?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago
بعضیها چندین و چند هفته بیتحرک جایی مینشستن، مثل حیوانها غذا میخوردن و روزههای بلندمدت میگرفتن.
بودا هم این روش رو دنبال کرد؛ روزههای بلندمدت میگرفت و فقط روزی یک برنج میخورد، نفسش رو برای مدت زیادی حبس میکرد و برهنه راه میرفت.
اونقدر ریاضت کشید که مرتاضهای دیگه اون رو الگو قرار دادن.
با تمام اینها، بودا به چیزی که میخواست نرسید. انگار اسیر قوانین مرتاضها شده بود و این اسارت رو دوست نداشت. درد بیش از حد ذهنش رو تیره میکرد.
پس تصمیم گرفت این روش رو کنار بذاره و دوباره شروع به عادی غذا خوردن کرد. این تغییر روش باعث شد بسیاری ترکش کنن و این دومین نقطهی عطف در زندگی بودا بود.
بودا برای رسیدن به هدفش، دنبال یک راه میانه بود. حاصل ششسال مراقبه و ریاضت تقریبا هیچ بود. پس بودا تصمیم گرفت راه خودش یعنی راه اعتدال رو پیش بگیره. از این لحظه به بعد، اعتدال اصل روش انقلابی بودا شد.
اعتدال بودا:
۱. تسلط به ذهن با مراقبه: نوع نگاه ما و ذهنیت ما به دنیا در برداشت ما از چیزهای مختلف تاثیرگذاره.
۲. ترک تعلق از نیازهای مادی و جسمی با اعتدال.
بودا با این یافتهها، آمادهی این بود که تمام تلاشش رو صرف دگرگونی خودش بکنه.
بودا در سن ۳۵ سالگی به یک روستا با منظره فوقالعاده رفت که یک رودخانه ازش میگذشت.
اونجا زیر یک درخت انجیر رفت و اولین مکاشفهی خودش رو تجربه کرد.
مکاشفه: حالتی بین خواب و بیداری که شخص با درک معنوی و روحی که داره، از امور متافیزیکی آگاه میشه.
توی این مکاشفه، بودا زندگیهای گذشته خودش رو دید و فهمید که تا روحش آرامش نگیره، اسیر این تولدها و مرگهاست.
اونجا بود که سیدارتا گوتمه بودا شد؛ روشنی یافت و آگاه شد.
بودا به نیروانا رسیده بود. نیروانا حالتی از یک رهایی نابه که مستقیم از درون تجربه میشه. یک حس فوقالعاده و غیرقابلتوصیف از رهایی. بودا به ذهنش مسلط شده بود و از طرفی تونسته بود زیادهخواهی، نفرت و توهم رو از خودش دور کنه.
معنی واژهی نیروانا: خاموش کردن آتش.
مقصود بودا این بوده که همهی پریشانیها و نگرانیها خاموش میشن و از بین میرن.
نیروانا پایان حرص و طمع، پایان کینه و نفرت، پایان نادانی و خودپسندی بود.
بوداییها معتقدن که هیچکس نمیتونه واژهی نیروانا رو توصیف کنه، چون یک حس خاصه؛ حس آرامش مطلق ذهن به دور از تمام بدیها و مملو از عشق.
بودا احساس میکرد حالا یک رسالت تازه داره؛ در اختیار قرار دادن تجربهاش به افرادی که دنبال این مسیر بودن.
بودا اعتقاد پیدا کرده بود که انسانها به وسیلهی بازتاب کردار و رفتارشون، یعنی کارما، میتونن توی سرنوشت زندگیشون نقش داشته باشن و متناسب با این کارما، در زندگیهای بعدی جایگاه بهتر یا بدتری داشته باشن.
برای رسیدن همهی مردم به نیروانا، بودا یافتههاش رو بهعنوان ۴ حقیقت انکارناپذیر با بقیه در میون گذاشت:
• کل زندگی رنج و عذابه و هیچ گریزی از آن نیست.
