کافه متن

Description
نوشتارهای رضا صائمی
روزنامه نگار و منتقد سینما
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months ago

5 months, 4 weeks ago

🔸️
وسط گپ و گفت همکارانم سر می‌رسم....صحبت از حمام کردن بچه‌ها در دهه شصت است....حمام کردنی که بیشتر به شکنجه با آب داغ شبیه بود و نظافت با اعمال شاقه....چنان کیسه می‌کشیدند که انگار به جای چرک، می‌خواستند استخوان را از زیر پوست بیرون بکشند.....گویی زیر پوست بچه‌ها نه چرک که رد جرمی بود که باید پاک شود!.....همین بود که خیلی از کودکان آن زمان از حمام هراس داشتند و از آن می‌گریختند....انگار امیرکبیر را به حمام فین می‌برند.....با ترس و لرز می‌رفتند و از نفس‌‌ افتاده بر می‌گشتند.....والدینی که گویی چغندر می‌گرفتند و لبو تحویل می‌دادند!....حمام‌ کردنی طولانی با لیف و کیسه‌هایی طوفانی که له می‌کرد.....گاهی چنان بچه را لای پایشان محکم قفل می‌کردند و می‌شستند که انگار کودک را به اسیری گرفته‌اند و شکنجه می‌کنند....بچه هم مدام دست و پا می‌زد تا از آن منطقه عذاب فرار کند و گاهی به همین دلیل کتک هم می‌خورد....این نسل سوخته نه فقط در سختی‌های ایام که در سختی حمام هم سوخت!......شیوه حمام کردنی که شکلی از شکنجه سفید بود....نه شست و شو که رفت و رو بود.... نه سبک زندگی که سد کردن زندگی بود!

6 months, 1 week ago

🔸️
یادم است در یکی از برنامه‌های ماه عسل بود که مهمان برنامه پدر و مادری بودند که فرزند کوچکشان در شلوغی بازار گم شده بود و مدتی طول کشید تا پیدا شود...از ابراز شدید احساس و عواطفشان بعد از پیدا شدن کودکشان گفتند...از در آغوش کشیدن و ناز و نوازشش....چیزی در حد یک سکانس عاشقانه فیلم هندی....احسان علیخانی رو به پسر بچه کرد و گفت برو خدا رو شکر کن بچه این دوره‌ای....زمان ما اگر بچه‌ای گم می‌شد، بعد از پیدا شدن، یک فصل کتک می‌خورد که چرا گم شدی؟!....راست می‌گفت....نسل ما نه فقط در بچگی به خاطر گم شدنش کتک می‌خورد که هنوز هم به خاطر گمگشتگی‌هایش سرزنش می‌شود....هنوز هم سردرگمی‌هایش را نکوهش می‌کنند و به خاطر خشم و افسردگی‌هایش یقه‌اش را می‌گیرند و ملامتش می‌کنند....نسلی که همواره مچش را گرفتند نه دستش را....نسل کودکانی که همیشه باید بچه خوب بودند و کسی نگفت بچه خوب بودن یعنی دقیقا چه؟!....یعنی چطور بودن؟!.‌‌‌...فقط می‌دانست خوب بودن یعنی سوال نکردن، حرف گوش‌کن بودن، شلوغ نکردن، ساکت بودن و هر آنچه که حول نخواستن معنا می‌شد.... نسلی که وقتی زمین خورد، بلندش نکردند، گفتند بلد نیست و لگد خورد...نسلی که هم من بودنش را گرفتند هم منت سرش گذاشتند!....حالا همان دختر بچه خوب، زن افسرده است و همان پسربچه خوب، مرد عصبی!....حالا همان بچه خوب هنوز فکر می‌کند به اندازه کافی خوب نیست!

6 months, 1 week ago

🔸️
دل کندن، تنها قصه گسست آدم از آدم نیست، گاهی دل بریدن آدم از آهن هم حکایت هجران است و جراحت جدایی بر جان می‌نشاند، وقتی آن آهن حتی قراضه، قاتق نان و رفیق جان و یار جاده باشد...پیرمرد پس از سالها مجبور شده کامیونش را به مرکز اسقاط خودرو تحویل دهد...این نه فقط تحویل یک دستگاه خودرو که تحویل یک دنیا خاطره است....عمری با او رانده و زندگی ساخته.....با آن نه فقط رانندگی که مسیر زندگی را طی کرده و حالا باید به جبر جدایی تن دهد و از یار همراهش دل بکند....بدنه‌اش را همچون بدن یار نوازش می‌کند و می‌بوسد تا به خاک خاطره بسپارد.....کامیون هم انگار غمگین است و شاید اگر زبان داشت ناله می‌کرد که در روز وداع یاران، آهن کمتر از سنگ نیست!...عجیب است دل آدمی و دلبستن‌هایش...چه دلبرش آدم باشد چه آهن...طوری با آن وداع می‌کند که انگار او خود به چشم خويشتن دیده است که جانش می‌رود....دشواری زیستن دقیقا همینجاست...جایی که آدمی باید در بستر کشمکش‌های دل، عاقل بماند!

7 months, 4 weeks ago

?️
قتل "منصوره قدیری جاوید" بدست همسرش، یک تراژدی پارادوکسیال بود...خبرنگاری که حالا خود به خبر تبدیل شده بی‌آنکه بتواند این خبر را بخواند.....از آن سو همسرش وکیل دادگستری بوده و حالا خود باید به عنوان متهم به قتل محاکمه شود....ظاهرا اختلاف خانوادگی و مشاجره به این فاجعه منجر شد....ابتدا فکر می‌کردم این جنایت، حاصل جنون آنی ناشی از خشم و عصبانیت است اما با اعتراف قاتل متوجه شدم محصول یک خشم تلنبار شده بود که به قتلی از پیش طراحی شده منجر شد...او گفته: «به قصد ارتکاب قتل، با همسرم مشاجره کردم که در این میان با او درگیر و با ضربات چاقو و دمبل که برای ورزش در خانه وجود داشت، مرتکب جنایت شدم»....

آنچه در این فاجعه جلب توجه می‌کند هویت حرفه‌ای و شغل این زن و شوهر است که یکی با کلمه و کلام و آگاهی سر و کار داشته و دیگری با قانون و حقوق و استدلال که هر دو با مفاهیم و تجربه‌هایی مثل گفتگو و منطق و اقناع کردن و داوری کردن منصفانه گره می‌خورد اما نه تنها مفاهمه‌ای رخ نداد که مشاجره‌ای منجر به قتل اتفاق افتاد.....قطعا نمی‌توان به راحتی دست به رمزگشایی این جنایت زد که در پس هر رابطه مخدوشی، دلایل چند لایه‌ای وجود دارد که نسبت به آن آگاهی نداریم و اساسا «رابطه عاطفی» پیچیده‌ترین تجربه انسانی است که فهم‌پذیری آن دشوار است....اما اینکه چرا عاقبت رابطه یک خبرنگار و وکیل که حرفه‌شان با حرف زدن و کلمه و کلام و استدلال آمیخته به این زوال رسید و به فاجعه منجر شد جای تامل و تلنگر دارد...گویی دوران این مَثل گذشت که زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند....حالا باید عاقلان کاری کنند....

شاید هیچ سوژه‌ای برای گفتگو به اندازه «فهم گفتگو» در عصر عصبی زمانه ما مهم نباشد...جامعه‌ای که در آن همه با هم حرف می‌زنند اما کمتر گفتگو می‌کنند....اساسا تصویر و تعریف غلطی از گفتگو وجود دارد.... گفتگو به مثابه روشی برای اثبات حرف خود یا حق خود فرض می‌شود نه فهم حقیقت و حل مسئله...گفتگو خصلتی شی‌وار پیدا کرده و به جای رابطه «من-او» که شاخصه روابط انسانی است، رابطه «من-آن» که الگوی رابطه با اشیاست جایگزین شده و آدم‌ها دیگری را به مثابه یک شی، نه یک شان انسانی می‌نگرند...آنگاه "گفت و گو" به "بگو و مگو" تبدیل می‌شود....وضعیت هولناکی که ممکن است از عاشق، قاتل بسازد....به گمانم هیچ کوچه بن بستی، کوچه عاشقی نیست...رابطه یا باید به رضایت بیانجامد یا به میانجی جدایی، راهی به رهایی بگشاید....رابطه غلط یا به جراحت منجر می‌شود یا جنایت!....به قول آدرنو: « زندگی غلط را نمی‌توان درست زیست»

7 months, 4 weeks ago
کافه متن
8 months ago
8 months ago

?️
آنچه دکتر آرش حیدری از ایستادن اندیشمند در زمین حقیقت و گریختن از زمین شهرت می‌گوید، نه فقط باور که کنش اوست....او همواره از تبدیل شدن به جامعه شناس-سلبریتی گریخته و از اینکه حضوری پر رنگ در فضای مجازی داشته باشد گریزان است..همین است که صفحه‌ای در اینستاگرام ندارد..حتی با همین قطعه شدن سخنرانی‌ها و گزین گویه کردن حرف‌هایش در شبکه‌های اجتماعی مخالف است که کلیت سخن را خُرد می‌کند و امکان خردورزی عمیق و کل نگر را می‌کاهد..او همواره در پی آن است که خوبی، حقیقت و زیبابی را به گونه‌ای فهم کند که در خدمت زندگی باشد نه علیه آن....از این روست که همواره با روشنفکر ماخولیایی که در پس تفکر انتقادی به انقیاد زندگی دست می‌زند و به قول خودش زندگی را تف و لعنت می‌کند بر سر ستیز است..نه فقط با روشنفکر-سلبریتی که حتی با نقد سلبریتی‌ها هم موافق نیست که بر این باور است آنچه باید نقد شود سازوکار سلبریتی‌ساز است نه رفتار سلبریتی‌ها...به همین دلیل از اینکه اندیشمند در درون مکانیسم و صورت‌بندی‌های سلبریتیسمی دست به کنش روشنفکرانه بزند مخالف است

با او همدلم که بازی نقد و اندیشه‌ورزی در زمین حقیقت رخ می‌دهد نه زمین شهرت، اما معتقدم حضور و کنشگری اندیشمندانه در شبکه‌های اجتماعی لزوما به معنای بازی کردن در زمین شهرت نیست، تلاش برای تغییر قواعد بازی به نفع حقیقت هم است..حضوری خودآگاهانه که فضای مجازی و شبکه اجتماعی را نه به عنوان زمین شهرت که به مثابه زمینه‌سازی برای فهم و تبیین حقیقت می‌بیند که می‌کوشد از آن برای طرح دغدغه‌های خود بهره ببرد...سخن بر سر رسانه ای شدن اندیشمند نیست، بر سر رسانه‌ای کردن اندیشه است تا با بسط اندیشه و برانگیختن میل به اندیشه ورزی در فضای مجازی، دیگران را به تفکر و تامل درباره زیست-جهان خود دعوت کند...آری اگر منش و کنش روشنفکری در درون منطق و اسلوب و استایل سلبریتی بودگی و بازی لایک و فالور گرفتن استحاله شود، معرفت در زمین شهرت، زمین گیر می‌شود اما اگر مقصد و مقصود، روشنگری و نقد و آگاهی بخشی باشد، می‌‌تواند قواعد بازی را در زمین شهرت به سود حقیقت تغییر دهد تا سودای حقیقت‌طلبی بر سوداگری شهرت طلبی غالب شود...این شکل حضور، محصور و مرعوب شدن در زمین شهرت نیست، شخم زدن آن برای کاشتن بذر آگاهی و معرفت است...تا شاید به جای عشوه‌های کیم کارادشیان، عقاید و شیوه تفکر اندیشمندان، آگاهی را به جای لوندی و لوندگی بنشاند...تا نه عشوه‌های دیده شدن که شیوهای درست دیدن اعتبار بیابد

پ.ن: اگر میل به زیستن در زمین خوبی، حقیقت و زیبایی دادید، دکتر آرش حیدری را همواره بشنوید

8 months ago

?️
گرچه دو گزاره «قضاوت نکنیم» و «نظر هر کسی محترم است» به ظاهر متضاد به نظر می‌رسند و در تقابل با هم قرار دارند اما دو روی یک سکه‌اند: خطای شناختی....خطایی که یکی به داوری نکردن توصیه می‌کند و دیگری هر شکلی از داوری کردن را قابل احترام می‌‌داند.....آنچه در پس این جمله شیک اما فیک، نفی و انکار می‌شود اعتبار و اصالت نقد است....با جمله «قضاوت نکنیم» راه نقد مسدود می‌شود و با گزاره «نظر هر کسی محترم است» راه نقد به هر شکلی از داوری گشوده شده و عیار و معیارش را از دست می‌دهد....هر دو ایده، مقوله نقد را به ابتذال فهم کشانده و اعتبار و اصالتش را نفی می‌کند......گزاره‌های که نه مبنای عقلانی دارند نه اخلاقی و نقد را از کنشی خلاقه به شکلی از سانتی مانتالیسم زبانی و اخلاقی فرو می‌کاهند.....گزاره اخلاق‌زده «قضاوت نکنیم» نه تحلیلی نغز که تعطیل کردن مغز است و ریشه اندیشیدن را خشک می‌کند.....همچنانکه گزاره «نظر هر کسی محترم است» امکان سنجش نظر درست و غلط را مسدود کرده و نمی‌گذارد تا سره از ناسره شناخته شود.....نظر هر کسی به عنوان یک شهروند محترم است نه به مثابه یک اندیشمند....که در تراز اندیشه، نظر باید معتبر باشد نه محترم.....وقتی سخن از ارزیابی عقلانی است هر عرض کردنی، اظهار نظری معتبر نیست و باید به سنگ ترازوی نقد محک بخورد تا میزان راستی و درستی‌اش وزن شود.....نه می‌توان با مصرف غلط گزاره «قضاوت نکنیم» راه نقد را بست و نه به صرف اینکه «نظر هر کسی محترم است» قوام نقد را شکست و هر خوانش غلطی را به اسم نظر بودن به رسمیت شناخت و اعتبار بخشید.....«قضاوت نکنیم» و «هر نظری محترم است» هر دو به یک اندازه امتناع تفکر و انسداد اندیشه است....حاصل هر دو، فروغلتیدن در زیستن‌های غلط و نجستن زیستن‌های درست است....به قول آدرنو: «زندگی غلط را نمی‌توان درست زیست»

8 months ago
کافه متن
8 months ago

?️
در عمق این عکس و پشت این قاب، در خیال خود، آدمی را می‌بینم که در یک عصر دل انگیز پاییزی به خانه برگشته و خستگی‌اش را با نوشیدن چای به در می‌کند....بی آنکه ذهنش آشفته از شهرآشوب روزگار و خیالی پرخراش باشد، یک رخوت دلپذیر را در خلوت خود می‌گذراند.....در حظ لحظه.....حسی از این دست، اینکه فقط در خود لحظه جاری شوی و از خودِ خود لحظه لذت ببری به گمانم تنها تجربه رهایی بخش زیستن است.....جایی که زمام ذهنت به دست زمان رفته و نیامده نیست تا حافظه‌ای زخمی یا نگران، لذت ِبودن را ضایع کند...مثل لحظات کوتاهی در نیمه شب که درد دندانت آرام می گیرد....مثل احساس راحتی دستشوی کردن پس از تحمل زمانی طولانی پشت ترافیک ماندن...مثل پایان یک دلهره پس از تکذیب یک خبر بد.....مثل رفتن زیر پتو پس از دستشویی در شب‌های سرد زمستان....مثل حسی بیدار شدن پس از خواب وقتی می‌فهمی که باز هم فرصت داری که بخوابی.....مثل تمام لحظه‌هایی که خود لحظه به یک حظ وافر بدل می‌شود و آدمی در خود بودن حضور دارد نه در فکر چگونه بودن!

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months ago