https://t.me/Profile8nazi

در کانال بالا جاین کنین تیت پروفایل ها میمانه?****

ما نمی‌خواهیم خوشبخت باشیم
ما می‌خواهیم خوشبختر از دیگران باشیم.?

تو چشماے ڪسے غَرق شدیم ڪه خودش داشت سمت یڪے دیگه شنا میڪرد...???‍?
???? ➤ @Profile_0_0_8 •?•

00:00?
شب بخیل ?*??***

اینقدر راحت و دروغی به ادم ها نگوین دوستت دارم
بگذارین حداقل آنهایی که این حرف را جدی می‌گوید،
جدی گرفته شوند...❤️‍?

⁧⁧⁧
‏من یه عذرخواهی به خودم بدهکارم برای تحمل چیزایی که لایقشون نبودم!
⁧⁧⁧???

تآ هستیم قدر بدآنید،سنگ قبر احسآس ندارد??****

#رمان? چشم هایش
#نویسنده ?زینب برومند
#قسمت?چهاردهم

چهل روزبعد....

ظاهره...
چهل روز گذشته هست من یک لحظه ای را که با آصف داشتم را فراموش نکرده ام??

اما به خودم قول داده ام که قاتل آصف را پیدا کنم
و به این قول حتما عمل میکنم
باید بروم پیش امید...

مانتو ام را پوشیدم کمی با چادر و لباس سیاه...و برای امید زنگ زدم برای اش گفتم بیا کافه با هم حرف بزنیم
گفت درست هست میایم
من هم حرکت کردم او هم

بیست دقیقه بعد من رسیدم بعدش امید امد

امید: سلام خوبی؟

ظاهره: ممنون تو خوبی

امید: تشکر خوبم...

ظاهره: برای من یک وعده داده بودی یادت هست؟

امید: مگه میشه یادم نباشه... من با تمام ثبوت آمدم پیش ات...
راستش دیروز من و حورا در اموزشگاه حرف میزدیم خواستم حرف از دهنش بگیرم حرف های که زدیم را ضبط کردم...

ظاهره: باشه میشنوم...

مکالمه ای امید و حورا..

امید: دخترر تو کجا بودی چهل روز.. آیا از اتفاق ها خبر دار نیستی؟

حورا: خبر دارم خانه مادر آصف رفته بودم کمک کنم و چند ماه همان جا هستم

امید: میدانم این کار تو هست

حورا: بلی کار من هست دیگر راهی نداشتم

امید: وقتی راهی نداشتی میگذاشتی ظاهره و آصف زندگی خود شان را پیش میبرند چرا در خانه شان غم برپا کردی

حورا: چون من نمیخواستم با ظاهره باشه
اگر از من نشد از هیچ کس نمیشه برای همین کشتم اش

امید: تو چرا اینقدر در عشق دیوانه شدی
همه چی عشق اول نیست فهمیدی
من هم حسودی ام میشد وقتی ظاهره و آصف را میدیدم اما کاری بود که خواست خدا بوده
ولی چرا تو نمیفهمی این کار تورا به جنجال میرساند

حورا: بلی من دیوانه هستم
ببین وقتی آصف به من نرسید به هیچ کس نمیرسد

امید: من هم در مورد ظاهره همین فکر را میکردم اما بی فایده... به زودی از کارت پشیمان میشوی

خداحافظ من حرفی ندارم

حورا: خدانگهدار ??

ظاهره: ?اخه من حورا را دختر خوب فکر میکردم اما این یک دختر روانی هست

امید: دقیقا..
ظاهره: یک حرف دیگه..??

ظاهره: بلی

امید: زن سابق ام ولم کرد...

ظاهره: بلی شنیده بودم در مورد اش... دنیای بی وفا هست دیگه چی بگویم

امید: بعد وقتی یک هفته با حورا آشنا شدم برش وابسته شدم یعنی عاشق اش
میدانم کاری خوبی نکرده ولی باید برایش درس شود

ظاهره: خب پس آقا امید ما عاشق شده هست... باشه من کمک ات میکنم تا حورا را درس بدهیم

امید: درست است ممنون
❤️?خب من بروم زیاد مزاحم نشوم

ظاهره: باشه خدانگهدار ات?

امید: خدانگهدار مراقب خودت باش ☺️

ظاهره: همچنین

ادامه دارد