__
🔻جشن کتاب🔻
من پدر هفتاد وچهار بچه هستم

#کتاب_من_پدر_هفتاد_و_چهار_بچ_هستم
#پژمان_سلطانی
#داستان_کوتاه_فارسی
#قصه_کوتاه
#ایران_نویسندگان
#طراح_جلد_پیمان_سلطانی
#انتشارات_مهری
#کتابفروشی_فرهنگان
#فرخنده_حاجی_زاده
#farkhondeh_hajizadeh
#farkhondehhajizadeh

@pejman.soltani.7
@pejman_soltani
@peyman.soltani.official
@peyman.soltani.art

__
🔻استاد رضا براهنی🔻
نویسنده، شاعر، منتقد، مترجم، نظریه پرداز
ویدئو : سال ۱۳۴۹

#استاد_رضا_براهنی
#رضا_براهنی
#نویسنده
#شاعر
#منتقد
#مترجم
#نظریه_پرداز
#متفکر
#کانون_نویسندگان_ایران
#فرخنده_حاجی_زاده
#farkhondeh_hajizadeh
#farkhondehhajizadeh

@rezabaraheni
@kanoone.nevisandegane.iran
https://www.instagram.com/reel/C5K7pSUKI5f/?igsh=MTRrNjJ4cnF4ZGJoYw==

__

#داستان_های_فارسی_قرن_۱۴
#داستان
#داستان_نویسی
#قصه
#قصه_نویسی
#قصه_های_کوتاه
#زنان_نویسنده
#نويسندگان_زن_ایران
#آوای_تبعید
#اسدسیف
#نویسنده
#منتقد
#پژوهشگر
#فرخنده_حاجی_زاده
#farkhondeh_hajizadeh
#farkhondehhajizadeh
@asadseif
https://www.instagram.com/p/C4iBobSKRBU/?igsh=YXY1dGo0YXlndHNs

__

در زمستانی سرد
در شبی چنین
حضور هستی بخش ات
گرمابخش هستی یم شد.
مبارک‌باشد!

#پیمان_سلطانی
#تولد
#مادرانگی
#فرخنده_حاجی_زاده
#farkhondeh_hajizadeh
#farkhondehhajizadeh
@peyman.soltani.official
@peyman.soltani.art

__

نشر بی بنیه ایران با رفتن شهلا لاهیجی وزنه سنگینی را از دست داد.
بی شک زنان‌امروز و فردا تلاش هایش را به خاطر خواهند داشت. یادش گرامی !

#شهلا_لاهیجی
#نویسنده
#مترجم
#پژوهشگر
#کانون_نویسندگان_ایران‌
#اتحادیه_ناشران
#زنان‌_ناشر
#ایران_زنان_ناشر
#فرخنده_حاجی_زاده
#farkhondeh_hajizadeh
#farkhondehhajizadeh
@kanoone.nevisandegane.iran

__

نشر بی بنیه ایران با رفتن شهلا لاهیجی وزنه سنگینی را از دست داد.
بی شک زنان‌امروز و فردا تلاش هایش را به خاطر خواهند داشت. یادش گرامی !

#شهلا_لاهیجی
#نویسنده
#مترجم
#پژوهشگر
#کانون_نویسندگان_ایران‌
#اتحادیه_ناشران
#زنان‌_ناشر
#ایران_زنان_ناشر
#فرخنده_حاجی_زاده
#farkhondeh_hajizadeh
#farkhondehhajizadeh
@kanoone.nevisandegane.iran
https://www.instagram.com/p/C2C8ancqwDt/?igsh=Z2cwbG4wZXFmaXJw

https://www.instagram.com/p/C0wz7JgKfMP/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

__

📌مترجم گرامی کتاب "جهنم آسیه" را که خواند به وجد آمده زنگ زد وگفت: جهنم آسیه منو یاد قلب راز گو...آدگر آلن پو،هورلا...از گای دوماپسنت، یک گزارش شهرداری...از اوهنری، یک رز برای امیلی...فالکنر و فوبی گمشده...از درایزر انداخت.
گفتم خدا خیر کنه برا یه کتاب کوچک یه قفسه کتاب ردیف کردی.
ادامه داد: کارهات شبیه نقل قول های ادبیه.
پرسیدم یعنی چطور؟
گفت:چیزهایی که قابل لمس نیست رو قابل لمس می کنی. یاد تولستوی می افتم که در یک صحنه دم و بازدم شکارچی رو بعد از زدن شکار قابل لمس می کنه.
گفتم: این قصه برشی از زندگی مادرمه؛ یا دوتا برش .
پرسید کی نوشتی خیلی جذابه حیف مادرت نیست ببینه.
گفتم: نگارش اولش رو وقتی زنده بود نوشتم" برای خودشم خوندم. اسم شخصیت ها رو عوض کردم و کمی فضا رو تغییر دادم. تذکر می داد.
پرسید مادر کی فوت کرد؟‌
گفتم ۲۵ سال پیش.شب ۲۱ آذر.
گفت باید ترجمه اش کنم تا اون روز بشینه روی آمازون. سپاسگزار مهرش ووفای به عهدش هستم.

#جهنم_آسیه
#کتاب_جهنم_آسیه
#قصه
#قصه_نویسی
#داستان
#نويسندگان_زن
#زنان_نویسنده
#ایران_نویسندگان_زن
#سوانا
#مترجم
#یاد
#مادر
#انتشارات_ویستار
#آمازون
#فرخنده_حاجی_زاده

__

آذرماه خونریز هزارو سیصد و هفتادو هفت واویلایی بود. اول آذر پروانه اسکندری و داریوش فروهر مثله شده بودند؛ ۱۲ آذر محمد مختاری ربوده شده بود تا یک هفته بعد جنازه‌اش پیدا شود. ۱۸آذرمحمد جعفر پوینده را ربوده بودند و ۲۸ آذر جنازة رها شده‌اش در روستای بادامک شهریار پیدا شده بود. با خواندن خبر و دیدن عکسش پلک زدم و در دفتر انتشارات "تاریخ " تکیه دادم به ستونِ کنار صندلی. سراپا گوش شدم؛ بی‌که بدانم آنکه پشت تریبون است همان کسی‌ است که مدت‌هاست میل دیدارش را داشته‌؛ وترجمة کتاب‌های جامعه شناسی ادبیات( دفاع از جامعه شناسی رمان) وجامعه شناسی رمانش را خط به خط خوانده ام؛ ووقت خواندن از همکاران کتابدارم بویژه"کیواندخت کیوانی" ذکر نجابت وشرافت مترجمش را شنیده‌ام.
میان صحبتش یادداشت خانم اتحادیه می رسد.ـ بعدِ آقای "پوینده" نوبت شماست.ـ بحث سانسور است و نشر. دیر رسیده‌ام؛ همچون همیشه که دیر می رسم و زود باید بر‌وم.
به دعوت خانم منصوره اتحادیه رفته‌ام. مستقیم از محل کارم. میانة صحبتش رسیده‌ام. چنان پرشور و سنجیده سخن می‌گوید که نرسیده به صندلیِ خالی، به احترام کلماتش می‌ایستم وتکیه می‌دهم به ستون.
حرفم که تمام می شود؛ توی جمعیت چشم می چرخانم نمی بینمش. از خانم اتحادیه خداحافظی می کنم و به سرعت خارج می شوم. مادر حال خوشی ندارد. تنهاست و می دانم چشمش به در است و ثانیه شماری می‌کند. شب جواد موسوی خوزستانی زنگ می زند:« چه زود رفتین؛ آقای پوینده دنبالتان می گشت؛کارتون داشت.» گفتم‌:« چه حیف! توی جمعیت نگاه کردم ندیدمش.» گفت:« یه روز قرار می‌ذ‌اریم.» قراری که هرگز میسر نشد. چندی نپایید که خانوادة ما درگیر فاجعة قتل حمید وکارون شد. نیمة دوم آبان بود یا اوائل آذر آقای موسوی زنگ زد:« با آقای پوینده توی خیابون قرنی هستیم، نزدیک شما. می‌خوان بیان شما رو ببینن.»

#محمد_جعفر_پوینده
#مترجم
#نویسنده
#متفکر
#قتل_های_سیاسی
#قتل_های_زنجیره_ای_سیاسی
#خزان_خونریز_۱۳۷۷
#محمد_مختاری
#پروانه_اسکندری
#داریوش_فروهر
#حمید_حاجی_زاده
#کارون_حاجی_زاده
#بکتاش_آبتین
#زندان_اوین
#سیما_صاحبی
#داد_خواهی
#کانون_نویسندگان_ایران
#فرخنده_حاجی_زاده
#farkhondeh_hajizadeh
#farkhondehhajizadeh

@kanoone.nevisandegane.iran
@sahebi_sima
@baktash.abtin
https://www.instagram.com/p/C0lnlupKoIo/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==

"عبرت"

سر نترسی داشت
جدا شد
بی هیچ خصومتی
عبرت شیوع پیدا کرد

فرخنده حاجی زاده

#شعر
#شعر_فارسی_قرن_۱۴
#ایران_شاعران
#عبرت
#ارعاب
#فرخنده_حاجی_زاده
#farkhondeh_hajizadeh
#farkhondehhajizadeh