پوچی_Poochi

Description
رمانِ #پوچی
نویسنده: #عطیه_ابراهیمی

تاریخ شروع: 1402/5/19


لینک ناشناس: https://telegram.me/BChatsBot?start=sc-8hnkCcNEsd
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 18 hours ago

10 месяцев, 3 недели назад

در یک شب ابری چند عاشق و معشوق، از سرِ شیطنت. به امید دنیایی دیگر یا که شاید دنیایی بهتر، تن به خاک سپردند؛ اما چیزی نگذشته بود که باران شروع به باریدن کرد.
مردگانِ دفن شده، سر از خاک بیرون کشیدند و حیران و سردرگم به دنبالِ معشوقِ دفن‌شده‌ی خود گشتند.

#عطیه_ابراهیمی

@poochiRoman

10 месяцев, 4 недели назад

#پوچی نویسنده: #عطیه_ابراهیمی #پارت_هفدهم #فصل_چهارم بیست و چهار همانطور که سرش را گرفته بود، روی زمین می‌نشیند و سعی می‌کند یکم جلوی سرعتِ هجوم خاطراتش را بگیرد. کمی بعد دختر دستش را روی شانه‌ی پسر می‌گذارد و می‌گوید: - حالت خوبه؟ بیست و چهار…

10 месяцев, 4 недели назад

گاهی نمی‌دانم باید باور کنم که به زندگی امید دارم! یا نباید باور کنم که از روزهایم خسته شده‌ام.
گاهی چنان شادم که همچون آفتابگردان به سمت خورشید سر می‌چرخانم؛ اما وای از آن لحظه‌ای که شب شود. سر به زیر می‌اندازم و افسوس می‌خورم که چرا بیشتر به خورشید نگاه نکردم‌! انگار که یادم می‌رود فردایی هم در راه است. فردایی که شاید گرما‌بخش‌تر از دیروز باشد.

#عطیه_ابراهیمی

@poochiRoman

1 год, 3 месяца назад

فعالیت کانال یکم کم شده من معذرت می‌خوام.
یکم درگیری‌‌هام زیاده... لطفا لفت ندین که دلسرد می‌شم???

1 год, 3 месяца назад

قطره اشکی از گوشه‌ی چشمم بر روی دستم چکید.
به او نگاه کردم، ناگهان اشکِ من لبخند پر غمی زد و لب باز کرد: «زمانی که ناراحت بودی، من آمدم تاکه شاید کمی آتش درونت را خاموش کنم؛ اما تو...»
سخن ناتمامش را با تبخیر شدن به گور کشاند...
آری، و اما من ذره‌ای از وجودم را بیهوده دور کرده بودم.

#عطیه_ابراهیمی

@poochiRoman

1 год, 3 месяца назад

- من وقتی می‌رم توی طبیعت خیلی احساس خوشحالی می‌کنم. تو چطور؟
- من احساس خاصی به طبیعت ندارم؛ ولی وقتی می‌رم حمام حس خوشحالی می‌کنم.
- چرا؟... آها فهمیدم آب حس خوبی بهت می‌ده و حدس می‌زنم چون اطرافتون دریا یا رودخونه ندارین حمام خوشحالت می‌کنه... درسته؟
- خب! یه جورایی؛ ولی دلیل اصلیش اینه که چون کسی توی حمام نمی‌تونه اشک‌هام رو ببینه خوشحال می‌شم.

#دیالوگ
#عطیه_ابراهیمی

@poochiRoman

1 год, 3 месяца назад

سخن می‌گفت؛ ولی گوش‌هایم سنگین بود و لبخوانی‌ام‌ ضعیف. نمی‌فهمیدم از چه حرف می‌زند!
تمام توانش را جمع کرد و فریاد زد:
- دوستت دارم.
تا آمدم پاسخ بدهم که من هم دوستت دارم، به سوی آسمان پرواز کرد
او تمام جانش را به‌پایم ریخت.

#عطیه_ابراهیمی

@poochiRoman

1 год, 4 месяца назад

#پوچی نویسنده: #عطیه_ابراهیمی #پارت_هفتم #فصل_اول چیزی گلوی دخترک‌ را می‌فشرد. نمی‌خواست هفت را از دست بدهد! او تنها آدمِ زنده‌ای بود که می‌شناخت، گویا تمام پوچ نشین‌ها مرده بودند... مرده‌هایی که غیر از راه رفتن کاری بلد نبودند؛ اما هفت زنده بود و زندگی…

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 18 hours ago