راس میگه چرا خودم یادم رفته بود (((:

پشمام (:

الان باید مامانم یادم بندازه من و علی باهم توی مهدکودک دوستای صمیمی بودیم؟!

امروز عرفان میگف دختر انقد نخند دیگه من هربار تو رو دیدم داری میخندی
راس میگه
توی کافه همش نیشم بازه
صدا قهقه‌م قط نمیشه
مسخره بازی درمیارم قر میدم شوخی میکنم
بخاطر همین روزایی که نیستم انقد نبودنم رو حس میکنن به نظرشون کافه خلوته
ولی چند نفرتون این زجه‌ها و خستگی و ناامیدی مطلق شبامم ببینین تحمل میکنین؟!
همون توده ی انرژی مثبتی که طول روز میبینین شبا منفی میشه
اونم بودنش براتون قبوله؟!

هیچوقت تا حالا اینجوری به این شدت احساس بی‌پناهی نداشتم.

با تمام وجود نیاز دارم فردا یه اتفاق خوشحال کننده برام بیوفته.

امیدوارم حضوریشم اون انجام بده و دیگه نیاد کافه

مجازیشو من کردم

چه حضوری چه مجازی باید کلا از زندگی هم حذف شیم

کافه ما که قرار بود از ساعت 2 باز شه
شلبی و نوتلا و ملو و اسکای و پارادیزو و گوشه و باراما و دنج و یمن و سون‌باهار و مون و باریش هم بسته بودن ینی توی کل اون خیابون فقط یونیکا باز بود
گفتم سریع یه موهیتو بخورم برم
لامصبببب دیگه کم‌ مونده بود از عصبانیت گریه کنم (((:
از هر زاویه نگا کنیم ریده بودن
سالار داداش بسی تاسف داره ناراحت شدم ولی دیگه مجبورم باشم پامو اونجا نمیزارم??‍♀