𝐂𝐢𝐧𝐝𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐒𝐦𝐨𝐤𝐞

Description
:«بعضی روزها شب پُر ستاره‌ی ونگوگ هستم، بعضی روزها هم نامه ی خودکشی او.»


📬: https://t.me/harfmybot?start=565082739
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago

1 year ago

هرموقع میترسم یاد اون دیالوگ دون میوفتم که مادر میگفت: ترس ذهن رو میکشه.
هرموقع میترسید بی‌پروا جلو برید.

1 year ago

دیگه خوشم نمی‌آد به آدما یادآوری کنم قدر بدونن. هرکی خودش قدر بدونه خوبه. قدر چیزهای کوچیکا. کوچیک‌ترین چیزها: با کسره زیر نون کوچیک‌ترین.

1 year ago

:«تو مدام از کارهایی که در گذشته انجام ندادی یا آنها را بد انجام داده‌ای گلایه می‌کنی، طوری که انگار این کار فایده‌ای دارد. اصلا چرا خودت را نمی‌بخشی و به خودت یادآوری نمی‌کنی که همیشه بیشترین تلاشت را کرده‌ای؟. ما انسانیم، انسان‌ها این حق را دارند که به تدریج…

1 year, 3 months ago

امروز یه احساس دلتنگی شدیدی داشتم. برای روزهای قبل از تابستون، برای دوستهام، برای روتین خودم و برای اولداسپورت! بیشتر از همه ی اونها برای اولداسپورت!. یادم افتاد اون امروز بعد از چهار سال فارغ التحصیل می شه و از شهری به خونه برمیگرده که یه روزی قرار بود باهم اونجا زندگی کنیم. چهار سال پیش، یه روز توی همین روزها برای آینده خیال پردازی کردیم و چهار سال بعد من یه گوشه از این زمین بودم و اون گوشه‌ای دیگه!. آسمون بالای سر من سیاه و پر از ستاره بود و آسمون اون خاکستری و بارونی. به این فکر میکنم زندگی فولکلوره، یه ترانه! یه آواز! یه قصه برای گفتن و موندگار شدن. برای به یاد آوردن و با هر یادآوری آه کشیدن. به این فکر می‌کنم زمان چه کارها که نمی کنه! زمان ما رو از هم دور میکنه و دوباره به هم پیوند می‌زنه، زمان ما رو از هم میگیره اما دوباره به هم می‌چسبونه. زمان مثل زردآلو شیرینه و یه هسته ی سفت وسط خودش نگه داشته، هسته ای برای دور انداختن یا برای باز کردن و درآوردن بادامی که داخلش گیر افتاده. بادام هسته ی زردآلو شبیه یه جایزه ست، میتونه تلخ باشه یا شیرین ولی پروسه ی بیرون آوردنش حتا به تلخیش هم می‌چربه. به این فکر میکنم دلم می‌خواد من هم بادام خودم رو داشته باشم، دلم می‌خواد اونجایی از زندگی که دیگه حس و حالی برام باقی نمونده هسته رو بشکافم و بادام رو ازش بیرون بیارم. میخواستم این رو بنویسم برای اولد اسپورت، برای اولد اسپورت که شروع راهمون باهم نبود و حالا هم من جایی تو پایان مسیرش هم ندارم ولی فکر کنم کلمه کم آوردم. برای اولین بار، کلمه کم آوردم!. الان فقط به این فکر میکنم که دلم میخواد زندگی برای آدمهایی که دوستشون دارم شیرین باشه، آدمهایی که دوستشون دارم و اونها جایی نزدیک به منن. آدمهایی که دوستشون دارم و به همون اندازه دلم براشون تنگ شده. آدمهایی که دوستشون دارم ولی دیگه اونهارو توی زندگیم ندارم. دوست دارم زندگی به همون اندازه ی ملایمش برای اونها شیرین باشه، یه شیرین ملایم، مثل زردآلو.

1 year, 3 months ago

So many nights, my tears fell harder than rain
Scared I would take my broken heart to the grave
I'd rather die than have to live in a storm like before
But goddamn, you got me in love again.

@soleilsaule

1 year, 3 months ago

این روزها پاچینکو می‌بینم و این روزها عاشق تیتراژی ام که بخش بزرگی ازش همین آهنگه!. انرژی و تنها پارت روشن این سریال همینه، "بهم عشق بده! بهم یه کم عشق بده! من باید عشقت رو داشته باشم عزیزم! باید عشقت رو داشته باشم!".

1 year, 5 months ago

وعده ی موردعلاقم صبحونه ست، میز موردعلاقم همیشه میز صبحونه ست. داشتم گالریم رو چک می‌کردم و دیدم حدود ۱/۴ عکسهام از میز های صبحونه ست. صبحونه روی اپن آشپزخونه یه ربع قبل از شروع کلاس، صبحونه تو خونه ی تینا، صبحونه تو بوفه ی علوم پایه، صبحونه تو قهوه خونه با…

1 year, 5 months ago

وعده ی موردعلاقم صبحونه ست، میز موردعلاقم همیشه میز صبحونه ست. داشتم گالریم رو چک می‌کردم و دیدم حدود ۱/۴ عکسهام از میز های صبحونه ست. صبحونه روی اپن آشپزخونه یه ربع قبل از شروع کلاس، صبحونه تو خونه ی تینا، صبحونه تو بوفه ی علوم پایه، صبحونه تو قهوه خونه با شیرین، صبحونه ساعت شیش صبح، صبحونه توی تراس خونه ی خاله، صبحونه روی سفره ی قدیمی خونه ی مادربزرگ، صبحونه صبحونه صبحونه. لیوان چای و کاسه های مربا، یه زیر سیگاری انتهای تموم میزها، نون سنگک، خامه و پنیر، شیر ولرم و عسل، چند تا دونه سیب سبز. انگار یه روزهایی فقط زنده م تا به محض بیدار شدن از خواب برم و نون گرم کنم و چای توی قوری بریزم، زنده م تا صبح رو نفس بکشم. فقط زنده م تا صبح رو زندگی کنم. هرچقدر بیشتر از صبح می‌گذره زندگی بی معنی تر میشه، انگار فقط بیدار میشم برای زنده بودن از ساعت شش صبح تا یازده قبل از ظهر. انگار زنده بودن فقط توی همین بازه ی زمانی بهم می‌چسبه.

1 year, 5 months ago

way to go tiger,
Higher and higher

1 year, 5 months ago

وقتی تو رابطه هستید یه لطفی به خودتون بکنید و چندوقت یکبار از خودتون بپرسید دلیل توی رابطه بودنم چیه و حالا این رابطه اون چیزی که من از رابطه می‌خوام رو بهم می‌ده یا نه.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago