ابرکانه

Description
خواهی بخوان خواه نخوان ما نوشته‌ایم
این‌جا از تجربه‌های زیسته‌م می‌نویسم
.
.
ایمیل من👇
[email protected]
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 4 weeks ago

6 months ago

تهران شهر دیدنی و جالبیه
حیف که دریا نداره.

6 months, 1 week ago

اخبار گفته بود زلزله زمین را تهدید می‌کند
ما به عقب برگشتیم
و به پشت خوابیدیم
منتظر
در تجمع‌های خیابانی
وقتی زنی ترانه‌ی شاگرد قصاب را زیر لب زمزمه می‌کرد
و این شیوه‌ی ناشیانه‌ای‌ بود برای زیستن
چه خوابی برایمان دیده‌ای
که هر چه غلت می‌زنیم... بیدار نمی‌شویم
چه خوابی برایمان دیده‌ای
که پهلو به پهلو
منقطع و تفکیک شده
از کنار هم عبور می‌کنیم
کپک زده در یخچالی خاموش
لا به لای شیشه‌های دربسته
در سکوت تاریک کابینت‌ها، سنگر گرفته‌ایم
چه خوابی برایمان دیده‌ای
که از هیچ صدایی بلند نمی‌شویم؟!...

صدیقه حسینی
@abrakaneh

6 months, 1 week ago

اندیشه‌ای متلاشی در کلمات این و آن خوابیده است و ما چه‌کار می‌توانیم بکنیم جز سکوت که مبادا این خرابه بیدار شود و روی سرمان فرود بیاید؟

#صدیقه_حسینی
@abrakaneh

8 months, 3 weeks ago

امروز می‌خواستم بروم بیرون
و خانه نیاز به جارو داشت
نه که از آخرین جارویش خیلی گذشته باشدها
ولی موهایم زیادی ریخته این‌ور آن‌ور
این چندمین ماه است که من گوشت نمی‌خورم؟ نمی‌دانم. گمانم شروعش از اردی‌بهشت بود و در این مدت شاید پنج شش بار گوشت قرمز خورده‌ام، فکر می‌کنم دلیل ریزش موها همین باشد چون تقریبا هیچ ویتامینی هم استفاده نمی‌کنم. مصرف گوشت را هرجور هست باید شروع کنم مثلا یک وعده در هفته، ماکارونی‌ای چیزی درست کنم. این چند ماه ماکارونی را هم با تن ماهی درست می‌کردم که خیلی هم خوب می‌شد.

حالا اول از همه باید بروم آزمایش بدهم ببینم چی کم و زیاد دارم؟ بعد هفته‌ای یک بار حداقل گوشت بخورم، البته مرغ را حذف نکرده بودم اما خیلی هم بهش میلی نداشتم. حالا یک جوری درستش می‌کنم.
بعد هم باید یک سری ویتامین‌ها را بخورم گرچه که خیلی برایم سخت است این قرص خوردن مگر که روتین شود.

این‌ها چیست که گفتم؟ همه‌چیز از جاروی خانه شروع شد و دلیلش که موهای من است و بعد رسیدم به گوشت! این ذهن هم چیز عجیبی است. یادم باشد درباره‌ی پرش ذهن و کشف جدیدم چیزی بنویسم.

خلاصه که نمی‌دانم چرا نمی‌توانم این خانه را بدون تمیز کردن ترک کنم، از صبح افتادم به جانش، گردگیری و بعد جارو! این وسط هم یک بار دیجی‌کالا آمد و این‌ها را آورد:

کیسه‌ی جاروبرقی
باتری قلمی
کرم ضد آفتاب
دفتر رنگ‌آمیزی
سری مسواک برقی
محافظ گوشی
انواع ماسک ورقه‌ای
۱۲ عدد دستمال کاغذی
و خب همین! این هم شیوه‌ی جدید آن‌باکسینگ!

