𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 day, 19 hours ago
رمان پاتگذاری خواهد شد ?
اگه دوس دارین بخونین بمونین ????❤️?
? مشکی از تن به در آرید، ربیع آمده است
? خم ابرو بگشایید که ربیع آمده است
? مژده ای، ختم رسل داد که آید به بهشت
❤️هرکه بر من خبر آرد، که ربیع آمده است
°•°•°•○●•°•°•°
فرا رسیدن ماه شریف و پرخیر و برکت ربیع الاول را به شما عشقام تبریک میگم?*??*❤️?**
♡ ۰۰:۰۰ ♡
خب مرسدا جون میبینی که پسرِ خوشگل قحطه پس باید بچسبی به این تا نپره???
مامان جون تا مرسدارو نندازه به سپهر ول کن نیس???
???????????
?????????
???????
?????
???
?
•••_☆_?تــهجـدال?_☆_•••
••-•-♡?پارت۴۸?♡-•-••
دهنمو کج کردمو گفتم:
- خیلیم افتخار نداره شناختن گودزیـ...
با فشار پای مامان جون روی پام لال شدمو با ابروهای توهم رفته از درد نگاش کردم که بدون توجه با همون شور و ذوق قبلی گفت:
- حالا بیشتر آشنا میشین انشالله
بیا تو یه چای بخور بعدا میری عجلهای نیس که.
با دهن باز داشتم به مامان جون نگاه میکردم، آدم چقدر میتونه عوض بشه؟!
- نه ممنونم باید برم
مامان جون با خنده باشهای گفت و با سرعت به سمت خونه رفت که پای من هم از فشار پاش آزاد شدو نفس راحتی کشیدم!
زود برگشتم سمت سپهر جآنِ مامان جون و گفتم:
- تو مگه پستچی هستی که پست مارو میاری تحویل میدی؟؟
چشمای خونسرد عسلیشو بهم دوخت و گفت:
- تو مگه هشتاد سالته که این لباسارو پوشیدی؟؟
دندونای بالاییمو جلوی لب پایینیم قرار دادمو قیافمو براش کج کردم؛
- حداقل بینیم تو ماتحت زندگی بقیه نیس!
بدون توجه سوار ماشینش شدو ازم دور شد، حرصی درو محکم بستمو به سمت خونه رفتم، آخه خدایا چجوری بیشعوری و رومخی و نچسبی و گاوی رو همزمان توی یه آدم قرار دادی؟!
وارد خونه که شدم صدای پرانرژی مامان جون بلند شد:
- باریکلا بهت، نه واقعا خوشم اومد، بین چهار تا نوهم فقط تو عاقلی واقعا باریکلا انتخابت احسنت داره خیلی به همدیگه میاین مبارک باشه.
چشمام از حدقه زد بیرون این چی داشت میگفت؟!
- چی چی رو مبارک باشه؟!
- همین پسره سپهر دیگه!
عین ماهه ماشالله، موهای بور، چشمای عسلی و گیرا، هیکل بزرگ و مردونه خیلیم خوش اخلاقه، وقتی فهمید برام سخته برم بیرون بیشتر خریدامو اون انجام میده
خندهی شیطونی کردو ادامه داد:
- الان خودم زود اومدم خونه تا شما راحت باشین و حرفاتونو بزنین
فکم چسبیده بود به زمین و کنده نمیشد!!
- چــی میگـی مامان جون؟؟ خودت بریدی و دوختی و الانم داری تنم میکنی؟؟
چه انتخابی چه حرفی؟؟ من فقط یبار اون بیشعورو دیدم، شما فکر میکنین من میام عاشق اون پسرهی گودزیلا میشم و باهاش ازدواج میکنم؟؟
مامان جون اخماشو توهم کشیدو گفت:
- غلط کردی مگه چشه؟!
پسر به اون خوشگلیو خوشتیپی!
معترضانه غریدم:
- مـامـان جـــون
- زهـرمــار!
تو الان باید بری مخشو بزنی نزاری از دستت بپره بمولا الان پسرِ خوشگل قحطه رو هوا میزننش حیفـه
سلاام قشنگاا??
صبحتون عالی با طعم پرتقالی??
این وسط مامان جون فکرای قشنگی در سر دارد???
???????????
?????????
???????
?????
???
?
•••_☆_?تــهجـدال?_☆_•••
••-•-♡?پارت۴۷?♡-•-••
مامان جون چشم غره ای بهم رفت و گفت:
- بقیه هم نوه دارن منم دارم!
بقیه به مادربزرگاشون میگن مامی جون، نوهی منم میگه ننه! ننه جد و آبادته!
نیشمو باز کردمو گفتم:
- مخلصیم مامی جون!
با آستین بلوز گشادم صورتمو که به لطف مامان جون خیس شده بود رو یکم خشک کردمو با هیجان گفتم:
- حالا نمیدونی که دیشب چیشده!
- چیشده؟!
دستمو گذاشتم زیر چونم و گفتم:
- دیشب رفتیم خواستگاری نازنین برای عرفان!
مامان جون دهنشو کج کردو گفت:
- امیدوار بودم حالا که نوههام عقل ندارن حداقل نتیجههام عاقل میشن این دوتا گوریل باهم ازدواج کنن که بچهشون از میمون هم بدتر میشه!
پوقی زدم زیر خنده و گفتم:
- خوشحال نشدی پس؟!
شونه هاشو بالا انداخت و گفت:
- چه بدونم!
خندم تشدید گرفت، کنار ابرومو خاروندمو گفتم:
- والا منم چیزی نمیدونم!
فقط اینو میدونم که اگه بگیرنم زنده زنده خاکم میکنن!
- چیه باز چه کرمی ریختی چلغوز؟!
نیشمو باز کردمو گفتم:
- والا نیت بدی نداشتم گفتم حالا که اومدیم مهمونی یه ثوابی هم بکنیم ، هم بخت داداشم باز میشه هم این نازنین از دبهی ترشیش میاد بیرون، ولی نمیدونم چرا خانوادم قصد جونمو داشتن!
بخاطر همین جونمو برداشتمو فرار کردم!
- آهــآن پس بگو چیه!
من میگم این نوهی بخت برگشتهی من همینجوری نصف شبی پا نمیشه این همه راه بیاد منو ببینه و یه چیزی اینجا داره میلنگه!
لبامو غنچه کردمو خواستم چاپلوسی کنم که آیفون خونه زده شد و مانع کارم شد
- فکر کنم ملیحهس برو درو باز کن
از جام بلند شدمو به سمت آیفون رفتم، این همسایهی مامان جون وقتی آدمو میبینه تا با ماچ های آبدارش صورتتو خیس نکنه ول کن نیس! تازه دم مرگم هس فکر کنم عزرائیلو هم ببینه اینجور ماچش کنه!
با این فکر خندهی ریزی کردمو چند بار دکمهی آیفونو زدم که صدای مامان جون بلند شد:
- دکمهی آیفون خراب شده باز نمیکنه برو از حیاط درو باز کن
چشمی گفتمو با همون لباس های گلگلی و قیافهی خفنم به حیاط رفتمو درو باز کردم کردم که با دیدن فرد روبهروم خشکم زد، این مگه همون گودزیلای کور نیس که توی حیاط دانشگاه بهم برخوردو خوردم زمین؟!
دهنمو کج کردمو گفتم:
- تو اینجا چیکار میکنی؟؟
یه نگاه به سرتا پام انداخت و بعد به پشت سرم نگاه کردو خطاب به مامان جون که از خونه اومد بیرون خیلی محترم گفت:
- سلام نازلی خانم ظهرتون بخیر، بستهتون اومده بود گفتم براتون بیارم
مامان جون با تشکر و مهرورزی اومد جلو و بسته رو ازش گرفت و بعد با یه لبخند ملیحی که فقط من از پشت صحنهش خبر داشتم به من اشاره کردو گفت:
- این نوهمه اسمش مرسداس، خیلی ماهه همیشه سرش توی درسشه و با هیشکی کاری نداره، خیلیم مهربون و خونگرمه میبینی که سپهر جان
سپهر جآن!!
از کی تا حالــا شده جـان؟!
اون پسرهی گودزیلا که فهمیدم اسمش سپهره سرشو تکون دادو گفت:
- بله میدونم قبلا زیارتشون کردم
مامان جون نگاهِ شیطونی بهم کردو گفت:
- عــه نمیدونستم همدیگهرو میشناسین!
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 day, 19 hours ago