?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 Monate, 3 Wochen her
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 Monate, 1 Woche her
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 Monate her
من هیچ کوه ندیده بودم
که این چنین بر سر دستها برود.
چهاردهم خرداد است انگار. سیزدهم دیماه بغداد؛ سیام اردیبهشت ورزقان گویی. عصر خسته بعد از عاشورای هرسال. شامگاه مبهوت بیست و یک رمضان انگار. ما هنوز بین سیاههٔ جمعیت دفن کنندگان امامایم. هنوز اطراف فرودگاه بغداد. ما هنوز در کوهپایههای مهآلود ورزقان به جست و جوییم. غم در نسل ما امتداد دارد. ما به دیدن صحنههای مهیب تابفرسا بزرگ شدیم. حالا چند روزی است که آرامآرام چشمهامان را آماده دیدن این کشندهترین پرده بیروت کردهایم. پرده تابوت زرد تو بر شانههای سیاه جماعت. که بهت نکند. نمیرد. و آنچه میبیند را باور کند. جانها باز به لب رسیده. پس چرا نمیآیی سید؟ چرا رخ نمایان نمیکنی عزیز قلبهای ما؟ بیا و دست به قلبهای محزون عاشقان بکش. حاجآقا هارداسان؟
حالا فقط چندساعت تا ملاقات دوباره ما و شما بعد از این چهارماه لعنتی مانده. تا آمدن شما بر سر شانهها. در آن تابوت زرد رنگ. با آن عمامه سیاه خاکآلود نشسته بر آن؛ که خود روضهای است مفصل. همه منتظر اند آقای نصرالله. همه به بیروت رفتهاند. همه میخواهند به چشم خود ببینند که شما واقعا میروید. واقعا دفن میشوید. رفتن شما باورناکردنی است. هنوز کسی باورنکرده. یهود اهل خرافه است. میگویند آقای نصرالله نرفته و برنامه فردا، جشن بزرگ پیروزی حزباللّه است و قرار است که سید باز در صفحه مانیتورها ظاهر شود و دنیا را غافلگیر کند و دوباره رجز بخواند. کاش حق با یهود بود آقای نصرالله. کاش خرافهها حقیقت داشت. مدفن تو اما آماده شده. مشتی از خاک بیتالمقدس و پنجهای از تربت کربلا در آن ریختهاند. و عبای آقا شاید که روی سینهات کشیده شود. هزارهزار مرد سیاهپوش برای تشییعات میآیند و زنان نقل و گلبرگ روی تابوتات میریزند. پیکرت میگویند که هیچ زخم ندارد. حتی یکی. شهید بیزخم. و نوامیسات، فردا چشم و چراغ بیروتاند. و عزیزکرده جماعت. وسایل شخصی و لباسهایت، هیچ به غارت نمیرود. شما میفهمید که چه میخواهم بگویم آقای نصرالله. شما اهل روضه بودید و رقیقالقلب. فردا سلام ما را هم به آن شهید پرزخم برسانید و بگویید که هنوز «إنا علی العهد». به امید ملاقاتی زود. نه تو بر شانه ما؛ که شانه به شانه هم در میدانی دوباره.
«مهدی مولایی»
اصلا چه میدانم. شاید آنشبی که در بستر بیماری از علی انار خواست، شب یلدا بوده؛ خب میدانی، علی هیچوقت نتوانست برایش انار بیاورد. آرزو شد و ماند روی دلش؛ سنگ شد و ماند در راه گلویش. غصه شد و نشست توی قلبش. نتوانست برایش انار ببرد.بعد از آن، تا سالهای سال، وقتی برای بچهها انار میخرید سهم محبوباش را کنار میگذاشت. و دلش مثل اناری سرخ ترک میخورد و هزار دانه میشد. میدانی، یک روز اراذل، انار خانهشان را دانه دانه کرده بودند...
توفیق داشتم که تو دیدار اخیر مقام معظم رهبری با اقشار مردم حاضر باشم و روایتی از دریچه نگاه خودم درباره این دیدار گرم و مهم براتون بنویسم؛ متن کامل این روایت، تو سایت رهبری از طریق لینک زیر قابل دسترسی و مطالعه است. بفرمایید؛ نوش جان:
بعد از نشستن پای یکی از مهمترین و استراتژیکترین خطابههای اخیر رهبری، از حسینیه امام خارج شدم و گوشی رو برداشتم که واکنش رسانهها و فضایمجازی به این کلمههای دقیق و آیندهساز آقا رو ببینم؛ که در کمال ناباوری دیدم ظاهرا بعضی دوستان به حاشیهها بیشتر از متن دیدار مشغول شدن. نذاریم که جز جملات فوقالعاده حکیمانه و تاریخی حضرت رهبر، توجهمون رو به چیز دیگهای معطوف کنن. در متن و خط ولیفقیه باشیم و چپ و راست نریم و جز دو لب آقا به هیچ دهانی توجه نکنیم!
اگه برنامهٔ «جریان» با حضورِ آیتالله میرباقری رو ندیدید؛ صوتِ این برنامه رو حتماً و حتماً گوش بدید…
یه گفتگویِ آرامشبخش ماورایِ همهٔ تحلیلهایِ سیاسی؛ و تبیینِ قاعـدهٔ «لَقَدْ نَصَرَكُــم اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ ۙ» مخصوصِ این روزها!?
من امروز توفیق داشتم که به عنوان عضوی از گروه رسانهای دفتر رهبر انقلاب توی نمازجمعه حاضر بشم. من از نزدیکترین زاویه ممکن، از میان جایگاه مسئولین در جلوترین صفوف نمازجمعه، شاهد مرد بزرگی بودم که ابهت و صلابتش چندین برابر تصاویر رسانهها و تصور من بود. مردی که در تهدیدآمیز ترین زمان و مکان ممکن، آرام آرام بود و تمام حرکات و سکناتش سرشار از آرامش و شجاعت بود؛ ذکر میگفت، قرآن میخوند، لبخند میزد و زیر آفتاب ظهر تهران مینشست. انگار که یک روز عادی در پایتخت است و او امام جماعت مسجدی کوچک در میانههای شهر. در نقطهای که هرآن امکان برخورد چندین کلاهک منفجره یا انفجارهای انتحاری از بین جمعیت وجود داشت، او بقدری باطمأنینه بود که از لحظه ورودش، تمام دلناگرانیها و اضطرابهای ما فراموش شد. ما همه در میان خطبهها، دیگر فراموش کرده بودیم که در یکی از امنیتیترین تجمعهای ممکن نشستهایم و شاهد مردی هستیم که در صدر لیست سرخ تروریستهاست. او امروز، خود آرامش بود و از آن بالکن بزرگ مصلی، با نگاه نافذش، آرامش را تا صفوف انتهایی نمازگزاران بسط میداد. من امروز دوباره آرام شدم و دوباره، از نزدیکتر، شیفته آیتالله خامنهای شدم.
«مهدی مولایی»
این روزها کشورهای مقاومت از لبنان و فلسطین تا سوریه و یمن، برای کشاندن نوبتی خط مقدم به شهرهای خودشان در رقابتاند. گاه ضاحیه داوطلبانه خط مقدم میشود، گاه دمشق و گاه صنعا؛ این بار اما صلاة ظهر جمعه، آن مصلای وسیع و نیمساخته تهران، خط مقدم تقابل با رژیم صهیون خواهد بود. آیتالله خامنهای در اوج تهدیدهای جانی متمرکز بر او، عبا بر دوش و سلاح بر دست در محراب، امام خواهد بود و میلیونها مومن شانهبهشانه پشت کتفهای استوار او، قامت خواهند بست. بیترس. تکبیرگو. شاید تا موعد اقامه صلاة در صحن مسجدالأقصی، این مهمترین کنش عبادی_سیاسی ما باشد. خود را ملزم بدانیم که از تهران و شهرهای دور و نزدیکِ اکناف، توشه اندکی برداریم، دست دیگران را هم بگیریم و مقصد مصلی تهران حرکت کنیم. چه به تکبیرةالاحرام آیتالله برسیم و چه نه، اجر حضور در خط مقدم را خواهیم داشت و تلوزیونهای جهان را میخکوب خواهیم کرد. وعده عشاق مقاومت، بهوقت اولین الله اکبر ظهر تهران بر مأذنههای بلند مصلی. قطعا سننتصر.
«مهدی مولایی»
منّت را... منّت را مردان میفهمند. منّت را مردان مغرور باجبهفلک نداده میفهمند. سلیمالنفسهای ایستادهقامت. زیربار دین هیچکس نرفتگان. سر بالاگرفتگان. منّت را... منّت را مردان میفهمند. آنها که حاضر اند هستیشان را بدهند اما مقابل نامردان گردن به ذلت و خواهش، کج نکنند. اصلا بار و بندیل ببندند و اهلوعیال را کاروان کنند از این شهر به آن شهر، ولی یک لحظه زیر پرچم متکبران سر خم نکنند. بنیهاشم از اینهایند راستش. از این مردهای باجنده. مغرورهای سرخمنکرده. دیدی این مردهایی که حتی کوچکترین حوائجشان را خودشان انجام میدهند و حتی از بچههای کوچکشان هم، آوردنِ چیزی و انجامِ کاری را نمیخواهند؟ بنیهاشم از اینهایند راستش. از این عزیزالنفسهایی که از تولد تا ممات حتی یک خواهش کوچک از کسی نمیکنند. از این حرص درآرها که همیشه همه کارها را خودشان میکنند. با نداری میسازند اما دهان به خواستن باز نمیکنند بنیهاشم از اینهایند راستش. و خب میدانی که پسر علی، بزرگ بنیهاشم است. تاریخ، ایستادهقامت ضد ذلتی مثل او ندیده. امّا... امّا این مرد مغرور عرب، این عزتمندترین ایستادهی تاریخ، این پسر علی، یکجایی... یکجایی ناچار میشود. یکجایی پا روی رگ بنیهاشمیاش میگذارد. این عادتِ خواهشنکردن و نخواستنِ دیرینه را کنار میاندازد. یکجایی... آه... میرود مقابل سپاه قهقههزنان و خردهپایان بیانصاف. میگوید «منّو انا ابن المصطفی» من پسر مصطفایم. منّت سر من بگذارید و کمی آب به طفلان ما دهید... آه. ادامهش به چهکارمان میآید. همین خواستن، خواهش کردن، منت از حرامزادگان کشیدن توسط مردی عزتمند. توسط بزرگ بنیهاشم... همین خودش روضهست. این شکستن غرور. نگاه خواهشمندانه یک مرد به دوردست یک سپاه. مردان طایفه ما را، قرنهاست که در شب هفتم، همین شکستن غرور بنیهاشمی یک مرد، بیچاره کرده... منّت را مردان میفهمند.
«مهدی مولایی»
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 Monate, 3 Wochen her
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 Monate, 1 Woche her
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 Monate her