یک بار هم پستچی آمد
که دیگر از رویش خجالت می‌کشم
چون دیروز هم آمد
و برایم بسته‌هایی آورد
بسته‌ی دیروز را که هنوز باز نکرده‌ام
چی بود اصلا؟ یادم باشد بعد این یادداشت بروم بازش کنم. امروزی را هم گذاشتم روی میز. معمولا باید فراغت و سرحالی هر دو با هم حاصل شود تا بروم سراغ بسته‌های باز نشده!

ساعت ۴ صبح تکلیف یک گروه از بچه‌های کارگاه را بررسی و ایمیل می‌کنم. یکی از بچه‌ها دیروز توی گروه نوشته بود کاش تکالیف‌مان را با جزییات بررسی کنید نه که فقط بگویید خوب بود بد بود.

یک لحظه شک کردم واقعا من فقط گفته‌ام خوب بود بد بود؟ رفتم فایل صوتی‌ای که روی تمرین قبلی‌اش فرستاده بودم دوباره گوش دادم و کل فایل را به‌شکل کتبی پیاده‌سازی کردم، دیدم ۱۳ تا نکته گفته‌ام، هر نکته را با جزییات توضیح داده‌ام و برای هر نکته مثال زده‌ام. همه را برایش تایپ کردم و گفتم فیدبک من روی کار تو این‌ها بود، این برایت کافی نبوده و به نظرت در حد بد بود خوب بود مانده؟

که گفت توضیحات و جزییات بیشتری می‌خواسته، بعد دیدم به نظر خودم اگر روی هر تمرین ۴ تا نکته هم بگویم کافی‌ست و اگر برای او ۱۳ نکته‌ی پرجزییات هنوز هم کافی نیست باید او را در دنیای ناکافی‌اش رها کنم چون تجربه ثابت کرده این آدم‌ها مثل یک سطل سوراخ‌اند که هیچ‌وقت سیراب نمی‌شوند و هرچه بهشان بدهی باز هم کم است.

بعد از بررسی همان یک دانه تمرین به همکارم پیام دادم و گفتم فیگما را چک کند، چندتا چیزی که برای دوستم و نی‌نی‌اش خریده بودم کادو کردم، شیرینی خریدم، خانه را تمیز کردم، پنجره را باز کردم هوای بارانی بپیچد داخل خانه و البته که انرژی گرمایی هم هدر رفت ولی اشکالی ندارد و حالا تازه خانه در آن حالتی است که می‌توانم ترکش کنم‌.

روزنوشته‌های صدیقه

8 months, 3 weeks ago

میم دو تا دوست صمیمی دارد که هر دو زمان دانشگاه دانشجویش بودند، پس اختلاف سنی هم وجود دارد و حالا می‌خواهم در این باره  حرف بزنم.

میم برای خودش خانه و زندگی ساخته، به یک آرامش و ثباتی رسیده، جایگاه اجتماعی خوبی دارد، دغدغه مالی‌ ندارد تقریبا، کار می‌کند گاهی چون خوش می‌گذرد اما آن دو دوست دیگر چه؟

اولی‌شان هنوز  دارد با خانواده زندگی می‌کند، گاهی پروژه‌هایی انجام می‌دهد و همین که خرج روزانه‌اش را دربیاورد کافی است.

میم این طوری است که موقع انتخاب رستوران پدر صاحب رستوران را درمی‌آورد انقدر که منو را بالا و پایین می‌کند و سوال می‌پرسد و حتی ممکن است بگوید این رستوران خوب نیست برویم جای دیگر! حالا همین آدم بارها شده رفته یک رستوران ارزان قیمت یا به خوردن فلافل کنار خیابان رضایت داده چون نخواسته آن دو دوست دیگر معذب شوند.

یعنی آن‌ها گفته‌اند باید برویم جایی که هزینه‌اش زیاد نباشد و میم هم گفته باشد، چندباری خواسته خودش حساب کند و بعد فهمیده این اصلا حس بدی به آدم‌ها می‌دهد پس بهتر است فلافل بخورد و یکی دو روز دل‌درد بگیرد اما نگوید برویم فلان رستوران آن چنانی!

دوست دومی تازه توانسته کار و باری برای خودش پیدا کند یعنی رفته کارآموزی و تازه جذب شده، خوشحال است. مدام می‌آید از شرکت و جو صمیمی‌اش برای میم تعریف می‌کند و می‌گوید شرکت ما صبحانه می‌دهد، همه خیلی شیک و پیک‌اند، می‌رویم دورهمی و بازی و چه و چه! میم هم با خودش فکر می‌کند چرا هیچ وقت در زندگی‌اش کار کردن توی یک شرکت را به عنوان کارمند تجربه نکرده؟ چرا رنج بنیان‌گذار بودن و مدیریت و... را به دوش کشیده این همه وقت و اصلا نفهمیده خوشی دورهمی در شرکت یعنی چه؟

موضوع بعدی نگاه آن دو به رابطه است. یعنی اولی که هی در حال قطع و وصل شدن به دخترکی است، رابطه‌شان هم خیلی معلوم نیست یعنی ما آن دختر را توی کنسرتی دیدیم و نمی‌دانستیم الان واکنش‌مان چه باید باشد؟ با او به‌عنوان دوست‌دختر دوست صمیمی میم برخورد کنیم یا همین‌جوری از دور سری تکان بدهیم به رسم ادب؟ در یک سیچوئیشن‌شیپ پیچیده به سر می‌برند خلاصه.

دوست بعدی هم که هنوز تکلیفش معلوم نیست اما هربار داستانی تعریف می‌کند از دختری که در فلان موقعیت از او خوشش آمده یا ابراز کرده و چیزهایی شبیه این!

تا دلتان بخواهد از این مثال‌ها دارم
اختلاف سن انگار فقط یک اختلاف عادی نیست
آن‌ها درگیر چیزهای دیگری‌اند
و میم به چیزهای دیگری فکر می‌کند
اما همین دوستی و رفاقت باعث می‌شود گاهی سن خودش را فراموش کند
و فکر کند او هم مثل آن‌هاست
یعنی انگار زمان را گم می‌کند.

نمی‌دانم این خوب است یا بد
اما من سعی کرده‌ام از چنین چیزی دور بمانم
یا حداقل بهش آگاه باشم
که اختلاف سن فقط اختلاف سن نیست
من احتمالا نمی‌توانم با دختری ده سال کوچک‌تر از خودم یک دوستی صمیمی بسازم انگار ما دغدغه‌های مشترک نداریم
او دارد چیزهایی را تجربه می‌کند که من از آن‌ها عبور کرده‌ام.

فکر می‌کنم این عمده تفاوت من و میم است
که او می‌تواند چنین دوستی‌هایی داشته باشد و من نه!
این که من خیلی چیزها را در سن خودش تجربه کردم
مثل عاشق شدن
سوگ رابطه‌ی عاشقانه و از دست دادن
دوست صمیمی داشتن و با هم یکی شدن
جدا شدن از یک دوست خیلی صمیمی
همه‌ی عمر را گذاشتن پای یک شعر یا داستان
غرق شدن در کتاب‌ها
دیوانگی کردن
سر کار رفتن
توی شرکت با بچه‌ها دوستی ساختن
دانشگاه رفتن
درس خواندن‌های دیوانه‌وار
و هزار و یک چیز دیگر!

یعنی شاید اگر من هم تازه حالا می‌خواستم عاشقی را تجربه کنم آن‌طور که یک نوجوان تجربه می‌کند می‌توانستم  با کسی که ده سال از خودم کوچک‌تر  است دوست صمیمی باشم چون هر دو به لحاظ تجربه به هم نزدیک بودیم.

اگر من هم تازه رفته بودم سر کار
شاید می‌شد با کسی که ده سالی از من کوچک‌تر است و تازه مستقل شده
رفاقت کنم‌.

حس می‌کنم به همین دلیل است که سن برای من مهم می‌شود یا نمی‌توانم بگویم هیچ چیز سن و سال ندارد؛ انگار که دارد و مثلا همین عشق را وقتی در ۱۸ سالگی تجربه کنی
متفاوت است با وقتی در ۳۰ سالگی تجربه می‌کنی. یعنی می‌خواهم بگویم شاید من در حال تجربه‌ی عاشقی باشم دوست ده سال کوچک‌ترم هم در حال تجربه‌ی عاشقی باشد اما باز هم ما هم‌تجربه به حساب نیاییم چون به واسطه‌ی سن و سال‌مان داریم چیز متفاوتی را از سر می‌گذرانیم.

