𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
امینالله رشیدی، خواننده و آهنگساز پیشکسوت با بیش از نیم قرن سابقه فعالیت در عرصه موسیقی در آستانه صد سالگی و در اثر کهولت سن درگذشت. او در سال ۱۳۲۷ آهنگسازی و خوانندگی را در رادیو ایران آغاز کرد. آقای رشیدی سابقه همکاری با بزرگانی چون علیمحمد خادم میثاق، رهبر ارکستر رادیو ایران، پرویز یاحقی و همایون خرم را در کارنامه دارد و شاگرد اساتیدی چون موسی معروفی و مسعود معارفی بوده است. او همچنین در نقاشی قالی ایرانی را تا مرحله طراحی و ابتکار پیش رفته بود و نوازندگی تار میدانست. این خواننده و آهنگساز پیشکسوت همچنین در انتخابات ریاستجمهوری ۹۶ به عنوان کاندیدا ثبت نام کرده بود که شورای نگهبان او را به دلیل کهولت سن، رد صلاحیت کرد.
آقای رشیدی ۹۹ سال داشت.
افسانه - امینالله رشیدی
بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
این وطن هرگز برای من وطن نبود.
بگذارید این وطن رویایی باشد
که رویاپروران در رویای خویش داشتهاند.
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند
بی اعتنایی نشان دهند نه ستمگران
اسباب چینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست
از پا درآورد.
این وطن هرگز برای من وطن نبود.
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود
که در آن، آزادی را با تاج گل ساختهگی
وطن پرستی نمیآرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای
همه کس هست، زند گی آزاد است
و برابری در هوایی است که
استنشاق می کنیم.
در این «سرزمین آزادگان»
برای من هرگز نه برابری در کار بوده است
نه آزادی...
#لنگستونهیوز
ترجمه #احمد_شاملو
@Booef
● بریده ای از یک نامه
خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروهایم دوتا چین بزرگ در پوستم نشسته است ... خوشحالم که دیگر خیالباف و رؤیایی نیستم ... دیگر نزدیک است که ۳۲ سالم بشود. هر چند که سیودوساله شدن یعنی ۳۲ سال از سهم زندگی را پشتسر گذاشتن و به پایان رساندن، اما در عوض خودم را پیدا کردهام ... ذهنم مغشوش و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خسته شدهام. به محض اینکه به خانه برمیگردم و با خودم تنها میشوم، یکمرتبه حس میکنم که تمام روزم به سرگردانی و گمشدگی در میان انبوهی از چیزهایی که از من نیست و باقی نمیماند گذشته است ...
(از جشنواره) به خانه که برمیگشتم، مثل بچههای یتیم، همهاش به فکر گلهای آفتابگردانم بودم. چقدر رشد کردهاند؟ برایم بنویس. وقتی گل دادند زود برایم بنویس ...
از اینجا که خوابیدهام، دریا پیداست. روی دریا قایقها هستند و انتهای دریا معلوم نیست که کجاست ... اگر میتوانستم جزئی از این بیانتهایی باشم، آنوقت میتوانستم هر کجا که میخواهم باشم ... دلم میخواهد اینطوری تمام بشوم یا اینطوری ادامه بدهم ... از توی خاک، همیشه نیرویی بیرون میآید که مرا جذب میکند. بالا رفتن یا پیش رفتن برایم مهم نیست. فقط دلم میخواهد فرو بروم، همراه با تمام چیزهایی که دوست میدارم فرو بروم ... میان اینهمه آدمهای جورواجور، آنقدر احساس تنهایی میکنم که گاهی گلویم میخواهد از بغض پاره شود ... حس خارج از جریان بودن دارد خفهام میکند ... وقتی تفاوت را میبینم و این جریان زندۀ هوشیار را که با چه نیرویی پیش میرود و شوق به آفریدن و ساختن را تلقین و بیدار میکند، مغزم پُر از سیاهی و ناامیدی میشود و دلم میخواهد بمیرم، بمیرم و دیگر قدم به تالار فارابی نگذارم و آن مجلۀ پرت پست پنجریالی [کنایه از مجلۀ فردوسی] را نبینم ...
● بریده ای از نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
کسی با سکوتش،
مرا تا بیابان بیانتهای جنون برد
کسی با نگاهش،
مرا تا درندشت دریای خون برد
مرا باز گردان
مرا ای به پایان رسانیده
آغاز گردان!
چه زیباست اندیشیدن به تو
در میان اخبار مرگ و پیروزی
در زندان
زمانی که از مرز چهل سالگی میگذرم
چه زیباست اندیشیدن به تو
به دستانت روی پارچه آبی
به موهایت نرم و ابریشم گون
چون خاک دلدادهام استانبول...
شوق دوست داشتنت
چون من دیگری در درونم...
عطر برگ های شمعدانی بر سرانگشتانم
آرامشی آفتابی
و نیاز تن
چون تاریکی ژرف و گرم
شکافته با خطوط سرخ و روشن...
چه زیباست اندیشیدن به تو
نوشتن در باره تو
به پشت خوابیدن در زندان
و به خاطر آوردن تو
آنچه را که آن روز در آنجا گفتی
نه خود واژه هایت
بلکه عطر دنیای آن روزهایت ...
چه زیباست اندیشیدن به تو
باید از چوب
جعبه ای،حلقه ای،چیزی برایت بسازم
و سه متر ابریشم نرم برایت ببافم
آنگاه بالا بپرم
از میله های پنجره آویزان شوم
و آنچه را که برایت مینویسم
به آبی زلال آزادی فریاد زنم...
چه زیباست اندیشیدن به تو
در میان اخبار مرگ و پیروزی
زمانی که از مرز چهل سالگی میگذرم .
#ناظم_حکمت
"برگردان:احمد پوری"
.
دورهٔ آخر است
شروع دوره یکشنبه هفته آینده
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago