?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 months, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 1 week ago
غالبا گفته میشود پس از جنگ جهانی اول، تغییراتی که در آداب و رسوم جنسی پدید آمد، نتیجه محبوبیت روزافزون نظریههای روانکاوی بود به نظر من این سخن کاملا خطاست.
نیازی ندارد که بگوییم فروید هرگز مروج مدافع و سخنگوی هرزگی و فساد جنسی نبود، بلکه برعکس همانگونه که قبلا اشاره کردم، هدف او مهار هیجانات به وسیله خرد بود.
او خود در مواجهه با امور جنسی مانند مردمان عصر ویکتوریا رفتار میکرد، او مصلحی معتدل بود که از آداب اخلاقی جنسی عصر ویکتوریا انتقاد میکرد، چون بیش از اندازه سخت و خشن بودند و به همین دلیل موجب بیماریهای روانی میشدند، ولی این مسئله با آزادیهای جنسی سالهای ۱۹۲۰ به بعد کاملا فرق میکند.
آداب و رسوم جدید جنسی ریشههای فراوان دارند، اما مهمترین نتیجه عملکرد سرمایهداری جدید در دهههای اخیر است که اشتیاق شدید به مصرف را به وجود آورد.
طبقه متوسط (بورژوا) قرن نوزدهم تحت استیلای اصل صرفهجویی بود، اما طبقه متوسط قرن بیستم از قانون مصرف پیروی میکند، آن هم اصل مصرف فوری بدون عقب انداختن ارضای هیچ یک از امیال و تمایلات. این مصرف هم شامل کالاها میشود و هم نیازهای جنسی را دربر میگیرد.
در جامعهای که بر اساس حداکثر ارضای آنی همه نیازها تشکیل شده باشد، تشخیص بین جنبههای گوناگون نیازها بسیار ضعیف میشود. نظریههای روانکاوی قبل از آن که علت آن پدیده باشند، تا آنجا که به نیازهای جنسی مربوط میشود، بهانههای مناسبی را در اختیار افراد قرار دادند.
اگر طبق این نظریهها بپذیریم که انکار و سرکوب تمایلات موجب بیماری روانی میشود، نتیجه طبیعی آن است که باید به هر شکل ممکن نیازها را برآورده کرد و این همان چیزی است که تبلیغات گسترده و پرهزینه یک جامعه مصرفی توصیه میکند. بنابراین روانکاوی محبوبیت خود را به عنوان پیامبر آزادی جنسی بیشتر مدیون شور و اشتیاق برای مصرف است ولی خود این اخلاق جنسی را به وجود نیاورده است.
اریک فروم، از کتاب رسالت زیگموند فروید، ترجمه فرید جواهرکلام
ما از فقدان عشق میترسیم. ترس از فقدان عشق یعنی منع کردن بعضی اشکال عشق (عشق محرمخواهانه، عشق بین نژادهای متفاوت، عشق همجنسخواهانه، یا روابط جنسی بهاصطلاح منحرفانه و از این دست). کودک به والدینش میگوید: «در قبال عشق و حمایتی که به من میدهید، تا جای ممکن، همان چیزی خواهم بود که دلخواه شماست.»
کموبیش شبیه حکایت تامس هابز درباره حکومت مطلقه - که در آن حاکم مطلق به معنی واقعی کلمه امکان زندگی را مهیا میکند - حمایت از آدمها برای بقا مهمتر از هر چیز است: همهچیز باید فدای این امر شود جز جان آدمی.
امنیت به میل ترجیح داده میشود؛ میل فدای امنیت میشود. ولی این امنیتِ مفروض، دستکم از منظر فروید، به قیمت قابل ملاحظهای تمام میشود؛ در واقع، به قیمت فروکاسته شدن به یک ابژه، به خاطر اینکه مثل یک ابژه با ما رفتار میشود.
آدام فیلیپس، از کتاب لذتهای ناممنوع، ترجمه نصراله مرادیانی
کتاب روانشناسی کودک بخوانید
@kodakanegi
افرادی که عاشقشان شدهاید، واقعا مرد یا زن رویاهایتان هستند، و شما پیش از آنکه ملاقاتشان کنید درباره آنها رویاپردازی کردهاید؛ و این رویاپردازی نه از دل هیچ -از هیچ که هیچ نمیزاید- بلکه از تجربیات گذشته خودتان سربرآورده، هم تجربیات واقعی و هم تجربیاتی که آرزویشان را داشتهاید.
شما آنها را با اطمینان بازمیشناسید چرا که، به نوعی میتوان گفت، از قبل میشناختیدشان؛ و چون به معنای واقعی انتظار آنها را داشتهاید، احساس میکنید که همیشه آنها را میشناختهاید، و درعینحال، آنها برای شما غریبهاند. آنها غریبههای آشنایند.
اما در این داستانِ اساسی نکتهای بسیار جالب توجه وجود دارد: هرچقدر هم که مشتاق و آرزومندِ دیدار فرد رویاهایتان بوده باشید و درباره او رویاپردازی کرده باشید، تنها از زمانی که ملاقاتش میکنید است که دلتنگی برایش آغاز میشود. به نظر میرسد حضور یک ابژه لازم است تا غیاب آن احساس شود.
آدام فیلیپس، از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته، ترجمه میثم سامانپور
بشر موجود خاصی است که باید نسبت به خود آگاه باشد، در برابر خویش مسئول باشد و به خودش تبدیل بشود. او موجودی است که همواره در رابطهای جدلی با نبودن و مرگ است. و نهتنها میداند زمانی فرا میرسد که نخواهد بود، بلکه میتواند با انتخابهای خویش باشندگیاش را به کناری افکند و از دست بدهد.
«بودن و نبودن» - «و» در عنوان فرعی این بخش اشتباه چاپی نیست - چیزی نیست که فرد یک بار برای همیشه و در لحظهای که به خودکشی فکر میکند انتخاب کند. میشود گفت انتخابی است که فرد در هر لحظه میکند. پاسکال با زیبایی بیمانندی این جدل بنیادین موجود در آگاهی انسان از باشندگیاش را به تصویر میکشد: بشر ساقهای بیش نیست، نحیفترین ساقه در طبیعت، ولی او ساقهای اندیشمند است.
لازم نیست همه گیتی برای نابود کردنش مجهز شود: کمی بخار، یک قطره آب برای کشتنش کافی است. ولی بشر از هر آنچه او را بکشد اصیلتر است، فرقی نمیکند گیتی از کجا او را در هم بکوبد، زیرا او میداند که میمیرد و بر برتری گیتی بر خود واقف است؛ ولی گیتی از اینهمه هیچ نمیداند.
رولو می، ارنست انجل و هانری النبرگر، از کتاب هستی، ترجمه سپیده حبیب
تاریخهای خاص و برجسته، میتوانند به روشهای گوناگون، سرآغاز پرسشهای درمانی شوند. زادروزها، خصوصا زادروزهای مهم، میتوانند دریچهای به دلواپسیهای اگزیستانسیال بگشایند و به تعمق بیشتر در چرخه زندگی منجر شوند. جشن تولدهای بزرگسالی، از نظر من همیشه اموری تلخ و شیرین هستند که روی دیگرشان، تاسف و زاری است. از دید برخی افراد، یک زادروز میتواند نشانه این باشد که آنها بیشتر از والدینشان عمر کردهاند. تاریخ بازنشستگی، سالگرد ازدواج یا طلاق و بسیاری نشانههای دیگر، فرد را با پیش روی سنگدلانه زمان و ناپایداری زندگی آشنا میسازد.
اروین یالوم، از کتاب هنر درمان، ترجمه سپیده حبیب
از نظر فیلوژنیک سازوکار قدیمی عصبی برای پردازش درد و لذت طی تکامل در میان همه گونهها تقریبا بدون تغییر مانده است. این مکانیسم برای زندگی در جهانی مناسب بود که کمبود منابع و امکانات در آن شایع بود. در چنان شرایطی بدون انگیزه لذت، انسانها تمایلی به خوردن و نوشیدن و تولید مثل نداشتند. از طرفی اگر درد نبود، از خود در برابر جراحت و مرگ دفاع نمیکردند.
وقتی انسانها توانستند سطح تنظیم عصبی خود را با برخورداری مکرر از لذت بالا ببرند، درگیر تلاشی بیپایان برای کسب لذت بیشتر شدند. از آن پس انسانها هیچ وقت به چیزی که داشتند راضی نبودند و مدام در پی فزونی زحمت میکشیدند.
اما مشکل همینجاست انسانها بهعنوان جویندگان ماهر توانستند به بهترین وجه از پس چالش جستجوی لذت و اجتناب از درد برآیند. لذا جهان را از حالت کمبود منابع و امکانات به میدانی انباشته از فراوانی نعمت بدل کردند. مغزهای ما برای زندگی در دنیایی تا این حد سرشار از منابع و امکانات، ساخته نشده است.
آنا لمبکی، از کتاب ملت دوپامین
و این الگویی که ممکنه در فضای درمان فهمیده بشه، شکسته بشه و تغییر کنه.
اجبار به تکرار یک فرآیند ناخودآگاه هست.
گفتم: جولیا (یکی از مراجعین)، اجازه بده سوال سادهای ازت بکنم. چرا مرگ اینقدر ترسناک است؟ چه چیز خاصی در مرگ هست که تو را میترساند؟ فورا پاسخ داد: همه کارهایی که انجام ندادهام...
از بیشتر مراجعهکنندگان میپرسم: دقیقا از چه چیز مرگ میترسید؟
پاسخهای مختلفی که به این پرسش میدهند، غالبا به درمان سرعت میبخشد. پاسخ جولیا «همه کارهایی که انجام ندادم» به جانمایهای اشاره میکند که برای همه آنهایی که به مرگ میاندیشند یا با آن روبرو میشوند اهمیت دارد:
رابطه دوجانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نازیسته. به عبارت دیگر، هرچه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هرچه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید.
نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیان کرده است «زندگیت را به کمال برسان و به موقع بمیر». همان طور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تاکید کرده است «برای مرگ چیزی جز قلعهای ویران به جا نگذار».
و سارتر در زندگینامهاش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک میشوم … و یقین داشتم که آخرین تپشهای قلبم در آخرین صفحههای کارم ثبت میشود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت».
اروین یالوم، از کتاب خیره به خورشید، ترجمه مهدی غبرایی
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 months, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 1 week ago