• تمام رنجی که میکشیم، ناشی از زیادهخواهی انسان است.
• چون رنج یک علت قابلشناسایی داره، پس میتونه پایانی هم داشته باشه.
• راه هشتگانهی رهایی از رنج
این هشت اصل:
۱. شناخت درست: درک واقعی از ۴ حقیقت.
۲. نیت درست: نیت واقعی و درست برای چشمپوشی از تعلقات دنیوی.
۳. گفتار درست: شیوهی گفتاری بیدروغ، خودداری از بدگویی و ناسزا.
۴. کردار درست: خودداری از آزار، کشتار و تبعیض تمام موجودات. خودداری از گرفتن چیزی که به تو تعلق نداره.
۵. معاش و شغل درست: خودداری از مشاغلی که باعث آزار میشه.
۶. کوشش درست: کوشش برای درست کردن اوضاع: ۱. دور موندن از خواستههای ناشایست، همراه با شکوفا کردن تمایلات خوب. / ۲. غلبهی کامل بر عادات ناشایست، ایجاد عادات نیک.
۷. اندیشهی درست: اندیشهی آزاد از لذت و شهوت.
۸. تمرکز درست: مراقبه.
?????
تقریبا ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، یعنی حدود ۲۵۰۰ سال قبل، سیدارتا گوتمه در جنوب نپال به دنیا اومد.
بعدها سیدارتا گوتمه به بودا، به معنای بیدارشده/ روشنییافته، لقب پیدا کرد.
دربارهی زندگی بودا اطلاعات کافی در دسترس نیست، چون بودا رضایت نداشت پیروانش به زندگی شخصی اون توجه کنن و تاکید داشت تمرکز اونها باید روی آموزههای بودیسم باشه. این موضوع توسط پیروان بودا هم رعایت میشه و توی کتابهای مقدس بودیسم از زندگی شخصی بودا و جزئیات شخصیتش خیلی کم بیان میشه.
در اون زمان، مردم هند در ۴ طبقه تقسیم میشدن؛
۱. برهمنها: روحانیها - جایگاه ویژهای پیش مردم داشتن و متون مذهبی رو توی پرستشگاه و خونههای مردم میخوندن.
۲. جنگاوران و حاکمان: خانوادهی بودا در این طبقه بودن.
۳. بازرگانها
۴. کارگرها
این نظام طبقاتی در اون زمان اهمیت مقدسی داشت و امکان نداشت کسی بتونه از یک طبقه به طبقهی دیگه بره.
دوران کودکی بودا در ناز و نعمت بزرگ شد و هر چیزی که میخواست، داشت. اون در سن ۱۶ سالگی ازدواج کرد. بودا در دوران جوونیش تعلیم میدید تا بتونه بعدا در جایگاه پدرش قرار بگیره.
در اون دوران لذتهای اطرافش اون رو تحتتاثیر قرار دادن و بودا گفت: «من اونجوری که دوست داشتم از چشمهام برای دیدن همهی چیزها، از گوشهام برای شنیدن چیزهایی که دوست دارم، از حس چشاییم برای چشیدن انواع و اقسام مزهها، از بدنم برای هرچیزی که قابللمس بود لذت میبردم. توی دوران چهارماههی بارانهای موسمی، نوازندهها احاطهام میکردن و من از قصر خارج نمیشدم. ولی وقتی خوب دقت کردم، دیدم همهی این خوشیها فناپذیر و گذراست. تهش چی؟ من هم مثل بقیه پیر میشم، مریض میشم و میمیرم. هیچ راه گریزی هم نیست.»
بودا میگه وقتی به این موضوع فکر میکردم، سلامتی و شور زندگیم از بین میرفت. درسته که به واسطهی شادی و خوشحالی لذت به وجود میاد ولی لذتها زودگذر هستن و فانی بودن دنیا و تسلیم شدن در مقابل تقدیر، برای انسان زجرآوره. توی اوج ثروت و جوونی، بودا به سه واقعیت روزمرهی زندگی فکر میکرد و اشتیاق زندگیش رو از دست میداد.
۱. بیماری / ۲. پیری / ۳. مرگ
بودا باور داشت معمای زندگی راهحلی داره و آدم باید اون رو پیدا کنه؛ چیزی که گذرا نباشه و هیچوقت از بین نره: بالاترین حد از آرامش.
برای بودا، سلسله مراتب خشک نظام طبقاتی و قربانی کردن مذهبیون به درگاه خدایان، نتیجهی ایمانی کورکورانه و جهل بود. بودا فکر میکرد باید روشی منطقیتر و ملموستر برای توضیح جایگاه انسان در دنیا وجود داشته باشه.
برای پیدا کردن این جواب، بودا بعد از به دنیا اومدن پسرش، در سن ۲۹ سالگی، برای همیشه قصر رو ترک کرد. جستجوی بودا برای پیدا کردن این جواب ۶ سال طول کشید.
بودا اوایل سفرش به یک شهر شلوغ رفت.
اون موقع اکثر مردم به چرخهای شبیه تناسخ اعتقاد داشتن؛ باور داشتن توی این تولد دوباره، انسان میتونه به شکل گیاه، حیوان، انسان یا خدا متولد بشه. ولی حتی خدا هم ممکنه بمیره و در زندگی بعدی در مقام پایینتری روی زمین زاده بشه. به این زندگیهای دوباره میگن سمسره. روحانیون برهمن به این موضوع باور داشتن ولی میگفتن هرکس نهایتا توی طبقهی خودش متولد بشه.
اعتقاد به این چرخهی چندینبارهی تولد، برای بودا عذابآور بود. بودا دنبال راهی برای بیرون رفت از این چرخهی تکراری بود و متوجه شد فقط خودش نیست که به دنبال جواب همچین سوالیه؛ آدمهای مختلف با افکار مختلف، به دنبال پیدا کردن جواب این سوالات، خانواده و زندگیشون رو ترک کردن و رفتن به دل جنگل تا به دور از هر نیازی زندگی کنن تا به حقيقت برسن: سیر و سلوک قدسی.
بنابراین بودا برای آشنا شدن با اونها، به جنگلها رفت. بودا با هر گروهی که آشنا میشد، سعی میکرد رفتارشون رو تقلید کنه و راههای اونها رو درک کنه تا شاید بتونه ازشون درسی بگیره و به هدفش برسه.
بودا با دو گروه آشنا شد که تاثیر زیادی روش داشتن:
۱. گروه اول: روی ذهن تمرکز زیادی داشتن و تمرینهای مراقبه انجام میدادن تا بتونن به ذهنشون مسلط بشن و بودا در مدت کوتاهی به چنان پیشرفتی رسید که تونست به سکوت عمیق ذهنش دست پیدا کنه. اما برای بودا کافی نبود، چون احساس میکرد هر وقت از مراقبه بیرون میاد، دوباره همون سوالات و دغدغهها براش تکرار میشن.
۲. گروه دوم: جوکیها... اونها به این معروف بودن که بهطور وحشتناکی ریاضت میکشن. اونها معتقد بودن که جسم و بدن و نیاز مادیِ ما، سد راه رهاییه و به شکل افراطی سعی در از بین بردن جسم و تعلقات مادی داشتن و تمام سعیشون رو در کشتن نفس میذاشتن.
بهارتون مبارک بابونهها
۳۶۵ صفحهی جدید، پس زیبا بنویسید هر خطشو و لبخند فراموش نشه.?*?*
جئون به طور حقیقی خدای اون نویسنده بود.
کیم ترس داشت. ترس از اینکه دیر کرده باشه برای عابد بودنش.
برای طوری که میتونه معبودِ بلندقامت و زیبای خودش رو بهتنهایی بپرسته...
-??????
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago