س آ ر ه 🤍

Description
هر چ بود گذشت ، ما جوانہ زدیم و سبز شدیم!

♏️

صندوق پست: @sarhhs_bot
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago

8 months ago

اگه خدا داره امتحانت میکنه
پس داره برای چیزی که براش دعا کردی، آماده ات میکنه.
صبور باش!

8 months, 1 week ago

صبور‌باش‌،‌سخت‌ترین‌مسیر‌ها:)
به‌زیبا‌ترین‌مقصد‌ها‌میرسند..!️

8 months, 1 week ago

آرزو میکنم در ناباورانه‌ترین حالت زندگیتون، اون اتفاق قشنگی که فکرش هم نمیکنید بیفته..

10 months, 1 week ago

امیدوارم رها بشید، از رنج‌هایی که در موردش با هیچ‌کس صحبت نمی‌کنید.
امیدوارم برنده بشید، توی جنگ هایی که در سکوت باهاشون دست و پنجه نرم می‌کنید.
امیدوارم برسید، به همون هدفی که صبح تا شب بهش فکر می‌کنید.
امیدوارم اونجوری که دوست دارید حل بشه، همون مشکلی که توی خلوت و شلوغی توی ذهنتونه و داره وجود شمارو داغون می‌کنه بدون اینکه بقیه بفهمن.
-دیاکو.

10 months, 1 week ago

به بهانه‌ی ۱۶ آذر روزِ دانشجو ♥️

وقتی سن‌و‌سال خیلی کمی داشتم فکر می‌کردم مهندس‌ها در کیف‌سامسونتشان پول حمل می‌کنند و مدام خودم را با یک پاترول مشکی‌رنگ و کیف‌سامسونت تصور می‌کردم که توی لابیِ یک برج خیلی باکلاس مقابل آسانسور ایستاده‌ام و ادغام بوی عطر و سیگارم دختر جوانی را که پشت‌سرم ایستاده وادار می‌کند نزدیک بیاید و پیشنهاد بدهد امشب را کنار هم بگذرانیم؛ من هم نیشخندی بزنم و سبیل‌هایم را تاب بدهم و بگویم: تو زیبایی، دخترجان، اما هیچ‌گونه جذابیت جنسی برایم نداری. و لابه‌لای نگاه مات‌و‌مبهوت دختر درست در طبقه‌ی سیزده پیاده شوم و بروم روی کاناپه لم بدهم و آخرین نخ سیگار وینستون‌عقابیِ داخل پاکت را بکشم و به عشقی که رهایم کرده و رفته فکر کنم. من تمام این آرزوها را برای خودم نوشته بودم، چون معلم ادبیاتمان همیشه گوشزد می‌کرد رؤیاهایتان را بنویسید؛ مدام می‌گفت شما با نوشتن آرزوهایتان به آن‌ها قدرت تبدیل شدن به واقعیت می‌بخشید. اما مشکل اینجا بود که من عقده‌های کودکی‌ام را با رؤیا اشتباه گرفته بودم، یعنی خیلی فرصت نداشتم فکر کنم ببینم رؤیایم چیست. تا می‌خواستم حرف معلم ادبیاتم را هضم کنم زنگ بعدی فرا می‌رسید و باید مشغول تاریخ می‌شدم و مشغول جغرافیا و چیزهایی که درعین‌حال به من مربوط نمی‌شد، اما بسیار هم ربط داشت.
توی مدرسه تنها چیزی که مهم نبود رؤیا بود. صدها نفر آدم با فضاهای ذهنی مختلف و توانایی‌های متفاوت محکوم بودند به حرکت در مسیری که برایشان تعیین شده بود. نه از مسیر لذت می‌بردند نه لزوماً انتهای این مسیر ختم می‌شد به آرزوهایشان. من هم، میان این‌همه آشفتگی، کیف‌سامسونت پُر‌پول را برگزیدم، به‌همراه پاترول مشکی و سیگار وینستون‌عقابی و خانه‌ای که پنجره‌اش رو به برج میلاد باز می‌شد و البته عشقی که نمی‌دانم چرا این مرد جذاب را، که ادغام بوی عطر و سیگارش موقعی که پالتوی مشکی چرمی‌اش را کنار می‌زد و خیلی جنتلمن دستش را توی جیبش فرو می‌برد هر زنی را مجذوبش می‌کرد، رها کرده و رفته بود.
اما خب هرچه بزرگ‌تر می‌شدم عقده‌هایم مانند همان کیف‌سامسونت از مُد می‌افتادند یا شبیه پاترول از رده خارج می‌شدند.
تمام حرف‌هایی که مشاور‌های مختلف قبل از کنکور به من زده بودند ختم شده بود به اینجا که مامان‌زری می‌توانست با روزنامه‌های آگهی استخدام تلنبارشده توی اتاقم تا آخر عمر شیشه پاک کند و غصه بخورد؛ اما بابامنصور، دقیقاً همان زمان که طلب پول کلاس کنکور کردم، کمربند کشی شلوار شیرازی‌اش را چند باری جمع کرد و بالا کشید و گفت: «جای پُر کردن جیب این ازخدابی‌خبرا، بیا بریم وایسا وردست سعید کرکثیف، تعویض‌روغنی یاد بگیر.» بعد هم زُل زد توی چشم‌هایم، لحنش را کمی مسالمت‌آمیزتر کرد تا وعده‌ی وسوسه‌برانگیزش را خوب القا کند و ادامه داد: «تو باهوشی، دو‌ساله اوستا می‌شی، جمع‌و‌جور می‌کنیم، یه مغازه برات می‌زنیم نون راحت درمی‌آری.» منظور پدرم از نان راحت نانِ روغنی بود، اما من در رؤیای ادغام دود وینستون‌عقابی و عطر تلخم مدهوش بودم و بوی هیچ نانی به مشامم نمی‌رسید!
در تمام چهار سالی که من داشتم استاتیک و مقاومت مصالح و دینامیک سیالات پاس می‌کردم، شاگرد سعید کرکثیف ماشینش را عوض کرد و طبقه‌ی دوم خانه‌ی پدرش را که دقیقاً روبه‌روی خانه‌ی ما بود ساخت و زن گرفت و زنش زایید. یک هفته پس از زاییدنش هم پدرم آمد توی اتاق و یک شیرینیِ زبان گذاشت روی میز، کنار کتاب‌های درسی‌ام و گفت: «شیرینی ختنه‌سرون پسر سیروسه، بخورش.»

#علی_سلطانی

10 months, 2 weeks ago

گوش کن جانم

10 months, 2 weeks ago

بلک فرایدی با بودجه من سازگار نیست
نیازمند دیوار مهربانی هستم

10 months, 2 weeks ago

«يتولاكَ اللهُ بينما تظُنُّ أنكَ بمفردِكَ»

هنگامی‌که فکر می‌کنی تنها و بی‌کسی،
خدا از تو مراقبت می‌ کند

10 months, 2 weeks ago

‏"بریم بیرون؟"
از طرف کسی که دوستش داری تنها راهیه که می‌تونه برای برطرف کردن غمِ عصرِ پاییز کمکتون کنه :)

10 months, 3 weeks ago

بریم برای ۹۰دقیقه
فایتینگ

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago