میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز

12:21

خیلی قشنگه که دقیقه دقیقه داره روز طولانی‌تر میشه، به همین سرعت غروب ۴ عصر رسید به ۴:۴۵! همین یه رفتار طبیعت که خیلی وقتا حواسمون بهش نیست، پر از پیام و امیده.

12:21

12:21

امروز، جمعه اخرین روز فصل پاییز هست و من از یه جایی بین مرز کانادا و آمریکا درحالی که منتظر طلوع خورشیدم مینویسم. با خودم فکر میکنم که چقدر برای این تجربه قبلا تصویرسازی کردم تو ذهنم، و چقدر پیش میاد که تصویرها واقعی بشن!
یاد یه جمله میفتم:

هو رب المستحیل و انت تبکی علی الممکن

منم به خودم میگم، فعلا همینه! باید خودت یادت بگیری دیگه! درستو بگیر و برو جلو فعلا تا ببینیم خدا چی میخواد ?

و یاد این بیت از حضرت میفتم:

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند

اینکه چطوری حداقل ۷تا جنبه مهم زندگی رو باهم جلو ببری، به خودت مسلط باشی و … مهارتی بود که باید تو کودکی اساسش رو میذاشتن و تو نوجوانی تمرینش میکردیم! نشد و نکردن اما عجیب اینکه اکثر پدر‌ و مادرهای نسل ما خودشون استاد چرخوندن زندگی بودن و هستن حالا چی شد که به همون منوال پیش نرفت، قصه‌ی طولانی هست که هر ور کلاف‌ش رو بگیری و بکشی، یه گره کور میشه!