بله! این چیزی است که این روزها ذهنم را درگیر کرده است.

صدیقه‌نوشته‌ها

8 months, 3 weeks ago

از لحظه‌ی اولی که حدس زدیم شاید آن کاندوم قرمز اناری پاره شده باشد، تا وقتی که توده‌ی خونی دوست‌داشتنی زجرآورم در دستشویی افتاد نامش “علی” بود. میم برایش یک جفت جوراب خریده بود که هربار قربان پاهای نخودی‌اش می‌رفتیم و یک لاک برای مادر شدن من. روزها به سختی…

9 months ago

من معمولا چیزهای تخصصی اینجا نمی‌فرستم ولی این شاید برای همه جالب باشه
این که بدونید نام محصولات و برندهایی که می‌بینید و می‌شنوید از کجا میاد!

9 months ago

?نام‌گذاری برند، از طراحی تا ارائهٔ قدرتمند به کارفرما

صدیقه حسینی، کپی‌رایتر و یوایکس‌رایتر برندهای شناخته‌شده و مدرس که پیشتر، پیام‌آوای شنیدنی دنیای یوایکس‌رایتینگ رو پیشکش کرده بود، در این ۲۳ دقیقه به‌ قاعدهٔ یک وبینار پروپیمون، نکته‌هایی ناب رو همراه مثال‌های ملموس کرده.
پیشنهاد می‌کنم حتما برای شنیدنش وقت بذارید و خودکار و کاغذم کنار دستتون باشه?

?چیا قراره بشنویم؟

✳️چی شد نام‌گذاری برند، توجه من رو جلب کرد؟
✳️چرا #نام‌گذاری انقدر اهمیت داره؟
✳️چه‌جوری نام برند روی فروش تاثیر می‌ذاره؟
✳️پیش از نام‌گذاری به چه سوال‌هایی باید جواب بدیم؟
✳️چه رویکردهایی برای انتخاب نام وجود داره؟
✳️چه‌جوری باید نامی رو که انتخاب کردیم، به کارفرما ارائه بدیم؟

#کپی_رایتینگ
#تجربه_کاری
#نکته‌های_شما

?@Content_Life|محتوازیست✍️

9 months ago

به دوستم گفتم باید صحبت کنیم
درباره‌ی خودمان و رابطه‌مان
و از آن روز هزار باره گفته که خب بگو
چرا نمی‌گویی
ویس بده
گفتم نه! دیدمت حرف می‌زنیم
من این‌طوری‌ام
حرف‌های مهم را نمی‌توانم توی چت و تلفن بزنم
مدام موکول می‌کنم به بعد
دوستم اما بی خیال نشد
و گفت نکند می‌خواهی با من کات کنی؟
معمولا کات کردن را در ارتباط با رابطه‌ی دختر و پسر به کار می‌برند
دخترها با هم کات می‌کنند اما اصطلاحش این نیست
از جایی تصمیم می‌گیرند هم‌دیگر را نبینند
من اما می‌روم صاف به طرف می‌گویم
که مثلا ما انقدر در رابطه بودیم
گمانم دیگر با هم خوشحال نباشیم
بیا نقطه‌ی پایان رابطه را بگذاریم
و حسم هم معمولا بد نیست
این‌طوری‌ام که خب تا این‌جایش خوب بود
از این جا به بعدش اگر قرار باشد خوب پیش برود نباید ادامه‌ داد به این چیزی که هست
نه که برای ساختن تلاش نکرده باشم
ولی تلاش با خودکشی فرق دارد
خودم را به خاک و خون نمی‌کشم معمولا
تلاش می‌کنم
به اندازه
شما چه می‌گویید بهش؟ به قدر وسع!
دوستم طاقت نیاورد و دوباره گفت من می‌ترسم بخواهی کات کنی
یادم آمد که او واقعا چنین اضطراب‌هایی دارد
گمانم دوست پسرش یک باری چیزی گفته بود درباره‌ی خانه عوض کردن یا چنین چیزی
منظورش این نبود که دیگر قرار نیست با هم نباشند یا با هم زندگی نکنند
اما دوستم فردا که آمد شرکت گفت این را که شنیدم توی ذهنم گفتم خب دیگر تمام شد باید بروم با فلانی بخوابم
که این جا هم نقطه‌ی شوک من بود
گفتم چرا باید با فلانی بخوابی؟
که دیدم اول این‌که خیلی وقت است مایل است با فلانی بخوابد و تا به حال هم رعایت کرده
دوم این که این برایش نوعی نقطه‌ی پایان است
و بعد گفت
من این‌طورم! خودم را به گای سگ می‌دهم

بله! دوست جالبی دارم
خل و جالب!
دیروز گفت می‌خواهی با من کات کنی؟
گفتم نه! خلی؟ که گفت بله من خلم و مدام اضطراب از دست دادن آدم‌هایی را دارم که برایم مهم‌اند و دوستشان دارم

چه ترس لطیفی دختر!
بیا بغلم...
نه که نمی‌خواهم کات کنم
از مخیله‌ام هم نگذشته چنین چیزی
من می‌خواستم با تو از سیر تغییرات رابطه‌مان بگویم
و مقایسه کنم
و حرف‌های جالب بزنم
بعد تو سیگار دربیاوری و من بگویم
اگر می‌خواهی بکشی برو یک جای دیگر بنشین
و تو گوش نکنی و بکشی
بله! چنین چیزی می‌خواستم بگویم

درباره‌ی سفری که می‌خواستیم با هم برویم
و دو سال
یا بیشتر است داریم به تعویق می‌اندازیمش
آخرین بار هم سر کلاس زبان بود
استاد استراحت داد
گفت چند دقیقه‌ای برای خودتان باشید
و ما در آن چند دقیقه برنامه‌ی سفر ریختیم
و خب برای آدم غیر سفرناکی مثل من
آن برنامه‌‌ریزی یهویی جالب بود
اگرچه هیچ‌وقت به آن سفر نرفتیم

و خب دیشب حرف‌مان کشید به زن
به پیچیدگی‌هایشان
و تو گفتی نکند این چیزی که حالا می‌خواهم جامعه به من تحمیل کرده باشد؟
بعد گفتی خب تحمیل کرده باشد
مگر خمیره‌ی من در همین جامعه شکل نگرفته؟ چه اصراری است به این که هی بخواهم مقابلش بایستم
بابا همین است دیگر
من هم همین‌جا بزرگ شده‌ام
در همین فرهنگ
طبیعی است که این را بخواهم
درباره‌ی فریز تخمک گفتی
و البته پریود شدن زن‌ها
این‌که می‌دانستی زن‌هایی که مدتی با هم هم‌زیستی دارند تاریخ پریودشان به هم نزدیک می‌شود؟

یادم آمد مادرم هم این را به من گفته بود
بعدتر توی شرکت تجربه‌اش کردم
تو گفتی این نظریه ثابت نشده
اما زن‌ها تجربه‌اش می‌کنند و چیز جالبی است
من دیگر نگفتم دیدمت چیزهایی می‌گویم
اما در ذهنم ماند که دیدمت در این باره حرف بزنیم
و البته از چیزهای دیگر

کات هم که نه واقعا
ما برای وصل کردن آمدیم!
می‌دانستی؟

صدیقه‌نوشته‌ها

پ.ن:
متوجه شده‌اید که من دارم تمرین مشاهده کردن می‌کنم؟

https://t.me/abrakaneh

9 months, 1 week ago

پیک اسنپ موقع تحویل کالا فرمود جوووون! و من موقع گزارش کتبی در بخش پشتیبانی نمی‌دانستم باید چند تا واو برای جون بگذارم تا حق مطلب را ادا کنم. واقعا مکث کردم و به این موضوع فکر کردم!
این هم سطح دغدغه‌ی امروز...

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 4 weeks ago