یک هفته است که فکری رهایم نمی‌کند و قلبم را به تنگ آورده؛ این فکر که تو مرا دوست نداری. چون دوست داشتنِ کسی فقط به حرف یا به احساس نیست، به انجام حرکاتی‌ست که عشق می‌انگیزد و من خوب می‌دانم که به نیروی عشقی که لبریزم کرده است می‌توانم از دو دریا و سه قارّه بگذرم تا کنارِ تو باشم. اکثرِ سدها سرِ راهِ تو سبز شده‌اند و کارِ زیادی نمی‌شود کرد. من امّا تصوّر می‌کنم - و این تصوّر ناراحتم می‌کند - آن‌چه تو، تو چنین سوزان و بی‌مثال از دست داده‌ای، شعله‌ی عشقی‌ست که تو را سمتِ من می‌کشید.

بخشی از نامه‌ی آلبر کامو به ماریا
از کتاب «نامه‌های عاشقانه‌ی آلبر کامو و ماریا کاسارس»

#خطاب_به_عشق

@riraamiri🍂

تا شبِ هجرانش آمد روشنم شد مو به مو
آن‌چه با تقصیرکاران روزِ محشر کرده‌اند

#فروغی_بسطامی

@riraamiri🍂

من کیستم؟ غریبی، از وصلْ بی‌نصیبی
هجرانِ یار دیده، دور از دیار مانده

#هلالی_جغتایی

@riraamiri🍂

ازتون خواهش می‌کنم لطف کنید برای آروم شدن دل یکی از عزیزانم دعا کنید. من به دعای آدما در حقّ هم خیلی اعتقاد دارم.

از چهارشنبه تا حالا برایت ننوشته‌ام. دل‌تنگی‌ام تمام نمی‌شود. [...]. تنها نشانی که از همه این احوالم به تو دادم، نامه‌ی چهارشنبه‌ام بود. خیال می‌کردم امروز جوابش را دریافت می‌کنم. با خودم می‌گفتم: «جواب می‌دهد. گره این حسّ مهیبی که به جانم افتاده را باز می‌کند.» امّا ننوشتی.

بخشی از نامه‌ی آلبر کامو به ماریا
از کتاب «نامه‌های عاشقانه‌ی آلبر کامو و ماریا کاسارس»

#خطاب_به_عشق

@riraamiri?

نمی‌دانم در این مدّت چه اتّفاقی افتاده است امّا گویی نوری تابیدن گرفت. چیزی میان ما جاری شد. شاید نگاهی، و حالا مدام احساسش می‌کنم؛ مثل روح که ما را به هم بسته و پیوسته است. پس منتظرت می‌مانم با عشق و اعتماد.

بخشی از نامه‌ی آلبر کامو به ماریا
از کتاب «نامه‌های عاشقانه‌ی آلبر کامو و ماریا کاسارس»

#خطاب_به_عشق

@riraamiri?

مرا این دوستی با تو قضای آسمانی بود
قضای آسمانی را دگر کردن توان؟ نتوان!

#عراقی

@riraamiri?

جز دیده و دلم نپسندد نشانه‌ای
تیری که چشم و ابرویش اندر کمان کند

#اوحدی

@riraamiri?

جلسه‌ی شعرخوانی (غزلیات میلی مشهدی) ساعت ۲۱ در کلاب‌هاوس برگزار خواهد شد. ?