امروز یه جای مهمی میخواستم برم که ساعت ۱ باید راه میوفتادم که برسم.
اما چون همه افراد نبودن و کیک هم تو یخچال بود و در آبدارخونه قفل بود همش منو به بهونه‌های مختلف نگه میداشتن که برسم.
منم هی میگفتم نه می‌خوام برم دیرمه.
جدا خنده دار بود.
بعد صدام کردن اتاق رییس گفتن کارم دارن
بدو بدو رفتم اونجا و دیدم یه کیک وسط میزه و همه دارن دست میزنن
خرکیف شده بودم.
اوصولا واسه تولد ها شیرینی می‌خریم اما یه کیک با شمعِ بیست و اندی روی میز بود .
تازه همه دست زدن که فوت کنم .
گوگولی مگولی بود برام این اتفاق ❤️

شمع ها 2? عه
ینی بیست و اندی

حس میکنم این آدما رو بیشتر از فامیلام دوست دارم

لطفاً این کارو برای دوستمون انجام بدید. ✨

‌
سلام تروخدا بگو اعضای کانالت داداشمو دعا کنن ?? یه مشکل خیلی بدی پیش اومده خوااااهههش میکنم

از گشنگی مچاله‌م

ممنون میشم اگه یک فاتحه برای همسر بنده بخونید
حتماً مرده که نتونسته من و پیدا کنه ??

– مهم نیست وضعیتمون چطوره فعلا احساس میکنم نباید متوقف بشیم . هر لحظه احساسش میکنم .
Au moment du #film ; Blue giant

«هتریک‌می‌کنه‌یا‌پاس‌میده!؟»