گردابی چنین هایل

Description
کانال «گردابی چنین هایل»
شعر، داستان، نقد ادبی، مطالب ادبی
مدیر کانال: سجاد حقیقی
@SAJJAD_HAGHIGHI_82
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months ago

5 months, 1 week ago
***🟦***کیفیت بالا + قیمت مناسب***🟦***

🟦کیفیت بالا + قیمت مناسب🟦

محصولات کشاورزی و تنوع غذایی گیلان‌زمین اصالتی دیرینه دارد.
اعضای گروه «اَزگیل» برآنند تا بهترین‌محصولات گیلان را بامناسب‌ترین قیمت برای شما سروران تهیه کنند.
سفارش‌های خود را می‌توانید در مبدا(تهران، ملارد، لنگرود) یا از طریق پیک(ماشین، موتور، پُست، باربری) در مقصد(منزل، محل کار) دریافت کنید.
برای تهیه‌ی محصولات «اَزگیل» می‌توانید با شماره‌ی 09903535002 تماس گرفته یا به اکانت تلگرامِ@AzGil_Contact پیام بفرستید.
🔻🔻🔻🔻
@AzGilAzGil

5 months, 1 week ago
گردابی چنین هایل
5 months, 1 week ago

از چشمانت
چکه
چکه
    می‌چکند
                 کلمات
و شعر
دریا می‌شود
در صحرای زبان

#سجاد حقیقی
https://t.me/mahbube_man_1

7 months, 3 weeks ago
***?***گروس عبدالملکیان

?گروس عبدالملکیان

?یک

فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیندیش
که در میانه‌ی میدان مین
به جستجوی شاخه گلی‌ست.

?دو

ما
كاشفان كوچه‌های بن‌بستيم
حرف‌های خسته‌ای داريم
اين‌بار
پيامبری بفرست
كه تنها گوش كند.

?سه

دختران شهر
به روستا فکر می‌کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می‌میرند.

مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می‌کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می‌میرند.

کدام پل
در کجای جهان شکسته است
که هیچکس به خانه‌اش نمی‌رسد؟

?چهار

ایستاده‌ام
در اتوبوس
چشم در چشم‌های نگفتنی‌اش
یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»

چه غمگنانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف کنند.

?پنج

به شانه‌ام زده‌ای
که تنهایی‌ام را تکانده باشی
به چه دلخوش کرده‌ای
تکاندن برف
از شانه‌های آدم‌برفی؟!

#گروس_عبدالملکیان

@gerdabichoninhayel

7 months, 3 weeks ago
***?***یاشار کمال

?یاشار کمال

هنرِ کلمه، همیشه در رأس ارزش‌های انسانی قرار داشته‌‌است. یک جامعه در ادبیات‌ خود منعکس می‌شود و از آنجا که ادبیات پرنفوذترین هنر در جامعه است، باید با زوال در آن نیز مبارزه کند. ادبیاتِ فاسد، محصول جامعه‌ای ناسالم است.

#یاشار_کمال
منبع: نشریه‌ی اسپیگل (SPIEGEL)
ترجمه: فرهاد سلمانیان

@gerdabichoninhayel

7 months, 3 weeks ago
***?***شیرکو بی‌کس

?شیرکو بی‌کس

?یک

آن‌گاه که تاریخ‌نویسی می‌نویسد:
صد نفر در جنگی کشته شدند
و به آسانی از آن‌ می‌گذرد
تو درنگ کن و بنگر
صد نفر
صد روح
صد رودخانه
صد خیابان
صد پنجره
صد زن
و صد برگریزان
صدها خواب
و صدها کودک
هزاران بوسه
هزاران باغ
و آن فقط چشمِ شاعر است که در صد جانِ کشته شده
صد شمشال
و صد ترانه
و هزار لبخندِ گل
و هزار انعکاسِ شکسته‌ی خورشید
و هزار قطره‌ی اشکِ خدا را
می‌بیند.

?دو

اگر ماه از تو زیباتر بود
هرگز دوستت نمی‌داشتم.

اگر موسیقی
از آوای تو دل‌انگیزتر بود
هرگز به تو گوش نمی‌سپردم.

اگر اندام آبشار
از اندام تو زیبنده‌تر بود
هرگز به نگاهت نمی‌نشستم.

اگر باغچه از تو
خوشبوتر بود
هرگز تو را نمی‌بوییدم.

درباره‌ی شعر هم می‌پرسی
بدان
اگر به تو نمی‌مانست
هرگز نمی‌سرودم.

#شیرکو_بی‌کس

@gerdabichoninhayel

10 months, 3 weeks ago

? كاريكلماتور

افق‌فکری‌بعضی‌ها‌
غروب‌تمام‌انديشه‌هاست

#اصغر_رضایی_گماری در شماره ۱۶۷۲ روزنامه #نقدحال
در جاي خالي‌ات، نبودنت جا خوش کرده است.
آنقدر براي زندگي سگ دو زده‌ام که هر کسي مرا مي‌بيند از درخت بالا مي‌رود.
افق فکري بعضي‌ها، غروب تمام انديشه‌هاست.
دل آسمان براي همه پرنده‌ها مي‌پرد اما براي قفس نه!
مُهره‌ي مار داشت، همه را مي‌پيچاند!
براي گرفتن دسته گلش از آب، همه آب‌ها را گِل‌آلود کرد!
تنها موسيقي قلب توست که مي‌تواند کوک کند کيفم را....
موهاي تو، عطري‌ست که هر وقت به دست‌هايم مي‌زنم دلم بهاري مي‌شود‌!
زندگي ماهي‌ها‌، آب دارد اما تاب ندارد!
با ديدن روي ماهت، ستاره‌هاي خوشبختي در من آفتابي شده‌اند!
از روزي که حرف‌هايش به دلم نشست، بي‌دل شده‌ام.
فواره‌ها قيام آب‌هاست‌ که به خون‌خواهي درياها به پا مي‌کنند!
از وقتي نگاه تو را خريده‌ام، خيلي‌ها از چشمم افتاده‌اند!
اين روزها معرکه‌گير که نباشي‌، کلاهت پس معرکه است‌.
* چشم‌هاي تو سرچشمه رساندن من به دل دريايي‌ات هستند
.

@argklamat??

10 months, 3 weeks ago

♦️یدالله رویایی
?فهمیدنی‌ها همیشه از دور می‌آیند*

من با نوشتن می‌فهمم. من با نوشتن می‌بینم. عیناً مثلِ آنچه با خواندن می‌کنم . با خواندن اما بهتر‌ می‌بینم. فهمیده‌های ما درخوانش فهمیده ترمی‌شوند. فهمیدنی‌های خوانش می‌شوند. فهمیدنی‌های خوانش دیدنی‌های خوانش‌اند. انگار آن‌کس که می‌نوشته و ما می‌خوانیمش، با نوشتن می‌فهمیده است. و ما آن فهمیده را اینجا فهمیده‌تر می‌بینیم.
در کودکی پسرِکوری بوده‌ام. پسری بودم که نمی‌دانستم، و نمی‌دانستم که نمی‌دانم، یعنی به دانستن فکر نمی‌کردم. نادانی یعنی همین. نادان بودم. تنها آن وقت‌هایی می‌دانستم، یا می‌توانستم بدانم، که می‌نوشتم. و این، کم اتفاق می‌افتاد. جز وقتِ انشاها.
اولین دانستن‌ها را با نوشتنِ انشا شناختم، با نامه‌ها، با روزنامه‌ها، دیواری‌ها، مبارزاتی‌ها. عطشم زیاد شده بود، برای همه می‌نوشتم، نه فقط برای همکلاسی‌ها، کم‌کم برای هرکس ازهمه‌جا انشا می‌نوشتم. از مدرسه‌های دیگر، ازخانواده‌های دیگر. بیشترکه می‌نوشتم بیشترمی‌فهمیدم، گاهی هم باهم می‌فهمیدیم (برای خواهرانم، دوستانِ خواهرانم، و دوستِان دوستانِ خواهرانم).
مشغلۀ انشا مشغلۀ فهم شده بود، و مشغلۀ کشف، که می‌کردم  و یا نمی‌کردم.

اول‌ها هرچه بیشتر می‌فهمیدم کمتر می‌دیدم. روزی آمد که دیدم که باید ببینم. باید بیشتر ببینم، که آن‌چه در کلاس می‌خواندم  چشمی برایِ دیدن بود، اما دیدن نبود. دیدن را در مطالعه آموختم، درخوانش. چشم‌های مرا خوانش باز کرد، حتی وقتی روی کتاب بسته می‌شدند. و می‌خوابیدند. چشم‌هایی بودند که بسته می‌شدند، ولی می‌دیدند، حتی در خواب. در بیداری‌هم  خوانش‌های من ازسطر جلوتر می‌رفت، چون سطر بعدی را همیشه حدس می‌زدم.  و حدس، عادتم شده بود: روی سطری که بودم سطری را که با من نبود حدس می‌زدم اگر چه گاهی با آنچه می‌خواندم نمی‌خواند، من ولی با حدس‌های خودم می‌رفتم و این کم‌کم مکانیسمِ دیدنِ من می‌شد. یعنی حدس‌های من ذخیره‌ای برای فهمیدن‌هایِ من می شد. پس می‌نوشتم در واقع!

معذالک خیلی دیر آموختم که بی خوانش، نویسش به ادعا می‌ماند، بی‌مایه. خوانش، مایه است. و ادعای نوشتن‌هم در مایه‌های نوشتن تظاهر می‌کند. وگرنه، در تظاهرِ لغت‌ها چیزی جز ظاهرلغات نمی‌مانَد. خودِ کلمه. من این مکانیسمِ فهمیدن و دیدن را (دیدن و فهمیدن را) در کودکی از الاغم آموختم. پدرم برای من خری خریده بود، که دوستش داشتم - گرچه گاهی هم، به شیوۀ تربیت کودکان و بزرگانِ آن عصر، می‌زدمش - با چوب، با سیخ،  و یا هر چیزِ دیگر- و یادِ آن امروز مرا سخت می‌آزارد. (پسره‌ی احمق!).
خرِمن همه چیز را با گوش‌هایش می‌فهمید. و با گوش‌هایش می‌گفت، دراز. و با من با گوش‌های درازش رابطه‌هائی دراز برقرارمی‌کرد. کلمه‌ها برای من مثل گوش‌های خرم برای خرم بود که در جهاتِ بسیار، بسیار تکان می‌خوردند و هر تکانِ تازه درجهتی تازه حرف تازه‌ای می‌زد. و با او از حرف پُرمی‌شدم. و برای من خر من مفهومِ خرمن بود ، مفهومی از خرمن ، پر از حرف و تهی از حرف. گوش‌های او چیزهائی می‌دانست که من نمی‌دانستم. حرف‌هائی به من می‌گفت که هیچکس به من نمی‌گفت. تکان که می‌خوردند جهت‌های هوائی بهم می‌ریخت و او کلمه‌هایش را از هوا می‌گرفت. کلمه‌ها هوائی بودند. خر من هم، دیگر، چندان زمینی نبود.
سال‌ها بعد، وقتی‌ که شمس تبریزی  می‌خواندم، درقصۀ  "مناظرۀ دوعارف" خواندم که:
عارف اول -  آنکه بر خر نشسته و از دور می‌آید به نزد من آن خدا است
عارف دومی -  به نزد من خرِ او خداست
 با خود گفتم عجب ! و اندیشیدم که پس :      
در خوانش متن، فهمیدنی‌ها همیشه از دور می‌آیند.

نورماندی ، مارس ۱۹۹۵     
یدالله رویایی

  • فصلنامۀ "سینما و ادبیات"، تهران ، بهار ۱۳۹۱
10 months, 3 weeks ago

?منصور خورشیدی

? سرطان

حضور بی‌وقت غده‌ها
لنگری در اندام پیر انداخته
شکل رفتار خرچنگ
در آب‌های گرم
نبض هستی و رفتار بی‌تاب تن
تمنای ماندن را
میان طبیعت پس می‌زند
زیرا چترِ پهناور این توده‌های فراگیر
سطربه‌سطر هستی را
دوره کرده‌اند تا امتداد تن
به نقطه‌های دور
سمت سیاه‌ترین لکه‌های کور
هدایت شود.

#منصور_خورشیدی

@gerdabichoninhayel

11 months ago

?طرز چاپ کتاب‌ها در زمان ما
?نیما یوشیج

طرز چاپ کتاب‌ها در زمان ما تَنَزُّل یافته است، مثل تنزل طرز لباس‌ها. کثیف‌ترین طرح‌های لباس، لباس‌های عهد ماست. بدترین کلاه، مثل بدترین آرایش سر و موی مردها. باری کاغذ در چاپ کتاب‌های کهنه باید بر طبق مطالب تاریک و روشن باشد. چاپ نظامیِ وحید دستگردی بسیار کثیف و بی‌سلیقه است. آدم، نظامی را باید در این صفحات به یاد بیاورد، حال آنکه در صفحات یک کتاب با کاغذهای کهنه چطور به یاد می‌آورد. گِراوِرها بسیار کثیف و محو و بی‌جهت و بی‌فایده و بدون زیبایی است. همه‌ی اینها نشان می‌دهد که مباشرِ طبع که وحید دستگردی باشد، چگونه احمقی است. نظیر این است چاپ کتاب‌های قدیم دیگر. کتاب‌های قدیم باید کاغذهای خاص داشته باشند. این همه روشنی با تصاویر کثیف و بی‌جا، همه چیز را بی‌جا و کثیف می‌کند. وقتی که یک قصیده‌ی خاقانی را در روی کاغذهای کهنه‌ی قدیم می‌خوانیم، خود من حَظِّ دیگر می‌برم و اگر مسئله‌ی حَظِّ معنی نداشته باشد، این تلاش‌ها در خصوص بهترین چاپها معنی ندارد. انسان امروز بسیار کارهای کثیف دارد. مثل فیلم زندگانی در زمان خُلَفای عباسی با زبان فارسی و روسی و فرانسه و غیر آن.

#نیما_یوشیج

یادداشت‌های روزانه‌ی نیما یوشیج، نشر رشدیه، ص ۲۸۸ و ۲۸۷

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months ago