𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 day, 2 hours ago
Ich leb', ich weiß nicht wie lang,
Ich sterb, ich weiß nicht wann,
Ich fahr', ich weiß nicht wohin,
Mich wundert, daß ich so fröhlich bin.
به نقل از:
Max Scheler, Die Stellung des Menschen im Kosmos, Meiner, 2018, S. 12.
دورهی "آموزش زبان آلمانی با هدف خواندن متون فلسفی" را از فردا آغاز میکنیم. ترم نخست شامل ۱۰ جلسه خواهد بود. از همان جلسهی نخست خواندن متن را آغاز خواهیم کرد. امیدواریم در پایان دوره (ترم نخست و دوم)، زبانآموزان بتوانند بخش عمدهای از راه را طی کرده باشند و بتوانند از پس خواندنِ دقیق و بیاِشکال متون آلمانی برآیند.
مهاجرت - ۲
در اندیشۀ هایدگر، بهویژه در شرح او از «هستی» و «دازاین»، میتوان بصیرتهای بنیادینی برای تحلیل اگزیستانسیلِ مقولۀ مهاجرت یافت. نزد هایدگر آنچه محوریت دارد «در-جهان-بودن» است، وضعیتی که در آن «دازاین» همواره پیشاپیش همراه با دیگران به جهان پرتاب شده و با شبکهای از روابط و معانی دستوپنجه نرم میکند. بدینسان و در پرتو چنین فهمی، مهاجرت را میتوان بازپیکربندی بنیادینِ همین «در-جهان-بودن» تلقی کرد.
مهاجرت بهمنزلۀ جهتگیریِ مجددِ «دازاین»: مهاجرت متضمن تغییری بنیادین در مکانمندی و زمینۀ رابطهایِ (relational) «دازاین» است. وقتی فردی مهاجرت میکند، صرفاً مکان فیزیکی خویش را تغییر نمیدهد بلکه زمینۀ اگزیستانسیلاش را نیز دگرگون میسازد. این جهتگیریِ مجدد، «هستیِ» مهاجر را به چالش میکشد، چرا که «در-جهان-بودگی» او، یعنی تمام دلالتهای محیطی، اجتماعی و فرهنگیاش را مختل میکند.
«پرتابشدگی» و «طرحافکنی»: مفهوم «Geworfenheit» (پرتابشدگی) هایدگر توضیح میدهد که چگونه «دازاین» خود را همواره پیشاپیشْ پرتابشده در جهانی خاص و با زمینههای تاریخی، فرهنگی و اجتماعیِ خاص مییابد. مهاجرت را میتوان صورتی ثانویه از پرتابشدگی تلقی کرد که به واسطۀ آن مهاجر به جهان جدیدی پرتاب میشود که اغلب هنجارها، زبان و آداب و رسومی ناآشنا دارد. این پرتابشدگیِ جدید مستلزم گفتگوی مجدد هویت و «هستی» است. وانگهی، «دازاین» با توانایی «طرحافکنیِ» (Entwurf) آن شناخته میشود، تواناییاش برای طرحافکنیِ خویشتن بهسوی امکانات و بالقوگیهایِ آینده. مهاجرت نیز تجسّم عمل طرحافکنی است که به واسطۀ آن مهاجر، احتمالاً ملهم از آمال و آرزوهایی برای شرایط بهترِ زندگی، امنیت و خودشکوفایی، در پی امکانات جدید میرود.
«باهمبودن» و «دیگربودگی»: مفهوم «Mitsein» («بودنبا» یا «باهمبودن») هایدگر بر این نکته تأکید میکند که وجود انسان اساساً رابطهای است. مهاجرت «Mitsein» موجود مهاجر را به چالش میکشد و شکلگیری روابط جدید را ضروری میسازد. این امر اغلب مستلزم مواجهه با صورتی عریانتر از «Anderssein» (دیگربودگی) است، زیرا مهاجر عموماً در سازوکارِ ادغام، پذیرش و گهگاه بیگانگی در جامعۀ جدید قرار دارد.
مسئلۀ «خانه» و «بیخانمانی»: مفهوم «خانه» در معنای هایدگریِ آن عمیقاً با مفهوم «سکونت» گره خورده که به معنای احساس تعلق و ریشهداشتن در جهان است. مهاجرت را میتوان نوعی تجربۀ «بیخانمانی» تلقی کرد، نهتنها به معنای فیزیکی بلکه به معنایی اگزیستانسیل. مهاجر باید به دنبال راهی برای «سکونت» در جهانی جدید باشد، راهی برای خلقِ معنایی جدید از خانه که به وجودِ اصیل مجال بروز دهد.
چالش اگزیستانسیل: چالش اگزیستانسیلِ مهاجرت چیزی نیست جز کوشش «دازاین» برای بازتفسیر و بازپیکربندیِ دائمی فهم و نسبتاش با «هستی». مهاجر باید بکوشد از تنش بین جهانِ گذشته و حالِ خود عبور و تجربیات و معانی هردو را در کلّی منسجم ادغام کند. این فرآیندِ مداوم بازتفسیر، برای نیل به وجودی اصیل در زمینهای جدید ضروری است.
سید مسعود آذرفام
جیمز کرینز در این مقاله میگوید: دوگانهی تفاسیر متافیزیکی و غیرِمتافیزیکی پایهای در متون هگل ندارد. هگل را نمیشود غیرِمتافیزیکی قرائت کرد [مگر با خروج از چهارچوب متون هگل]. دوگانهای (یا چندگانهای) اگر هست، ناظر است به اینکه متافیزیک را نزد هگل باید به کدام معنا گرفت؟ مثلا آیا باید کار هگل را با تکیه بر apperception -ِ کانتی تفسیر کرد یا با تکیه بر جوهر اسپینوزایی. در هر حال، پروژهای که کلاوس هارتمان در آلمان شروع کرد و به تفسیر غیرمتافیزیکی از هگل موسوم گشت با مدعای آشکار و مکرر هگل در علم منطق (اینکه منطق او جایگزین متافیزیک سابق و همچنین فلسفهی استعلایی است و، بهعلاوه، از آنها هم فراتر میرود) سازگار درنمیآید.
شخص آ و ب و ج را که همه ساکن ایراناند در نظر بگیرید. آ رای میدهد. ب رای نمیدهد. ج نهتنها رای نمیدهد، بلکه از تمام قوانین جاری کشور سرپیچی میکند. حال، ب تصور میکند حق دارد آ را به دلیل رای دادن بهتندی به نقد بکشد. اما ج هم مجاز است ب را به دلیل رعایت قوانین به نقد بکشد.
چرا ب تصور میکند با رای ندادن بهترین موضع را در قبال وضع موجود اتخاذ کرده است؟ دستکم ج میتواند او را به دلیل رعایت قوانینی که خودش قبولشان ندارد مواخذه کند! ب چه جوابی دارد تا به ج بدهد؟ ج بحق میتواند بگوید: تو ای ب، با آ فرق ذاتی نداری، بلکه فرقی بر حسب درجات داری.
منطقاً میتوان شخص د را هم فرض کرد که نقد مشابهی، اما به هر سه شخص، وارد میکند: چرا فقط مبارزهی منفی میکنید؟ شما همه سر و ته یک کرباساید.
مقصود توصیهی هیچگونه موضعگیری خاص نیست. مقصود این است که "اطمینان" به موضعِ خویش هرگاه بر نوعی شهود درونیِ بیواسطه مبتنی باشد، راه به جایی نمیبَرد. مشاهدهی پیشفرضها و لوازم مواضع خویش دستکم برای هر شخصی که موضع خویش را سنجیده و وساطتمند تلقی میکند، ضروری است.
با اندیشههای پروگرسیو مخالفم، نه به دلیل پروگرسیو بودنشان، بلکه به دلیل بیپایگی مدعاهایشان. چرا بیپایه؟ چون همچنان معتقد به دسترسپذیریِ چشمانداز خدایگونه هستند، حال آنکه چنین چیزی اسطورهای است رسوا. در عوض چه؟ انتظار مقرون به تسلیم و رضا؟ نه، هگل گزینه سومی طرح میکند.
گزینهی سوم—تا جایی که میتوانم بگویم چیزی از آن فهمیدهام—چنین چیزی است: وحدت شرح (Darstellung) و نقد (Kritik). کار فیلسوف نه نسخه پیچیدن برای آیندهی بشر است، و نه دنبالهروی از ایدهها و اعمال افراد معمولی. بهعکس، کار او این است که ایدهها و اعمال را از لحاظ ساختار منطقیشان شرح دهد (و شرح در اینجا به معنی فهمیدن ساختار مفهومیِ ایدهها و اعمال است). این شرح در هئیتِ مفهومی کاملاش، عینِ نقد است (نقد گام دومی پس از شرح نیست، بلکه شرح عینِ نشان دادنِ نابسندگیهای هر اندیشه و عملی است). حال، پرسش مهمی مطرح است. شرح-نقد مستلزم "معیار" است. بدون معیار، شرح خاصیتِ نقدی ندارد و بدل به توصیف میشود. اما فلسفه توصیفِ صِرف نیست. حال، معیار از کجا به فیلسوف داده میشود؟ یک راه این است که هر ایده و عملی را بر حسب مداعای خودش و بهپیمانهی خودش شرح و نقد کنیم. مثلاً اگر ایدهی روشنگری ادعا کرد با افزایش آگاهی عموم مردم رفاه و آزادی انسان به کمال میرسد، میتوانیم بر حسب نتایجِ روشنگری در عمل، راجع به آن قضاوت کنیم. اما این رَویه اِشکالی دارد. روشنگری یا هر ایدهای که مدعایی طرح میکند، همواره میتواند فرصت بیشتری برای ارزیابی نتایج خود طلب کند. میتواند بگوید هنوز وقت ارزیابی نرسیده است، بگذار بیشتر تلاش کنیم، مطمئن باش به نتیجه میرسیم. لذا، واقعیت هر قدر هم که با غایتِ مطلوبِ یک ایده یا روال (مثلاً روشنگری) در تناقض باشد، آن ایده و روال همواره میتواند از شرح و نقد قسر در برود. بنابراین، اگر معیارِ شرح و نقد را درونیِ خودِ موضوعِ نقدشونده بگیریم، به مشکل برمیخوریم. هگل در پدیدارشناسی روح، اتفاقاً از معیار درونی بحث میکند. میگوید آگاهی هم با ابژه ارتباط دارد، هم مدعای شناختن ابژه را طرح میکند، و هم خودش همواره، ولو بهطرز ضمنی، معیاری برای شناختن ابژه طرح میکند. مثلاً، آگاهی ادعا میکند که ابژه امری حسیست که با حواس پنجگانه و به طور بیواسطه قابل شناسی است. معیار برای سنجش مدعای آگاهی چیست؟ یقین حسی. هرگاه آگاهی بتواند از طریق حواس پنجگانه و بیواسطه خود شیءِ تکینِ حسی را بشناسد (یعنی بتواند میان درک کند که این درخت است، آن دیوار است، آن حیوان است، آن آدم است، و اینها را با هم خلط نکند و تمایزشان را بهدرستی تثبیت کند— وگرنه شناخت به چیزی مغشوش و مبهم تبدیل میشود که دیگر سزاوار نام شناخت نیست)، بله، هر آگاه آگاهی بتواند به این هدف برسد، معیارِ خودش (یقین حسی) را احراز کرده و لذا با هیچ مشکلی مواجه نمیشود. اما چنانچه این معیار را نتواند احراز کند، کارش دشوار میشود. به نظر هگل، آگاهی چون از یک طرف با ابژه ارتباط دارد و از طرفِ دیگر (ولو به طرزِ ضمنی) با معیارِ سنجشِ شناختِ خویش از ابژه ارتباط دارد، یعنی چون هر دوی آنها نزد آگاهی حاضرند، آگاهی برای مقایسه کردنِ آن دو نیازی به دسترسی به چیزی یا معیاری بیرون از خودش ندارد. حتی از این هم بالاتر، آگاهی برای مقایسهی شناختش از ابژه با معیارِ شناخت، لازم نیست فعل مجزایی انجام دهد: "آگاهی، خود، عبارت از این مقایسه است." پس آگاهی در درون خودش میتواند از خودش فراتر رود. پس نقد را نه شخصی بخصوص، بلکه خودِ آگاهی انجام میدهد. اما خودِ آگاهی اگر یک یا چند شخص بخصوص نیست، پس کیست؟ این نکتهی مهمی است که ما را به گزینهی سوم، که در بالا اشاره شد، نزدیک میکند.
...
? فایل صوتی
?از سلسله نشست های "دوره جامع تاریخ فلسفه غرب"
?زمان برگزاری: ۲تیرماه ۱۴۰۳
? دلالت و معنای "تاریخ فلسفه"در اندیشه هگل
?سخنران:دکتر سید مسعود حسینی
▪️میزبان:دکتر امیر مازیار
برگزار شده در مؤسسه پژوهشی،آموزشی و مطالعاتی آکادمی شمسه
www.instagram.com/academyshamseh
www.academyshamseh.com
@academyshamseh
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 day, 2 hours ago