BTS Fiction

Description
??????????? :
https://t.me/c/1952356363/4
???'?? ??????? ???? ??? ??? ??? ??? ? .
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago

1 Jahr her

#darkness_life
P47
(۳ سال بعد)
٪من به برنامه های درسی هیوک‌ میرسم نگران نباش
-دستت درد نکنه...چان یونگ..نزار ا.ت کاری بکنه...اون حاملس نباید به خودش فشار بیاره
÷چشم
+یونگی چاگیا....کجا میخوای بری
-یه سر میرم ببینم این یونگ سانگ هو چی میگه آقا پولمو خورده ولی بازم درخواست داره
+یونگی...مراقب خودت باش...
-باشه...عشقم...توهم حواست به خودتون باشه
+چشم
°ماماننن لباس فوتبالم کووو
+کشوی لباسای ورزشیته
°کودوممم پیدا نمیکنم...آها پیدا کردم مرسییی
٪بعدش بیا سریع خونه باید درس بخونیم فردا امتحان داری
°چشمممم دایی من رفتم
+مراقب خودت باش
-میخوای برسونمت؟
-نه میان دنبالم
-باشه..بای
°باییی
+خدافظ...
+چان یونگ....
÷عمرا اگه بگم آقای مین کجا رفتن....منو میکشن...
+یااااا اگه خدایی نکرده چیزیش بشه تو جواب گویی؟هق....
÷باشه حالا چرا گریه میکنی
+دست خودم نیست
÷بیا...فقط خواهشا ننداز گردن من
+باشه...مرسییی
÷میخوای منم باهات بیام؟
+نه نمیخواد
....
-حرف حسابت چیه
^چرا آدماتو نیاوردی
-حرفتو بزن وقت ندارم
^حرف حسابم چیه...بمیر
-تاثیر گذار(یهو یه لشکر آدم ریختن سرم داشتن کتکم میزدم که چندتاشونو پس زدم و کتک زدم و از دستشو در رفتم این وسط چندتاشون بدون اینکه من تیری بهشون بزنم کشته میشدن نمیدونستم چه اتفاقی داره میفته فکر میکردم یونگ سانگ هو میکشه تا وقتی که جنازه اون رو هم دیدم
-وایسا پس این تیرا از کجا میان
+برای اینکه یونگی به خودش بیاد صدا خفه کن اسلحمو دراوردم به بشگه ته انبار شلیک کردم
-یااا....ترسیدم....کیه هی داره شلیک میکنه..هوی...دستپاچلفتی بیا بیرون...
+دستپاچلفتی خودتی
-تو اینجا چیکار میکنی
+توقع نداشتی که بزارم بکشنت؟!
-مگه نگفتم بمون خونه چرا اومدی ا.ت تو حامله ای نباید از این کارا بکنی
+یا هنوز ۵ ماهه حاملم
-خب ضرر داره برات...
+باشه غر نزن...بیا بریم..عوض تشکر کردنته....جونتو نجات دادم ولی به جونم غر میزنی..هوم...اصلا قهرم باهات
-یا ا.ت...قهر نکن ببخشید...هرچی بخوای برات میخرم
+هرچی؟
-هرچی
+بستنی میخوام‌...شکلاتی و نسکافه ای
-نسکافه نه ولی شکلاتی برات میخرم
+یا چرااا
-ضرر داره
+هوففف..باشه...
....
-بفرما اینم بستنی برای شما بانو و دختر عزیزم
+وایییی مرسیییی...آخ
-چی شد...حالت بده؟ا.ت گفتم بمون خونه
+آی...یونگی...لگداش...خیلی درد ناکه
-خب طبیعیه... به مامانش رفته
+یااااا. چه ربطی داشت(به بازوی یونگی زد)
-آییی...ببین الان منو زدی
+آیییی...دخترم...
-دختر قشنگن انقد مامانتو اذیت نکن فقط ۴ ماه صبر کن میای پیش خودمون
+آخیش...بالاخره آروم گرفت
......
+هوممم خیلی خوشمزه بود...مرسیی
-خواهش میکنم برگردیم خونه؟
+بریم...منم خوابم میاد
-بزا زنگ بزنم هیوک ببینم برگشته خونه یا نه
+به من پیام داده که مامان رفتنه خونه منم بردارین از باشگاه
-پس بریم دنبالش
...
°سلاممممم
+سلام خوشگلم....خسته نباشی
°ممنون...بابا شماهم خسته نباشی
-ممنون پسرم...بیاین بریم
°خواهرم چی کارا کرد
-مثل همیشه مامانتو لگد بارون میکنه
+یاا یونگی...درمورد دخترم اینجوری نگو
-چی گفتم مگه
-ا.ت این گوشیمو جواب بده...یکیه هی داره زنگ میزنه
+این که بابامه...بازم ازت پول میخوادددد
-چمیدونم جواب بده ببین چی میگه
×الووووو دخترمو برگردون سرش قمار کردم... دادمش به سونگ ایل گوک الان میاد میبرتش
+یاا...قطع کرد...آیشششششش....چرا دست از این کاراش برنمیداره
-باز روز از نو روزی از نو نگران نباش حلش میکنم...نهایتش میکشمش راحت
+بازم به خاطر من تو دردسر میوفتی
+اشکال نداره من به خاطرت همه کار میکنم
+یااا عاشقتم
-منم عاشقتم
«پایان»

1 Jahr her

#darkness_life
P46

(پرش زمانی فردا ۱۰ صبح)
-چان یونگ...ا.ت رو ندیدی؟
÷نه...
-یعنی چی... کجاست این دختر.... آخرش منو سکته میده با این کاراش باز قراره کیو بکشه؟هان
+من برگشتم...میبینم همگی بیدار شدین
-کجا بودی
+رفته بودم خرید
-نمیگی نگرانت میشم چرا خبر ندادی
+بهت گفتم میرم خرید ولی احتمالا نشنیدی
-باید بیدارم میکردی
+خیلی صدات کردم ولی بیدار نشدی
-پانسمانتو عوض کردی؟
+نه
-دنبالم بیا
+باش
....
+هنوز باهام سرسنگینی
-دست خودم نیست
+ببخشید دیگه...بهت قول دادم هروقت بخوام کاری کنم بهت میگم
-زخم کتفت خیلی خونریزی کرده دیگه حق نداری کاری بکنی
+چشم
-دستتو بده من
+حالا قهر نکن دیگه
-قهر نیستم
+سرسنگین نباش باهام... لوطفا
-اونجوری نگام نکن
+یونگی...چاگیاااا...آشتیی
-چی گفتی....یه بار دیگه بگو
+آشتی؟
-نه قبلش
+هوم...اول بگو آشتی؟
-باشه آشتی...حالا بگو
+هوم....نچ نمیگم
-یا ا.ت اذیتم نکن بگو دیگه
+نمیگم(خواستم اذیتش کنم بلند شدم تا فرار کنم یهو از دستم گرفت و منو کشید تو بغلش)
-خانوم کوچولو...مثل اینکه شما یادت رفته طرف مقالبت کیه
+نوچ...یادم نرفته(دستامو دور گردنش حلقه کردم...لعنتی نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم.... چشمام قفل شده بودن رو لباش نمیتونم دست از نگاه کردنشون بردارم یونگی که فهمید چی‌ میخوام شروع کرد به بوسیدن لب هام)
-به خواستت رسیدی
+اوهوم...چاگیا
-کیوتتت
+راستی چرا ازم نپرسیدی چی خریدم؟
-مگه لباس نخریدی؟
+نوچ بزا برم بیارم
+این...برا توعه
-چیه...
+تا چند روز دیگه هوا شروع میکنه به سرد شدن...برات کت چرمی خریدم
-چقد قشنگه مرسی
+یکی هم هست...ساعت سته...دستمون کنیم؟
-اوهوم...هیچ‌وقت از دستم درش نمیارم...خیلی خوشگله
-اون یکی چیه
+این...بزا اینو بعدا میگم
-(از دست ا.ت گرفت)حلقه خریدی؟!
+خب.....چیزه
-بده دستتو
+(با خنده)الان دیگه عین کاپلا شدیم
°خاله یکی پایین منتظر شماست
+کی؟
°گفت اسمش سوجونه
+بگو الان میام
°باشه
-خوب شد اومد ازش اجازه میگیریم برای ازدواج
+اوهو...مین یونگی بزرگ برا ازدواج اجازه میگیره
-بیا بریم پایین منتظرمونه
+باشه
+سلاممم
٪سلاممم...چطوری
+خوبم
-سلام زن داداش
٪سلام...وایسا...چی
-بشین باهم صحبت کنیم...هیوک تو هم بیا
°چشم
-راستش ما تصمیم گرفتیم...ازدواج کنیم...میخواستیم ازت اجازه بگیریم
٪ازمن؟...منی که چند سال نبودم و نتونستم برادری برات بکنم
+یااا سوجون اونجوری نگو بالاخره تو داداشمی
٪من حرفی ندارم.... موافقم
+هیوک...تو چی؟
°نظر منم مهمه؟
+اوهوم...اگه بگی نه هیچ وقت همچین کاری نمیکنیم
°منم موافقمم...
÷پس مبارکه

1 Jahr, 1 Monat her

#darkness_life
P45

+(آروم چاقویی که از جین وونگ گرفتم رو از تو جیبم برداشتم و تقریبا میشه گفت شیکمشو آب کش کردم با سرعت داشتم میدوییدم تا از خونه بیرون بیام...تا اینکه صدای انفجار اومد)
÷ا.ت صدامو میشنوی؟از خونه بیرون اومدی؟؟؟دوربینت چرا قطعهههه....اه لعنتی
-رسیدیم
÷خونه اتیش گرفته...ا.ت صدامو میشنوی...کجایی الان...اه سیستم قطع شدددد....ا.تتتت
-نگو که....ا.ت...توی خونه بود....
÷نه...امکان نداره...باید اومده باشه بیرون...نه...
-ا.ت‌‌...(روی زانو هاش افتاد)قول دادییییی بهممممم....توووو قول دادی تنهام نزاریییی...ا.ت.....نه....نه...ا.ت.......
+سر قولم هستم(از پشت خونه اومد بیرون)
-ا.ت(دوییدم سمتش و محکم بغلش کردم ناخوداگاه با داد گریه میکردم و محکم تر بغلش میکردم)
+یونگی...حالم خوبه نگران نباش
-چرا بهم چیزی نگفتییی
+حالت خوب نبود...ترسیدم چیزیت بشه
-این همه سال چیزیم نشده بود نترس من چیزیم نمیشه...باید بهم میگفتیییی
+ببخشید...آخ زیاد فشارم نده
-همه جات کبود شده
÷ا.ت..خونریزی داری
-چیکار کردی با خودت
+نترس کف دستمه
-از کتفت داره خون میاد
+کو...عه این کی زخم شد
-بیا ببرمت بیمارستان
+نه نمیخواد... حالم خوبه
÷بیاید بریم خونه
+با ماشین من بریم
-من میرونم چان یونگ توهم اون ماشینو بیار
÷چشم
......
-دربیار کتتو
+چشم
-زخمات عمیقه باید بگیم دکتر بیاد بخیه بزنه
÷تو راهه الانا میرسه..عه اومد میرم دروباز کنم
....
@زخماشونو بخیه زدم مراقب باشین خونریزی نکنه...و این قرصارو به موقع مصرف کنن حالشون خوب میشه پانسمانشونم روزی دوبار اگه خونریزی زیاد بود ۳،۴ بار در روز عوض کنید
-چشم خیلی ممنون
@خدانگه دار
+یونگی...
-فعلا از دستت عصبانیم...میرم پایین استراحت کن
°خاله...حالت خوبه؟
+هوم خوبم...
°کف دستت... خیلی درد میکنه؟
+کمی..اما مهم نیس...
-بچه بیا اینور بزا ا.ت استراحت کنه
°چشم
-چان یونگ
÷بله اقای مین
-زندت نمیزارم
÷چی کار کردم
-چیکار نکردیی....برا چی به من نگفتی. هانننن..برا چی
÷ا.ت نزاشت
÷ا.ت رئیسته یا من...هان هرچی بشه باید به من بگی نه ا.ت...تو نمیدونی ا.ت تازه حالش خوب شده کمرش هنوز که هنوزه گه گاهی درد میگیره بعد تو فرستادیش بره با ته یانگ دعوا کنه....تو واقعا خجالت نمیکشی یه زنو تک و تنها فرستادی
÷آقای مین
-آقای مینو....هوفففف.... بار آخرت باشع از این غلطا میکنی...فهمیدی یا نه بازم بفهمم قایمکی یه کاری دارین میکنین من میدونم و شماها...من ساده رو بگو....نگو این دوتا کبوتر....میشینن پچ‌پچ که نقشه بکشن برا کشتن یه مافیا....
+یونگییی بسه...انقد سر چان یونگ خالی نکن حرصی که از من داری..اون هیچکارس همه کارارو خودم کردم
-تو برگرد اتاق
+نمیرم...چرا داری دعواش میکنی وقتی مقصر نیست...وقتی عصبی هستی دنبال کیسه بکس برا خالی کردن عصبانیتت نگرد...دنبال علت اون کار باش...بدن تو اونقدری ضعیف بود که نتونه با ته یانگ رو به رو بشه...چان یونگ هم تنهایی نمیتونست کاری بکنه...منم برا اینکه صدمه نبینی اینکارو کردم...چیزیمم نشده
-چیزیت نشده پس این زخما و کبودیا چین
+اگه قرار باشه باهم زندگی کنیم و ازدواج کنیم باید با هم کار کنیم اینطور نیست که من بشینم خونه تو بری کتک بخوری اینو اونو بکشی برگردی باید باهم اینکارارو بکنیم...
-احسنت پس تو الان تکی رفتی
+چون قبلا تو اینکارو برام کرده بودی و منو چند بار نجات دادی...بیا دیگه این بحثو ادامه ندیم...چون جفتمون صدمه می‌بینیم
-کجا میری
+آب میخوام بخورم نترس
+آخ...اه
-وایسا بزا من باز کنم درشو

1 Jahr, 1 Monat her

#darkness_life
P44

~به به بانو...خوش میگذره؟سر همه شیره میمالی...فرار میکنی...فداکاری میکنی..اوخییی سپر بلای یونگی....چجوری زنده موندی...
+دستت به من بخوره زندت نمیزارم
~مثلا میخوای چیکار کنی..هوم... گربه وحشی....وقتشه برگردی به قفست....میدونی چقد سخت بود بردن بابات...حیفه...حروم نکن اون همه تلاشمو...تازه یادمم نرفته اومدی گند زدی به مهمونیم...ادای لارا رو دراوردی....منو گول زدی...باید تاوان تک تک این کاراتو پس بدی....چرا خشکت زده بگیر بیارش
+مثل اینکه جفتتون از جونتون سیر شدین
~نه...سیر نشدیم...خسیس تر شدیم
+تاثیر...
~جین وونگ...
£چشم
+بیا برو اونور بینیم بابا...اه حوصلمو سر بردییی
£آخخ
+ببر اون صداتو...سمتم بیای اون یکی دست و پاتو هم قلم میکنم حالا ببین
~دختره
+تو هم مثل اینکه دلت میخواد کتک بخوری..بیا جلو
~نه دوست ندارم کتک بخورم...من تیر به خوردت میدم(سمت ا.ت شلیک کرد)
+آیش(جاخالی داد)
+دیگه داری کلافم میکنی....(رفتم سمت ته یانگ و با یه حرکت اسلحشو گرفتم و شروع کردم به کتک زدنش... اونقد کتک زدمش تا از هوش رفت میدونستم جین وونگ خریداری شده ، یه گوشه داشت نگاه میکرد
+هوف...خسته شدم عن آقا...خب برسیم به شما شاه پسر
£من...من که خودتون درجریانید
+من...من درجریان چیزی نیستم....وظیفمو انجام میدم قربان
(فلش بک)
÷یادت باشه کار ته یانگو که یه سره کردی جین وونگ رو هم بکشی یه آتو از ما داره...و منم حوصلشو واقعا ندارم
+بسپرش به من
÷حواست باشه کمی هم آدم نچسب و کلا خیلی چیزه
+خیله خب فهمیدم
(پایان فلش بک)
+باید خداحافظی کنی
£میدونستم قراره این کارو بکنین
+(دیدم که چاقوشو دراورد داشت می‌آورد سمتم رو هوا گرفتمش...با هزار تا بدبختی چاقو رو ازش گرفتم و با اسلحه ته یانگ کشتمش)
+لعنتی.... لیاقت همتون مرگه
÷ا.تتتت تا ۱۰ دیقه دیگه بمب میترکه از اون خونه بیا بیروننن
+اومدم...لعنتی... کف دستم زخم شد
~کجا داری میری با این عجله....(ا.ت رو زمین زد)
+اه...لعنتی...ولم کنننن
~چی شده...عجله داشتی برا فرار ولی ما تازه کارمون شروع شده(ا.ت رو گرفت سمت خودش رو زمین کشید)
+ولم کننننن....آیشششش‌.....
(ویو عمارت جدید،یونگی)
-چی...بمب...۱۰ دیقه‌....چی کار دارین میکنین شماها
÷هیی...چیزه هیچی
-چرا پشت سیستم نشستی..اینجا چه خبره
÷هیچی
-(نفس عمیق میکشه)میگی اینجا چه خبره یا نه
÷چیزه....ا.ت
-ا.ت چی...بنال دیگه(با داد)
÷رفته تا کار ته یانگو یه سره کنه
-چی...خودش تنهایی رفته....چرا به من چیزی نگفتیننننن
÷خود ا.ت خواست تا نگم....چون حالتون خوب نبود
-لعنتی...(کتمو با سوییچ ماشین برداشتم و سوار ماشین شدم....چان یونگ هم اومد و با هم راه افتادیم)
÷ا.ت..۳ دیقه مونده باید سریع از خونه بیای بیرون
+فعلا با این بزمجه درگیرم ولم نمیکنهههههه
~به کی گفتی بزمجه عنتر خانوم
+به توی گور به گور شدههههه
~آخ....
+ضربه آخر و توی دروازه
~دروازت تورش سوراخه(از گردن ا.ت گرفت و شروع کرد به فشار دادن)نمیزارم زنده از اینجا بیرون بری....
+خخخ...ولم....کن
~بمیر گربه هاررر
÷-ا.ت....

1 Jahr, 1 Monat her

#darkness_life
P43

(پرش زمانی فردا)
+دستت درد نکنه چان یونگ چه سریع همه رو چیدی
÷خواهش...من گوشیم داره زنگ میخوره یه دیقه برم بیام
-اوکی
°منم اتاقموو چیدمممم
+آفرین خاله....
+گشنه نیستید...من خیلی گشنمه
°منم همینطور
-منم
+پس از بیرون غذا سفارش میدم
-نه بزا من سفارش میدم اون کاغذ منو رو چی کار کردم....اون دفتر که فقط شماره مغازه هاست کجا گذاشتی؟
+آهان اون...توی کشوی میزته
-حله پس میرم بالا غذارو سفارش میدم
÷ا.ت...ا.ت...ا.تتت
+چی شده
÷ساعت ۴ بعد از ظهر باید برگردی عمارت....قراره امروز برن
+چیییی...شت...باشه میرم...فقط از کجا میفهمی اینارو
÷یکی رو از تیم ته یانگ خریدیم...اون میگه
+هوم.. آفرین
-غذا رو سفارش دادم...ا.ت یه دیقه میای
+الان میام...به فکر یه بهونه باش چند ساعت بعد بزنم از خونه بیرون
÷باشه
+برم تا یونگی شک نکرده
(تق تق)
-بیا تو ا.ت
+جانم عشقم
-درو ببند
+باشه...چی شده
-بین تو و چان یونگ چه خبره....چرا چند روزه دیگه زیاد باهام حرف نمیزنی و فقط یه گوشه با چان یونگ پچ پچ‌ میکنی...هنوز از دستم دلخوری...چقد دیگه باید ازت معذرت خواهی کنم....نکنه عاشق چان یونگی...
+یونگی
-راستتشو بگو ا.ت
+یونگی....عشقم...من عاشقتم چرا وقتی تو رو دوست دارم و مرد زندگیمی عاشق چان یونگ باشم...هوم....نمیدونستم این کارم اذیتت میکنه... ممنون که بهم گفتی...سعی میکنم دیگه تکرار نکنم...بعدا دلیل اون کارامو میفهمی
-خب الان بگو بفهمم
+نمیتونم...تازه تازه داره حالت خوب میشه...
-یا ا.ت چرا هی کشش میدی یه سرماخوردگی ساده بود
+اصلا سرماخوردگیت هیچی...قلبت چی...باید مراقب اون باشی
-یااا من حالم خوبه
+خب میخوام خوب تر شه...به حرفم گوش کن دیگه...باشه
-هوففففف....از دست تو
+ممنون که گفتی بهم
-چیو
+اینکه از دستم ناراحت شدی...از دلت درمیارم هرطور که شده
-چرا انقد با یقه لباسم بازی میکنی هرسری که میای بغلم
+چون....حس خوبی بهم دست میده...
-منم عطر تنت حالمو خوب می‌کنه....
+صدای زنگ در میاد...فک کنم غذاهارو آوردن بریم پایین
-بریم
.....
+یونگی...من یه سر باید برم جایی کاری باهام نداری؟
-نه کجا میخوای بری؟
+زودی برمیگردم
-هوم
°هیوک جان خاله چیزی نمیخوای از بیرون
°هوم...نچ چیزی نمیخوام
÷ا.ت
+بله
÷مواظب باش
+اوهوم...باییی
....
+چان یونگ گفتی تجهیزات نصبن؟
÷آره... ا.ت...جون هرکی که دوست داری مواظب باش ...
+عهه باشه دیگه این دوربین و میکروفون کار میکنه؟
÷آره
+خوبه من دیگه برم
÷باش...بای
(پرش زمانی ساعت ۴ بعد از ظهر)
(صدای زنگ در)
+اومدمممم... آقای مین..برگشتی....عه...شما
£یعنی تو مارو نمیشناسی
~به به بانو....

1 Jahr, 1 Monat her

#darkness_life
P42

~چطور تونستی بزاری بچموو اون عوضیی بکشهههه...هانننن
£ببخشید قربان ولی پسر شما سعی کرد ا.ت رو بکشه
~پسر دست گلمو کشتن...زندشون نمیزارم... فردا بچه ها رو جمع کن برنامه ریزی کن هفته بعد بریم دیگه کارو تموم کنیم
£چشم رئیس
~آیشش...لعنتییییی
.....
÷ا.ت...حال آقای مین چطوره؟
+خوبه...داره استراحت میکنه چطور مگه
÷چیزه....ممکنه هفته بعد ته یانگ با افرادش بیاد...با بچه ها هماهنگ کردم ولی باید آقای مینو در جریان بزاریم
+نه نه نه...یونگی حال و روز خوبی نداره که بخواد هماهنگی ها رو بکنه خودمون باید حلش کنیم میخواد چی‌ کار کنه...برا چی میخواد بیاد آخه
÷کشتار جمعی...چی کار بلده جز این...به خاطر انتقام پسرش و اینکه قضیه تو رو فهمیده
+میخواد بیاد اینجا؟اینجارو پیدا کرده؟
÷آره
+اه...باشه فعلا به یونگی چیزی نگو خودمون یه کاریش میکنیم بعدم اون منو میخواد خودم باید حلش کنم
÷چی تو سرته؟
+کمی ریسکیه ولی می ارزه
.....
(پرش زمانی فردا ۱۰ صبح)
°این محله خیلی کسل کنندس....محله که نمیشه گفت به اینجا از در میری بیرون فقط درخته...نمیشه بریم یه جای دیگه
-هیوک جان بابا یه چیزی میگیا.....کجا بریم...تو این وضع
+یونگی...منم با هیوک موافقم...این خونه خیلی انرژی منفی داره...بیا اسباب کشی کنیم یه جا دیگه ببین خونه ها مبله زیادی هستن.... بیا یدونه از اونا بخریم
-عشقم آخه کی حوصله خونه گشتن داره...هوفف حالا بعدا یه فکری به حالش میکنیم
+لازم نیست بگردی...یه خونه پیدا کردم نگا کن....خیلی خونه خوشگلیه نوسازه...لوکیشنش هم مثل اینجاس فقط به جای درخت رو به روش دریاعه..نظرت
-هوم...عصری میرم میبینم چه جور جاییه
+لازم نکرده...تو هنوز حالت خوب نشده هنوزم رنگ صورتت شبیه گچه..چان یونگو فرستادم بره دنبال کارای خونه منتظر بودم نظرتو بدونم که بگم چان یونگ بخره اونجا رو الان بهش پیام دادم بخره
-چقد سریع
+درس پس میدم(با خنده)
-آفرین
°آخ جوننن یعنی از اینجا میریم؟
+اوهوم...میرم از انباری یه سری کارتون بیارم شروع کنیم وسایلارو بسته بندی کنیم
-حالا چرا عجله داری
+اون خونه خیلی خوشگله و دلبازه اینجا همه چیش مشکیه دل آدمو میگیره
-ولی این همه وقت که اینجا بودی حتی یه بارم این حرفا رو نزدی
+روم‌ نمیشد خب
°خاله ا.ت بیا کارتونارو بده وسیله هامو جمع کنمممم
+باشه الان میدم برو اتاقت بیارم
°باشهههه
-(با خنده)از دست شما دوتا چیکار کنم
(پرش زمانی فردا)
-چجوری همه وسایلو جمع کردی
+دیگه دیگه...وسایل خونه رو لازم نیست ببریم همین کتابا و اینا کافیه چان یونگ رفت یه سری از کارتونا رو بزاره اونجا بعد برگرده اینارو ببره دوباره که دیگه بعدش کامل بریم اونجا
-هوم
+قرصتو خوردی؟
-خوردم نگران نباش
+سرماخوردگیتم داره خوب میشه
-اوهوم
÷من برگشتم
+خوش برگشتی اینارم بزار تو ماشین
÷ولی چه سرعت عملی داری
+من اینم دیگه چان یونگ یه دیقه بیا با من
÷باشه
+میگم...کسی تعقیبت نمیکنه؟؟
÷نه نترس
+خب خوبه....فقط رفتیم اون یکی خونه چند روز بعد من باید به یه بهونه ای دوباره برگردم چون ته یانگ میاد کمکم میکنی
÷رو کمکم حساب کن...فقط مطمئنی میخوای تنهایی اینکارو بکنی؟
+چاره دیگه ای ندارم

1 Jahr, 1 Monat her

#darkness_life
P38

-چقد امروز هوا گرمه
+نظرتون چیه بریم آب بازی؟
°خوبههههه
-منم هستم
+چان یونگ تو چی؟
÷من باید یه سری برم پیش خانوادم نمیتونم پیشتون باشم ببخشید
-عیب نداره سلام برسون
÷چشم فعلا
+بایی
+بریم حیاط
°-بریم
-سر ا.ت رو گرم کن من یهو شیر آبو بگیرم سمتش
°باشه
°خالهههه گلا رو له نکنی
+کو کودوم گل
(یونگی شیر آبو سمت ا.ت گرفت)
+هییی...یاااا...چرا انقد یهویی (با خنده)
°نوبت منههههههه
-هییی...هیوککک همه جامو خیس کردیی
+اینجا یه نفر مونده که هنوز خیس نشده
°نههه(با خنده)
+ندو زمین میخوری...بالاخره که خیست میکنم....هیییی...یونگییی...قرار بود هیوکو خیس کنیم نه دوباره مننننن
-(ا.ت رو سمت خودش کشید)خب....توهم دوباره با آب منو خیس کن
°(هیوک رو جفتشون آب ریخت)
+-هیوککک(با خنده)
°بچه اینجا نشسته خجالت نمیکشید میخواستید کیس برین
+ما کی میخواستیم همچین کاری بکنیم
-(آروم)من میخواستم
+یااااا
-هیوک....بدو که اومدم بگیرم خیست کنم
°واییی...بابا...کل لباسام خیس شدننن(با خنده)
+بیاید برگردیم تو هوا داره سرد میشه
-آره هیوک بیا بریم الان سرما میخوری
°اومدم
+یونگی...نمیای
-شیر آبو جمع کنم میام
+دیر نکنیا سرما میخوری
-باشه
....
+هیوک لباساتو عوض کردی
°بلههه
+افرین بیا با این حوله موهاتو خشک کن... باباتو ندیدی؟
-دنبال منی اومدم
+هنوز لباساتو عوض نکردیییی...یونگییی الان سرما میخورییی
-الان میرم عوض میکنم
+بدو
(پرش زمانی ۱۰ شب)
+هیوک..بیدار شو برو اتاقت بخواب...رو مبل نشستی چرت میزنی هی
°هوم..باشه
+بدو آفرین
-ا.ت(سرفه)
+جانم...چی شده چرا رنگت پریده
-رنگم...نه خوبم...یه مسکن بهم میدی سرم درد میکنه
+وایسا....هییییییی...پیشونیت چرا انقد داغه...تب کردی؟!!!
-نه بابا چه تبی
+یونگی چقد گفتم زود بیا تو سرما میخوری چرا گوش ندادی آخههه...هوففف
-باشه غر نزن....
+تب سنج کجاست
-اون کمدو باز کن کلا وسایل پزشکیه
+پیداش کردم...هییییی یونگیییی داری تو تب میسوزی چجوری سرپایی برو اتاقت الان میام...چرا گوش نکردی به حرفم آخه
-(با صدای گرفته)باشه الان میرم
+نگا صداتم گرفت...بیا این مسکنو بخور بلکه پایین اومد
-مرسی
.....
+یونگی....
+خوابیدی؟
+بزا تبتش بگیرم....هنوز بالاست .... برم تشت و حوله بیارم
+پیشیه انگار...قیافه رو...(باخنده)چقدم آب سرد شد...الان حوله رو میذارم رو سرت تبت میاد پایین...
-(یونگی اخم کرد)
+سرده نه...تا تو باشی به حرفم گوش بدی
(پرش زمانی سه نصفه شب)
+هوفف...بالاخره پایین اومد
-ا.ت...نه....اونکارو...نکن
+چی کار...
-ا.ت....نکن....من نمیخوام از دستت بدم
+هان....یونگی داری کابوس میبینی بیدار شو...یونگی
-ا.تت(با داد)

1 Jahr, 1 Monat her

#darkness_life
P37

÷کجا میرییی...
+زیرزمین
÷وای آقای مین منو میکشه
...‌
-خب خودت قبل مرگت همه چیو میگی یا من بگم تو تایید کنی
٪....
-خیله خب پس من میگم‌...سوجونو از خونش دزدیدی و کشتیش...قبل کشتنش به سری از خاطراتشو خواستی...تا بتونی راحت تر جعل هویت کنی.... اقدام به کشتن ا.ت کردی... جاسوسی...قبل اینکه لارا باندشو بزنه دزدیده بودیش و نزدیک بوده اونم بکشی....بدل هیوکو تو کشتی...بازم بگم؟
٪.....فقط بکش منو....انقد کارایی که بهشون افتخار میکنم به رخم نکش
+کشتن دادش من برا تو افتخاره....(رفت اسلحه یونگی رو گرفت و به سمت سوجون شلیک کرد)لیاقتت مرگه کثافت...چرا نفهمیدم این سوجون نیست....وای...
-ا.ت...اینجا چی کار میکنی
+قاتل برادرم و کشتن جرمه؟
-نه...با کشتنش کاری ندارم تو نمیکشنیش من میکشتمش....اینکه بهت گفتم استراحت کنی اما اینجایی
+آقای مین خواهش میکنم...هق....
-دیگه آقای مین نگو....من یونگیم...الانم اشکاتو پاک کن بیا بریم چان یونگ بگو بیان لش اینو جمع کنن
÷چشم
.....
-ا.ت کجا میری
+اتاقم...میخوام‌ تنها باشم
-باشه...پس کاری داشتی صدام کن
+هوم
÷حالش خوب نیست نباید تنهاش بزارین
-اون الان حالش خوب نیست احتیاج به تنهایی داره تا بتونه به خودش بیاد عکسارو به ته یانگ فرستادی؟
÷بله
-خوبه،هیوک‌ کجاست؟
÷رفت خوابید
-هوم باشه توهم برو استراحت کن فردا حرف میزنیم راستی از اون پسره چه خبر؟هنوز بهش شک نکردن؟
÷نه کارشو داره عالی انجام میده
-خوبه
.........
(پرش زمانی فردا صبح)
-ا.ت کو؟
÷هنوز تو اتاقشه
-هنوز خوابه یعنی....ساعت ۱۲ ظهره که....
(تق تق )
-ا.ت...ا.ت...هنوز خوابی؟؟دروباز میکنم
-ا.ت...چرا رو زمین خوابیدی...هوففف...ای بابا....(ا.ت رو بلند کرد تا روی تخت بزاره)
-کیوت...(ا.ت رو بلند کردم گذاشتم رو تخت اومدم از کنارش بلند شم که دستمو گرفت)
+میشه...نری...بهت احتیاج دارم...یونگی
-جانم...چی شده؟حالت بده؟میخوای بگم دکتر بیاد؟
+نه...هق...به بغلت نیاز دارم...
-(رفتم کنار ا.ت دراز کشیدم و بغلش کردم سفت بغلم کرده و بود گریه میکرد )
-مطمئن باش انتقام کشته شدن مادر و برادرتو از ته یانگ میگیریم...انقدر هم گریه نکن ارزششو نداره مطمئن باش همه چی درست میشه
+اون...کثافتا‌....چی از جون خانواده من میخواستن...چرا دنبال کشتن منم هستن
-اینو فقط لارا میدونست...که اونم زنده نیست....بازم به وقتش میفهمیم...هوم...گریه نکن بیا پایین صبحونه بخور بعدش بریم یه جایی حال و هوامون عوض شه هوم؟
+دوستت دارم
-منم همینطور... بلند شو بریم پایین
°ا.تتتتتت...خاله ا.تتتت
+جانم (اشکاشو پاک کرد و روی تخت نشست)
°هق...زخم گردنت چرا خوب نشده از دیروز
+خوب میشه... نگران نباش
°برات پماد آوردم زخمارو زود خوب میکنه
+دستت درد نکنه
-آفتاب از کودوم طرف دراومده...منم هستما
°ببخشید بابا ولی خاله ا.ت مهم تره...
-باشه...پس منو دیگه دوست نداری
°منظورم این نبود
-باشه اقا هیوک باشه
+به هیوک چشمک زدم و بهش گفتم تا سه میشمرم بپر بغل بابات و قلقلکش بده منم کمکت میکنم
+سه...دو یک..هیوک پرید بغل باباشو شروع کرد به قلقلک دادنش منم همراهیش کردم
-یااا...بس کنید....شما دوتا دست به یکی کردین ....میدونم باهاتون چیکار کنم(با خنده)
+هیوک بدو بریم پایین
-یا وایسین با دوتاتونم
°+نهه(با خنده)
-آخ..قلبم...(خم شد)
+یونگی....چی شد ....خوبی؟...یونگی(رفت سمت یونگی )
-که با پسرم دست به یکی میکنی منو قلقلک بدین(ا.ت رو کشید بغلش)
+یا....ولم کن غلط کردم ببخشید(با خنده)
-باید تاوانشو پس بدییی(شروع کرد به قلقلک دادن ا.ت)
+وایی..بسه دل درد گرفتم واییی(با خنده)
°بابااااا...بسههه..خاله رو کشتی(با خنده)
-باشه...

1 Jahr, 1 Monat her

#darkness_life
P36

°هییییی ا.تتتتتتتتت نههه واقعا خودشو کشتتتت نهههه
-بچهههه داد نزن یه دیقه نه نترس فقط خوابش برده...حالش خوبه
°وای....خدارو شکر.... ولی این رد گردنش چیه؟
-چیز مهمی نیست...هیوک بیا کمکم
°ب.. باشه
-این لحافو کنار بزن
°بفرمایید
-خوبه...بزا بزارمش رو تخت .....اوکی...مرسی از کمکت
°بابا چرا اتاق خودش نبردینش
-چون خیلی ترسیده بود احتمالا کابوس ببینه به خاطر همون آوردم اتاق خودم تا حواسم بهش باشه
°منم میخوام پیش ا.ت بمونم
-باشه بمون من میرم برا خودم قهوه درست کنم شیر داغ میخوری؟
°میخورم
-باشه پیش ا.ت باش الان میارم
....
-هیوک بابا جان بیا
°ممنون
-چی شده بالکن وایسادی
°معذرت میخوام به خاطر رفتار اشتباهم
-هوم....عیب نداره همین کارایی که میکنی نشونه بزرگ شدنته بهت افتخار میکنم...
°دلم برا مامان خیلی تنگ شده‌...
- منم همینطور
°خاله ا.ت عین مامان خیلی خوشگله
-اوهوم...خیلی...تازه یه سری کاراشم عین مادرته...
°هروقت ا.ت رو میبینم یاد مامانم میوفتم....این عصبیم میکرد...هوفففف....نباید یکاری میکردم که خاله ا.ت صدمه میدید...
+نترس صدمه ندیدم
°خالهههههه(رفت سمت ا.ت و بغلش کرد)ببخشید
+باشه باشه...عیب نداره...
-خیلی محکم بغلش نکن کمرش درد میگیره
+نه خوبم..اشکالی نداره
-وایسا چطوری تا دم بالکن بدون کمک اومدی
+تو جنگل که داشتم راه میرفتم کم کم دیدم دیگه نمیلنگم... فک کنم پام خوب شد
°هق...دیگه اینکارو نکن...حالا من یه حرفی زدم تو چرا رفتی واقعا خودتو بکشی آخه....دیگه کاریت ندارم...هق....میتونی زن بابام‌ شی
+چی...چه ربطی داره...
°میدونم عاشق بابامی اینم می دونم که بابام عاشقته...ولی من تو رو خاله ا.ت صدا میزنم توقع نداشته باش مامان صدات بزنم....
+هیوک....
°من دیگه میرم
+هیوک یه دیقه....هوفف.....اشتباه متوجه شدی....
-ا.ت
+بله آقای مین
-باید حرف بزنیم
+ب..بله
(یونگی رو به روی ا.ت نشست)
-هیوک راست میگه...من... عاشقت شدم... خیلی مسخره و کیلیشه ایه میدونم ولی....هوففف...نباید اینجوری میشد ولی....من عاشقت شدم...دست خودم نیست...هرموقع اتفاقی برات میوفته این قلبم درد میگیره لبخندت باعث میشه امید بیشتری نسبت به زندگی پیدا کنم
+(امکان نداشت...منم عاشقش بودم...ولی خودمو گول میزدم تا به این فکر نکنم که عاشقشم...به این فکر کنم که یه دوست داشتن گذراست ...شنیدن اعتراف عشق اونم از طرف کسی که منو از باتلاقی تاریک نجات داده و باعث عاشق شدنم شده بود حس عجیبی داشت)
-من تنهات میذارم تا حالت بهتر شه...
+(دست یونگی رو گرفت)نه....نرو...
-(پیش ا.ت نشست)چیزی اذیتت میکنه؟معلومه یه چیزی راه گلوتو بسته...
+عاشقتم...من..... عاشقتم...تا چند لحظه پیش فکر میکردم یه طرفس....فکر میکردم این حسی که نسبت بهت داشتم اشتباهه...
-چرا باید اشتباه باشه...
(یونگی به لبای ا.ت نگاه کرد ا.ت که فهمید یونگی میخواد چی کار کنه سریع سرش رو نزدیک صورت یونگی برد و لبهاش رو بوسید..بعد چند مین از هم جدا شدن)
-چرا لپات سرخ شدن...خجالت کشیدی؟
+نه.....
-دروغ نگو که(با خنده)
(تق تق)
÷آقای مین
-بیا تو...چی شده
÷سوجون...چیکارش کنم زیر زمینو گذاشته رو سرش
-اومدم...ا.ت تو هم استراحت کن
+چشم
+چان یونگ
÷بله
+منم میام زیرزمین
÷آقای مین میکشتم...عمرا
+یاااا میخوام بدونم سوجون چرا اون کارا رو کرد
÷اون...سوجون نیست
+چی...

1 Jahr, 1 Monat her

#darkness_life
P33

-بزار کمکت کنم بلند شی
+ممنون
-جاییت درد میکنه
+نه
-پس چرا صدات جوریه که انگار ناراحتی یا درد داری
+چون به هیوک حق دادم
-چی؟ هیوک این کارو باهات کرد بعد بهش حق دادی
+بله بهش حق دادم....بعد پنج سال پدرشو پیدا کرده توقع داره پدرش فقط اونو دوست داشته باشه و با هیچ کس دیگه ای حرف نزنه و به هیچ کس دیگه محبت نکنه نباید میزدینش...اون فکر میکنه من اینجام تا جای خالی مادرشو پر کنم...باید این سوءتفاهم رو برطرف کنیم
-خیلیم دچار سوءتفاهم نشده
+چی
÷ببخشید دکتر ا.ت‌ اومد
-بگو بیاد

-خوبی
+نه زیاد پام درد می‌کنه دکتر خیلی پامو تکون داد
-دیگه باید درد بکشی تا خوب بشی
+آقای مین؟
-بله
+میشه ازتون یه خواهشی کنم
-چی
+لطفا برید با هیوک حرف بزنید
-نه باید اونقدر تو اتاقش بمونه تنبیه بشه
+نه آقای مین خواهش میکنم با هیوک حرف بزنید هیوک بعد ۵ سال دوباره شما رو دیده
-آخه..
+خواهش میکنم
-باشه میرم حالا
+لطفاً الان برید
-ا.ت باید...
+آقای مین لطفاً
-باشه
(تق تق)
÷....
-هیوک
÷هق هق
-هیوک درو باز کن
÷ن..هق..نه
-هیوک پسرم خواهش میکنم
÷نههههه(داد)
÷تو..دیگه..هق..منو دوست.. نداری..هق
-نه هیوک من عاشقتم تو تنها بچه منی
÷نههههه(داد)..تو ا.ت..هق..رو دوست.. داری
-هیوک ا.ت همکارمه تو بچم بین همکارم و بچم خیلی فرق هست
÷نه خیر..هق..برو نمیخوام..ببینمت..به سوجون ..بگو بیاد
-ب.. باشه (ناراحت)
-سوجون
٪بله آقای مین
-تو که اینجایی
٪دیروز میخواستم برم هیوک نذاشت
-هیوک میخواد ببینتت برو ببینش
٪چشم
٪هیوک میشه درو باز کنی
°ق..قفلشو باز..کردم..هق
٪هییی بچه تو چت شده چرا گریه می‌کنی
°ندیدی..بابام سر..ا.ت چجوری..هق...بهم داد زد
٪اره دیدم ولی هیوکی که من تو این ۵ سال بزرگ کردم اینجوری نبود که سر هر داد گریه کنه
°س..سوجون
٪بله
°م.. میشه..هق..بریم خونت؟
٪چیی؟
°برگردیم به...هق...خونه ای که...با تو زندگی میکردیم
٪نمیشه
°چرااا
٪یادته مامانت بهت گفت بعد یه مدت برمیگردی پیش بابات
°آره
٪الان اون مدت تموم شده و تو برگشتی پیش بابات
°آخه هق
٪هیوک گریه نکن، بیا همینجا پیش بابات و چان یونگ زندگی کنیم
°ا.ت؟
٪وقتی پاش درست بشه می‌ره خونش
٪خودت که میبینی فلج شده(خنده)
°آره
٪من میرم چان یونگ باهام کار داره
°باشه..هق..ولی درو قفل کن
٪باشه ولی قول بده گریه نکنی
°ب.. باشه
...............
+چیشد
-نخواست باهام حرف بزنه گفت به سوجون بگم بره
+عه اوناها سوجون از اتاق هیوک بیرون اومد بذار ازش بپرسیم ببینیم چیشده
+سوجونن
٪هان
+با ادب
+هیوک باهات چیکار داشت
٪به تو چه
-هیوک باهات چیکار داشت(سرد)
٪ع..عه آقای مین..شما اینجایین
-آره،بنال چیشده
٪هیوک میخواست بریم خونه من
-تو چی گفتی
٪گفتم نمیشه مامانت گفته که بعد یه مدت میری پیش بابات زندگی می‌کنی الانم وقتش رسیده و تو هم پیش بابات اومدی
-چی گفت
٪قبول کرد
+میتونم برم باهاش حرف بزنم؟
٪فکر نکنم بخواد
-برو امتحان کن

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago