کوتاه و مختصر و مفید بود و زود تمام شد)
و این در مقایسه با هرم گرمای سوزان داخل کوره ای روزهای پیش که قرار بود زنده زنده پخته مان کند جای شکر دارد.
نگویید ندارد که دارد.
باید داخل جهنم باشید تا بفهمید باز کردن یکی از درها وقتی قرار است مجرم دیگری را داخل جهنم کنند چه فرصت مغتنم برای بقیه گناهکارانی است که در حال پخته شدن هستند.
اصلا میگویند؛ یکی از کارهای گناهکاران اختلاسی و رانت خور جهنم، اجاره دادن "جا" است! جایی که درست جلوی درهای اصلی و فرعی جهنم اجاره میدهند. ( انهم فقط در حد پنجاه شست سانت برای ایستادن یا چمباتمه زدن.)
البته امکاناتشان بیش از پنجاه، شست سانت است ولی زمینشان را قواره قواره کرده و کوچک و کوچکترش کرده اند تا بتوانند به تعداد بیشتری اجاره بدهند.
جهنمی های بدبخت هم که در آرزوی یک نمه باد بیرون جهنم هستند، میروند به مدت محدود آن جاها را اجاره میکنند و مینشینند جلوی در تا کی در جهنم باز شود و بخواهند یکی را بفرستند داخل؟
و در همان فاصله کوتاه این گناهکاران بدبخت جهنمی میتوانند کمی از هوای بیرون جهنم را روی پوست خود احساس کنند.
داستان مسخرهای است میدانم، ولی من با آب و تاب برای همکار اتاق کناری خود تعریفش کردم. درست وقتی آمدم داخل شرکت و دیدم، این مردک که اتاقش مثل من در راهروی فرعی قرار دارد، پنجرهای بالای یکی از دیوارهای کاذبش ایجاد کرده و با استفاده از یک پنکه کوچک که روی کتابخانه گذاشته و از همین دریچه تمام بادی که از کانال سقفی کولر راهرو میآید، مستقیم به اتاق خود هدایت میکند.
یعنی بقیه اتاق ها و آدمها رته ته. همین که او خنک شود و باد اضافی را ببرد برای خود کافی است.
حالا نگویید مگر شرکت و اتاقهای شما چیلر یا وسیله خنک کننده دیگری ندارد؟
دارد؛ ولی عینا مانند جهنم ایرانی ها هر روز یک چیزمان قطع است، و دستگاه ها کار نمیکنند و فعلا تنها راه نجات در فواصل بین قطعی برق و دوباره خنک شدن سیستم، همین کولر آبی روی بام است که بالای راهروهای فرعی ما کار گذاشته اند و این همکار کناری زحمت کشیده همهاش را میکشد داخل اتاق خود.
و باز هم برای آنکه بیشتر بچزانمش میگویم؛ میدانی همشهری اصلاح طلبت که چند سری پیش نماینده مجلس بود و امسال رییس ستاد پزشکیان شده، چه کرده؟
نمیدانست.
گفتم: یک ماشین را پر از هدایا کردهاند و بعد دست مدیرعامل خودمان را گرفته و برده ستاد کل جهت معرفی به مافیای "پست و جا پخش کنها ".
در واقع جناب نماینده اصلاح طلب که خودش مرد بنجلی بود. برداشته بی عرضهترین و بیکفایتترین مهرهای که میتوانسته مثل موم توی دستش باشد را برده ستاد، تا این "میز و صندلی" درست جلوی در جهنم را همچنان برای او حفظ کند.
البته الان خیلی شارژ هستم و گور بابای کابینه بعدی که نه هیچکدام از وزرایش را می شناسم و نه میدانم متعلق به چه دار و دستهای هستند.
در واقع مطلقا دارو دستهها را نمیشناسم و دکترین هیچکدامشان را نمیدانم، فقط همین را میدانم که بدبخت شدن مداوم و پی در پی ما نشان میدهد، نه این وری و نه آن وری به فکر ما و سرزمین ایران نیستند.
شواهد نشان میدهد آمده اند جیبشان را پر کنند و نروند، بمانند تا ته کاسه را هم بلیسند.
هرچند من را که میشناسید مطلقا حال و حوصله نشستن و غمبرک را ندارم و فکر میکنم به هرحال حرکت، بهتر از بی حرکتی است.
و اما علت شارژ بودنم را بگویم که خیلی تخمی شربتی است و در این هوای گرم می چسبد.
ماجرا این است که در یک مسابقه رنکینگ Spades بازی کردم و برنده شدم.
این بازی مشابه "حکم" است با این تفاوت که باید از همان اول حدس بزنی با توجه به کارتهایی که دریافت کردهای میتوانی چند دست بگیری یا ریسک پذیر باشی و اعلام "نیل" کنی. (که یعنی مطلقا هیچ دستی را نمیگیرم.)
و این همه البته، به یار مقابلت بستگی دارد.
یعنی او باید همراهی کند، چه آن زمان که دست خالی را داری و او باید با دست بالاتر تو را پوشش بدهد.
و چه آن زمان که دستت پر است اما دست حریف پر تر.
خلاصه اینکه پیروزی در این بازی کاملا به یار شما بستگی دارد.
این که زود خسته شود و جا بزند.
اینکه ناامید شده و از بازی خارج شود.
یا اینکه نتواند شما را پوشش دهد یا به دلیل آنکه بازی شما مطابق پیش بینیتان نبوده و در ابتدای بازی امتیاز لازم را نگرفته اید شما را زیر باران سرزنش و نکوهش قرار دهد و در نهایت کنار بکشد.
این بازی تقریبا یک بازی تیمی است. دو گروه با دو بازیکن یار رو در روی همدیگر مینشینند و کارتهایی را بازی میکنند، که خودشان در تقسیم آنها هیچ نقشی نداشته اند. و حتی نمیدانند یار مقابلشان با چه کارتهایی بازی میکند.
خوب یا بد، کارتها به آنها تحمیل میشود، و خوب یا بد یاری مقابل آنها می نشیند که می تواند حرفه ای، غیر حرفه ای، باهوش، نکته سنج یا عصبی و زود رنج و یا حتی نارفیق و پرمدعا باشد.
حالا با این مقدمه می خواهم بگویم شانس با من یار بود و امروز یار همراهی در مقابلم نشست.
ما در همان دور اول گندمان را زدیم، و پیش بینی مان در مورد برد کارتهایمان درست از آب در نیامد.
نمره منفی گرفتیم و رقیب بسیار بیش از حد انتظار جلو افتاد.
اما ما ماندیم و بازی را ادامه دادیم، دست دوم موفقیت از ان ما بود و نمره منفی ها جبران شد، هرچند هنوز بسیار از رقیب عقب بودیم.
دو دست بعدی اما نوبت امتیاز گیری ما بود.
چه آن هنگام که من گفتم هیچ دستی را نخواهم گرفت و یار مقابل به خوبی مرا پوشش داد.
و چه آن زمان که هر دو تصمیم گرفتیم با دادن امتیازهای اضافه و خارج از پیش بینی به رقیب او را در ابتدا ذوق مرگ و در نهایت باعث شویم همین امتیازهای اضافه باعث سقوط او از برج عاج شود.
( این بازی اینطوری است که اگر زیادی هم امتیاز بگیری و گرفتن کارت بیشتر از پیش بینی اولیه ات بشود در نهایت باگ خوره و امتیاز منفی خواهی گرفت.)
به هرحال این حکم اجباری! بازی جالبی است و چه نکات جالب تری که از آن نمی آموزم. مثلا اینکه یار مقابل همانطور که مهمترین متحد و یاور توست می تواند بزرگترین دشمن و شکست دهنده تو باشد.
بنابراین هیچگاه نباید به سرزنش ها و عصبانیت های فصلی او توجه کرد، این قبیل آدمها صبر و حوصله ندارند و به دنبال نتیجه کار نیستند، آنها در عین انفعال مدام غر میزنند و تمام مدت به دنبال راهی برای کوبیدن کاسه کوزه همه شکست ها بر سرتو هستند. ( دلیلش مشخص است، زیرا نمی توانند آن کسی که کارت ها را تقسیم میکند به مبارزه بطلبند بنابراین حرصشان را بر سر تنها یار خود خالی میکنند)
من یاد گرفتهام در این بازی بهترین کار صبوری و وقار است. اینکه از یار خود بخاطر آنچه انجام داده یا نداده ناامید نشوی، و همچنان رند بمانی و با دقت مطابق قاعده بازی پیش روی.
یا حتی به قول شاعر، از سرزنش مدعی نترسی و همچنان بر شیوه مستی و رندی خود بمانی.
با دقت دارم نقشه پیشروی اکراین در خاک روسیه را دنبال میکنم.
( آخه یکی به من بگه به تو چه آخه؟)
بنده خدا روس ها....
فکرشم نمی کردن کار به اینجا بکشه.
فکر می کردن می رن سه روزه اکراین رو می گیرن و خلاص.
ولی خب نشد دیگه،
معمولا اونطوری که دلمون می خواد نمی شه.
و دقیقا اونطوری می شه که کابوسشم نمی دیدیم.
به آقای نهم می گویم؛ بنظرت چی می شه؟ بالاخره جنگ می شه یا نه؟
آقای نهم می گویند: والا چی بگم الان نتانیاهو در موقعیتیه که اگه ایران حمله هم نکنه، دو تا موشک به خودش می زنه و چهارتا بچه رو می کشه و عکس دو دختر زخمی رو می گیره و میگه ایرانیا حمله کردن.
یادم به فیلمی افتاد که این روزها دیده ام. خانم چادریها حمله می کنند به جان دو دختر بچه بیگناه و با چک و لگد آنها را به سمت ون نیروی انتظامی میبرند.
میگویم؛ بیایید با همین فرمول مشکوک است مشکوک است صهیونیستها بگوییم این کار، کار اسراییلی ها بوده، نفوذیهایشان آمده اند وسط پایتخت و برای بدنام کردن جمهوری اسلامی چنین کارهایی میکنند.
به خدا آبروریزی اینکه دشمن، کشور ما را اشغال کند و در خیابان های شهرهای ما چنین برخوردی را با فرزندان این مرز و بوم داشته باشد خیلی کمتر از آن است که پلیس مملکت خودمان بجای گرفتن دزد و قاتل و خولی! با این شیوه تکواندوکاری وحشیانه به جان بچه های خودمان بیفتد.
#دختر_من
♦️دمای فعلی مراکز استان با دمای فراتر ۴۰ درجه در ساعت
?اهواز ۴۵ درجه
?قم ۴۴ درجه
?یزد ۴۳ درجه
?اصفهان ۴۲ درجه
?تهران ۴۱ درجه
?سمنان ۴۱ درجه
?شیراز ۴۱ درجه
?کرج ۴۰ درجه
?خرم آباد ۴۰ درجه
?اراک ۴۰ درجه
?طی ساعات آینده شاهد افزایش تعداد مراکز استان با دمای فراتر از ۴۰ درجه در کشور خواهیم بود و این دماها طی ساعات آینده بزرگتر خواهند شد.
یک جفت موسی کو تقی احمق هستند که دور و بر پنجره ما لانه کرده اند، گاهی هم می آیند پشت پنجره می نشینند.
این یک جفت احمق، شده اند سرگرمی ایران، یعنی هر وقت می آیند و می نشینند روی حفاظ پنجره ایران بدو بدو می آید و می پرد به شیشه.
ایران هر بار به شیشه می خورد و موسی و تقی هر بار می ترسند و می پرند.
یعنی،
با وجود آنکه تا به حال فهمیده اند بین خودشان و ایران یک دیوار شیشه ای نامرئی وجود دارد اما به هر حال هر بار ترسشان را دارند.
شاید هم چون هر بار ایران با صدای گامب بلندی می خورد به شیشه و خود این صدا جنبه هوشیارکنندگی دارد و باعث می شود موسی و تقی وحشت زده بترسند و پرواز کنند.
تا کی شود که پنجره ای نباشد که صدای گامب بدهد و موسی و تقی دیگر از صدای بلند نترسند و نپرند!؟
فکر می کنید نمی شود یا اتفاق نیفتاده؟
اتفاقا پیش آمده روزی که پنجره باز بوده و یک کبوتر بدبخت به خیال آنکه پرده توری می تواند مثل گنبد آهنین عمل کند نشسته روی حفاظ پنجره. بعد ایران جلوی چشم خودمان پاها را خم کرده و خیلی شکارچی طور ریز ریز دویده یه سمت پنجره و ناگهان پریده و از پشت توری پرنده را گرفته و او را کشیده داخل خانه!
بله شکار واقعی اینطوری هاست.
هرچه کم سرو صداتر، خطرناک تر.
و هرچه گامب و گومبی تر و پرصداتر، کم خطرتر و نمایشیتر.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 1 day ago