𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago
افرادی که عاشقشان شدهاید، واقعا مرد یا زن رویاهایتان هستند، و شما پیش از آنکه ملاقاتشان کنید درباره آنها رویاپردازی کردهاید؛ و این رویاپردازی نه از دل هیچ -از هیچ که هیچ نمیزاید- بلکه از تجربیات گذشته خودتان سربرآورده، هم تجربیات واقعی و هم تجربیاتی که آرزویشان را داشتهاید.
شما آنها را با اطمینان بازمیشناسید چرا که، به نوعی میتوان گفت، از قبل میشناختیدشان؛ و چون به معنای واقعی انتظار آنها را داشتهاید، احساس میکنید که همیشه آنها را میشناختهاید، و درعینحال، آنها برای شما غریبهاند. آنها غریبههای آشنایند.
اما در این داستانِ اساسی نکتهای بسیار جالب توجه وجود دارد: هرچقدر هم که مشتاق و آرزومندِ دیدار فرد رویاهایتان بوده باشید و درباره او رویاپردازی کرده باشید، تنها از زمانی که ملاقاتش میکنید است که دلتنگی برایش آغاز میشود. به نظر میرسد حضور یک ابژه لازم است تا غیاب آن احساس شود.
آدام فیلیپس، از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته، ترجمه میثم سامانپور
بشر موجود خاصی است که باید نسبت به خود آگاه باشد، در برابر خویش مسئول باشد و به خودش تبدیل بشود. او موجودی است که همواره در رابطهای جدلی با نبودن و مرگ است. و نهتنها میداند زمانی فرا میرسد که نخواهد بود، بلکه میتواند با انتخابهای خویش باشندگیاش را به کناری افکند و از دست بدهد.
«بودن و نبودن» - «و» در عنوان فرعی این بخش اشتباه چاپی نیست - چیزی نیست که فرد یک بار برای همیشه و در لحظهای که به خودکشی فکر میکند انتخاب کند. میشود گفت انتخابی است که فرد در هر لحظه میکند. پاسکال با زیبایی بیمانندی این جدل بنیادین موجود در آگاهی انسان از باشندگیاش را به تصویر میکشد: بشر ساقهای بیش نیست، نحیفترین ساقه در طبیعت، ولی او ساقهای اندیشمند است.
لازم نیست همه گیتی برای نابود کردنش مجهز شود: کمی بخار، یک قطره آب برای کشتنش کافی است. ولی بشر از هر آنچه او را بکشد اصیلتر است، فرقی نمیکند گیتی از کجا او را در هم بکوبد، زیرا او میداند که میمیرد و بر برتری گیتی بر خود واقف است؛ ولی گیتی از اینهمه هیچ نمیداند.
رولو می، ارنست انجل و هانری النبرگر، از کتاب هستی، ترجمه سپیده حبیب
تاریخهای خاص و برجسته، میتوانند به روشهای گوناگون، سرآغاز پرسشهای درمانی شوند. زادروزها، خصوصا زادروزهای مهم، میتوانند دریچهای به دلواپسیهای اگزیستانسیال بگشایند و به تعمق بیشتر در چرخه زندگی منجر شوند. جشن تولدهای بزرگسالی، از نظر من همیشه اموری تلخ و شیرین هستند که روی دیگرشان، تاسف و زاری است. از دید برخی افراد، یک زادروز میتواند نشانه این باشد که آنها بیشتر از والدینشان عمر کردهاند. تاریخ بازنشستگی، سالگرد ازدواج یا طلاق و بسیاری نشانههای دیگر، فرد را با پیش روی سنگدلانه زمان و ناپایداری زندگی آشنا میسازد.
اروین یالوم، از کتاب هنر درمان، ترجمه سپیده حبیب
از نظر فیلوژنیک سازوکار قدیمی عصبی برای پردازش درد و لذت طی تکامل در میان همه گونهها تقریبا بدون تغییر مانده است. این مکانیسم برای زندگی در جهانی مناسب بود که کمبود منابع و امکانات در آن شایع بود. در چنان شرایطی بدون انگیزه لذت، انسانها تمایلی به خوردن و نوشیدن و تولید مثل نداشتند. از طرفی اگر درد نبود، از خود در برابر جراحت و مرگ دفاع نمیکردند.
وقتی انسانها توانستند سطح تنظیم عصبی خود را با برخورداری مکرر از لذت بالا ببرند، درگیر تلاشی بیپایان برای کسب لذت بیشتر شدند. از آن پس انسانها هیچ وقت به چیزی که داشتند راضی نبودند و مدام در پی فزونی زحمت میکشیدند.
اما مشکل همینجاست انسانها بهعنوان جویندگان ماهر توانستند به بهترین وجه از پس چالش جستجوی لذت و اجتناب از درد برآیند. لذا جهان را از حالت کمبود منابع و امکانات به میدانی انباشته از فراوانی نعمت بدل کردند. مغزهای ما برای زندگی در دنیایی تا این حد سرشار از منابع و امکانات، ساخته نشده است.
آنا لمبکی، از کتاب ملت دوپامین
و این الگویی که ممکنه در فضای درمان فهمیده بشه، شکسته بشه و تغییر کنه.
اجبار به تکرار یک فرآیند ناخودآگاه هست.
گفتم: جولیا (یکی از مراجعین)، اجازه بده سوال سادهای ازت بکنم. چرا مرگ اینقدر ترسناک است؟ چه چیز خاصی در مرگ هست که تو را میترساند؟ فورا پاسخ داد: همه کارهایی که انجام ندادهام...
از بیشتر مراجعهکنندگان میپرسم: دقیقا از چه چیز مرگ میترسید؟
پاسخهای مختلفی که به این پرسش میدهند، غالبا به درمان سرعت میبخشد. پاسخ جولیا «همه کارهایی که انجام ندادم» به جانمایهای اشاره میکند که برای همه آنهایی که به مرگ میاندیشند یا با آن روبرو میشوند اهمیت دارد:
رابطه دوجانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نازیسته. به عبارت دیگر، هرچه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هرچه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید.
نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیان کرده است «زندگیت را به کمال برسان و به موقع بمیر». همان طور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تاکید کرده است «برای مرگ چیزی جز قلعهای ویران به جا نگذار».
و سارتر در زندگینامهاش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک میشوم … و یقین داشتم که آخرین تپشهای قلبم در آخرین صفحههای کارم ثبت میشود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت».
اروین یالوم، از کتاب خیره به خورشید، ترجمه مهدی غبرایی
این کانال برای آن مادرانی که به سلامت روان کودک خود اهمیت میدهند.
@kodakanegi
«افشای شخصی» یا حرف زدن با کسی درباره جنبههای خصوصی خود موضوع دیگری است که با بیانگری هیجانی مرتبط است. نظریهپردازان زیادی مطرح کردهاند که نگه داشتن مسائل نزد خود و در میان نگذاشتن آنها با دیگران، ممکن است به منبعی از فشار روانی تبدیل شود و نهایتا به ناراحتی روانی و بیماری جسمانی فرد منجر شود.
این نظریهپردازان ادعا کردهاند که ممکن است با دیگران راحت بودن در بیان احساسات اثرِ درمانی داشته باشد و این که درمان از راه گفتگو، تا حدی به این دلیل موثر واقع میشود که رازهایمان را میگشاییم و آنچه را که نزد خود حفظ کردهایم برملا میکنیم.
روانشناسی به نام جیمز پنهبیکر پیشگام پژوهش در مورد اثرهای افشا کردن است. در یک بررسی شاخص، او از آزمودنیها خواست تا درباره رویداد ناراحتکننده یا تکاندهندهای که برایشان اتفاق افتاده، یا چیزی که در موردش با کسی صحبت نکردهاند، فکر کنند و سپس، از آنها خواست تا این رازها را بنویسند.
این افراد درباره بسیاری از رویدادهای ناخوشایندِ گوناگون، مثل لحظات خجالتآور مختلف، بیمبالاتیهای جنسی، رفتارهای غیرقانونی یا غیراخلاقی تحقیرها و... مطالبی نوشتند. جالب است که همه آنان به سرعت رازی را مطرح کردند که مخفی نگه داشته بودند. این امر نشان میدهد که به احتمال زیاد، همه ما رازهایی داریم.
پنهبیکر ادعا میکند که مطرح نکردن رویدادهای تکاندهنده، منفی یا ناراحتکننده میتواند به مشکلاتی منجر شود. به گفته او، بازداری افکار و احساسات مرتبط با چنین رویدادهایی انرژی جسمی زیادی میگیرد. به عبارت دیگر، آسان نیست که رازی را برای خودمان نگه داریم یا جلوی فاش شدن چیزی را بگیریم، خصوصا در صورتی که این راز یک ضربه روانی عمده باشد، این کار ناراحتکننده است و انرژی زیادی میگیرد.
با گذشت زمان، این فشار روانی هم مانند همه فشارهای روانی متراکم میشود که این امر میتواند احتمال بروز مشکلات مرتبط با آن را افزایش دهد، مشکلاتی از قبیل دشواری در به خواب رفتن، تحریکپذیری، علائم جسمانی (برای مثال دلدرد و سردرد) و حتی بیماریهای ناشی از ضعیف شدن کارکرد دستگاه ایمنی بدن.
طبق نظر پنهبیکر، افشا کردن راز موجب کاهش این فشار روانی میشود. روبرو شدن با خاطرهای آسیب را با بیان کردن آن برای کسی یا حتی نوشتن درباره آن، فرد را از زحمت نگه داشتن این راز رها میسازد.
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
بودن در کنار افراد موفقی که در زندگی به اهدافشان رسیدهاند و وضعیت مالیشان بهتر از ماست اغلب حس شرم و حقارتی را در ما برمیانگیزد که باعث میشود از آنها بدمان بیاید.
این تصور که کسی مالک چیزی است که ما هرگز نمیتوانیم به آن برسیم – مانند ویژگی شخصیتی، رابطه عاشقانه یا حتی مالواموال - ممکن است ما را وادارد تا آن شخص را بیارزش بدانیم، دستاوردهایش را به تمسخر بگیریم و آنها را کوچک بشماریم.
اما رشک، وقتی با شرم آمیخته شود، تحملناپذیر و بهشدت مخرب میشود. برای آنکه آرام شویم، ممکن است بخواهیم موضوعی را که موجب رشک ما شده نابود کنیم.
افرادی که در کودکی والدینی داشتند که غالبا هیجانات آنها را نادیده میگرفتند، ناامیدشان میکردند و نیازهایشان را تامین نمیکردند بهندرت در روابط بزرگسالیشان احساس امنیت میکنند.
درنتیجه، مسئله بیاهمیتی که ممکن است اغلبِ مردم بر اثر آن کمی حسادت کنند و بهراحتی از آن بگذرند برای این افراد تبدیل میشود به موضوعی تحملناپذیر. اگر ما گرفتار شرم عمیق باشیم، احساس رشک برای ما تحملناپذیر میشود.
بهعبارتدیگر، میترسیم که آسیبهایی که دیدیم و نواقصمان باعث شود که «دوستداشتنی نباشیم». در این حالت، حسادت بهشدت دردناک میشود چون میترسیم که بالاخره زمانی برسد که «حقیقت درونی» ما برای دیگری کشف شود و آن موقع است که دیگر طرد خواهیم شد.
همه افراد ممکن است گاهی احساس رشک کنند. رشک، تا حدودی، تجربهایست عادی؛ چون به ما یادآوری میکند که چه میخواهیم و همچنین انگیزه میدهد تا برای آنْ کاری کنیم. رشک ممکن است ناشی از این آگاهی دردناک باشد که شخصی چیزی را دارد که ما آرزوی داشتنش را داریم، اما این موضوع همیشه باعث نمیشود که از آن فرد متنفر شویم و بخواهیم سر به تَنَش نباشد.
تفاوت رشک و حسادت این است که در رشک، دو نفر درگیرند (تو چیزی داری که من هم آن را میخواهم)؛ اما در حسادت، سه نفر (رابطهای که تو با آن شخص سوم داری من را آزار میدهد).
جوزف برگو، از کتاب چرا آن کار را کردم؟، ترجمه حامد حکیمی
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago