?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 3 weeks ago
یک: اشتباهاتم رو نبخشیده بودم. مواردی که توی تشخیص حین سونوگرافی میس کرده بودم، همه جمع شده و تهنشین شده بودن و بهم حس بلد نبودن، بیدقت بودن، دلسوز نبودن و کم بودن داده بودن و اعتماد به نفسم رو کم کرده بودن. در صورتیکه باید بپذیرم من هنوز اول راهم، و درسته…
سه: درس نخونده بودم!
درس خوندن بدون اینکه امتحان داشته باشی، و صرفا به خاطر خود یاد گرفتن و باسواد شدن، حس بسیار خوبیه که این چندوقته با روی آوردن به فیلم و کتاب جدید، از خودم دریغش کرده بودم.
البته کتابی که شروع کردم خیلی دوستداشتنیه، خیلی پشیمون نیستم:))) ولی خب، این تبعاتم داشت به هرحال.
دو: از نوشتن دست کشیده بودم!
چند وقتی بود عادت کرده بودم تکتک کیسهایی که چه تو روتیشن چه تو کشیک دیده بودم رو تو یه کانال برای خودم مینوشتم. حتی با جزئیات زیاد. و اگه نکته خاصی داشتن، یه تیکه از فیلم سونوگرافیشون و ریپورتشون رو هم آپلود میکردم.
این چند روزه به خاطر اینکه کشیکها سنگین بودن و تنبلی کرده بودم و پشت گوش انداخته بودم، کیسهام رو ننوشتم و درنتیجه، انگاری پروندهشون توی ذهنم باز مونده بود و نکتهای که باید رو ازشون یاد نگرفته بودم!
و این حس بدی بهم داده بود، حس بیفایده بودن کشیکها و کارکردنهای روزانهم.
همییین الان دوباره گوشیم زنگ خورد و و باز همون مکالمه همیشگی:)))))
یعنی هربار که تو کشیک بهم زنگ میزنن
حتی زنگهای ساعت سه صبح
وقتی شماره تلفن مسئول پذیرشمون میفته رو گوشیم
توی اون چند صدمثانیه قبل از اینکه جواب بدم
با خودم میگم شایدم زنگ زده حالمو بپرسه! زنگ زده بپرسه زنده ای یا نه! شاید اصلا میخواد بگه اشتباه گرفتم!
و هیییچ وقت تا حالا اینجوری نشده و همیشهی خدا از اونور تلفن گفتن که "سلامخانم دکتر، مریض داریم!"
ولی من باز هم هرسری که میخوام تلفنمو جواب بدم با خودم میگم
ایندفعه شاید اصلا زنگ زده حالتو بپرسه?
و باز هم میشنوم که بدو بیا مریض داریم!
با من از ناامید شدن حرف نزنید??
این مدت که درمانگاه میرفتم، متوجه شدم مرز باریکی هست بین اهمیت دادن و بیتوجهی. آدما خیلی زود به شکل محیط اطرافشون درمیان. هرروز باید مچ خودت رو بگیری و با خودت یادآوری کنی که مسئولیتپذیر باشی. وگرنه به خودت میای و میبینی تویی که چند روز پیش، از اینکه پزشک برای معاینه بیمار از سرجاش بلند نمیشه تعجب میکردی، حالا حتی دستت رو دراز نمیکنی به شکم بیمار یه دست بزنی... کمکم عادت میکنی که تخت معاینه واقعا یه وسیله اضافه است و برای کسی که با یه شکایت پوستی میاد، حتی نمیگی ببینم اونجا رو! توی سیستمی که بازخورد بیرونی بهت داده نمیشه و نه برای کار درست تشویق و نه برای کار اشتباه تنبیه نمیشی، ادامه دادن با وجدان درونی و ارزشهای انسانی و وظایف اجتماعی، خیلی لقمه بزرگتر از دهانیه...
شخصیت یعنی؛
چقدر اهل تعامل باشی، چقدر جسارت انجام تجربههای جدید رو داشته باشی، چقدر سختکوش باشی، چقدر پوست کلفت باشی و زودی بهت برنخوره، زودی رها نکنی، زودی برچسب بی استعدادی به خودت نزنی، اهل ایمان باشی! ایمان یعنی اعتقاد به وجود داشتن چیزهایی که در حال حاضر دیده نمیشن. مثل اعتقاد به تواناییهات که شاید الان دیده نمیشن، اعتقاد به گرفتن نتیجههایی که الان حتی سرسوزن هم اثری ازشون نیست، اعتقاد به اومدن روزهایی که الان خیلی دور به نظر میرسن
روحیات؛
یعنی وضع روحی روانیای که توی هربخش داریم.
دو نفر رو تصور کنین که هردو اصلا بگیم از نظر شخصیتی کاملا یکسان هستن!
یکی ساپورت خانوادگی خوبی داره، چه عاطفی چه مالی، دغدغهش درس خوندنه
دیگری اخیرا از یک رابطهی عاطفی بیرون اومده/ ساپورت عاطفی خوبی نداره/ دغدغههای مالی اذیتش میکنن/ کسی از نزدیکانش مشکل یا بیماری داره...
آیا هردوی اینها با وجود شخصیت و پتانسیل یکسان، عملکرد یکسانی دارن؟
اقبال؛
اینکه روز اول کنار دست کی بشینی، اینکه برحسب اتفاق توی اولین امتحان دانشکده نمرهت چند بشه و نفر چندم کلاس بشی، اینکه تو روتیشن کدوم استاد بیفتی، با کدوم اینترنها باشی، رزیدنتت توی تکتک شیفتها کی باشه، اینکه استاد فلانی بهت گیر بده یا نه، اینکه اصلا آیا این شانس رو پیدا کنی که با فلان استاد که بسیار الهامبخشه دیداری داشته باشی یا نه؟
به نظر من حس و حال و اندوختهی ما در پزشکی در این مثلث میگذره. شایدم نظرم صحیح نباشه_اگر شما نظر دیگهای دارین خوشحال میشم بشنوم_
پس باید حواسمون باشه؛
ما فقط توی یکی از اضلاع این مثلث نقش "مستقیم" داریم که اون شخصیت خودمونه. اینکه توی هربخشی بسته به شرایط "اطراف" مون و بستری که داخلش هستیم، با چه روحیهای وارد شیم یا با چه آدمهایی برخورد کنیم، بخش عمدهای اش دست ما نیست. پس قابل سرزنش هم نیست. پس قابل تحسین هم نیست. این خوشاقبالیا و بداقبالیا بین ما میچرخه. مهم اینه هر سری دست عوض میشه:)) مهم اینه با کارتهایی خوبی که دستت میفته چه جوری بازی میکنی. اونوقتها که کارتت بد بوده که هیچی، فدای سرت.
مدتها بود که میخواستم در مورد این موضوع صحبت کنم. حتی چند وقت قبل که یه نفر تو ربات مسئله نسبتا مشابهی رو مطرح کرد، مجبور شدم هشت دقیقه وویس بگیرم تا همهی منظورم رو برسونم. ولی خلاصه صحبتهام یکی میشه متن بالا که به زیبایی هرچه تمامتر نوشته شده و میگه که فاکتور شانس رو دخیل بدونیم حتما توی روند رشد یا از اون طرف پسرفت آدما؛
و نکتهی بعدی اینکه
به نظر من، برداشت و میزان یادگیری ما از یه بخش یا دورهی خاص از پزشکی، به سه تا فاکتور بستگی داره:
یکی شخصیت ما
دومی روحیات ما
سومی اقبال ما!
یازده روز است که چیز درست و حسابی ای اینجا ننوشته ام. دلیلش این است که چیز درست و حسابی ای برای گفتن نداشتم. هنوز هم ندارم ولی داشتم فکر میکردم خودم همیشه چقدر ترجیح میدادم علاوه بر خاطرات و لحظه های به یاد ماندنی هم قطارهایم، لحظات ناامیدی و تیره و تارشان را هم ببینم و بدانم تنها نیستم. بدانم اگر استیجری در یک گوشه این کشور ۳۰ جلسه کلاس عملی برای جراحی داشته، استیجری هم بوده که حتی شانس زدن یک بخیه در تمام دوره اش را پیدا نکرده. ببینم و بشنوم و بدانم.
که طبیعی ست.
که هزاری بار هم که گفته شود، شانس یک متغیر قوی و تعیین کننده در خیلی از تجربیات بیمارستانی ست. شانس افتادن با یک رزیدنت خوب یا شانس افتادن با یک استاد دلسوز. حتی شانس دو نفر با یک استاد یکسان هم بسته به حس و حال استاد مورد نظر میتواند از زمین تا آسمان تفاوت کند. همیشه ایراد از ما نیست. علاقه مند بودن و ماندن یک استیجر تا صبح در اورژانس علاوه بر علاقه به فاکتور های دیگری هم بستگی دارد. به فاصله شخص مذکور از خانه یا خوابگاه بستگی دارد. به قدرت بدنی و مقاومت شخص مورد نظر به خستگی و بی خوابی بستگی دارد. به قدرت حافظه و میزان تمرکز شخص برای جبران کردن درسی که در آن روز باید میخواند و با ماندن در اورژانس نخوانده بستگی دارد و همه این ها فاکتورهایی ست که بسته به شانس بین ما تقسیم شده.
سرزنش کردن تا یک جایی محرک است و از یک جایی شدیدا مخرب. آن هم برای دانشجوهای صدی نود کمالگرای پزشکی.
شما در پزشکی هیچ وقت و هرگز کافی نخواهید بود و هرچقدر بیشتر بدانید، بیشتر میدانید که چقدر نمیدانید.
من نمیدانم چند دانشجوی پزشکی ترم پایینتر از من این نوشته را میخوانند. جسارت توصیه یا دلداری دادن به ترم بالایی ها را ندارم ولی از من خطاب به علوم پایه ها، فیزیو پات ها و استیجر هایی که این متن را میخوانند:
شما تنها نیستید!
اگر فکر میکنید کافی نیستید، تنها نیستید!
اگر فکر میکنید کم کار هستید، تنها نیستید!
اگر فکر میکنید حافظه تان به درد لای جرز دیوار نمیخورد، تنها نیستید!
اگر از بی مسئولیتی اساتید رنج میبرید، تنها نیستید!
اگر صبح تا شب در بیمارستان میشنوید که از بی انگیزگی و بی علاقگی خودتان است که خیلی تجارب را به دست نیاورده اید، تنها نیستید!
تنها نیستید!
یکه و تنها لکه ننگی بر دامن پزشکی و پزشکان نیستید!
دست از سر خودتان بردارید، به بقیه فکر نکنید و دادن احساس ناکافی بودن به خودتان را به اساتید واگذار کنید؛ آنها به اندازه کافی این کار را انجام میدهند.
همین!
من اگر ترم یک بودم: بهتر درس میخوندم، بیشتر نه ها، بهتر! یعنی به جای اینکه به نمره و معدلم اهمیت بدم، به فهمیدنِ درسا اهمیت میدادم و در قید و بند نمره نمی بودم. به جزوه های استادا اکتفا نمیکردمو اگر چیزی برام سخت و نامفهوم بود زودتر میرفتم سراغ یاد گرفتن…
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 3 weeks ago