شاید.

فکر کنم ببندم این‌جا رو برای همیشه.

دلتنگ، دور. تنها.
تا به کی نگریستن به واژگان توخالی؟ به عقربه‌های ویرانه‌ساعتی که چون خنجر کهنه‌ی در سینه‌ام؛ سال‌هاست خرامان گرد فرعی‌ترین نقطه‌ی هستی گام می‌کشند؟
سرشکم به کدام رود می‌ریزد؟
اشک‌هایم به کدامین ناکجای زمان نارسیده‌اند که هستی این‌چنین برم تیغ..؟
از غنای نای‌ نداشته‌ام زیاده‌بخشی پیشیده که دیگر نوای ناله‌ام نیز بر‌نمی‌خ..؟
خلاصه‌ام؛ برنمی‌خیزم.

وژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ.

حین این‌که زیادی پولدار بودن خانواده‌ی ریرا روی دل نازکم خش می‌اندازه، میزس عزیزم بهم یادآوری می‌کنه که هنوز وارد بازار نشدم تا رقابت کنم و محصول بفروشم و پول خودم رو دربیارم و همین‌طور از این که هنوز کتاب‌هاش رو نخریدم دلگیر شده :( شاید هم غصه‌ی اصلیش استروئیدی باشه که عقل تدینی رو زایل می‌کنه ولی خب ما که از دلش خبر نداریم.
یک هفته‌ی کامل نرفتم سرکلاس‌هام. دانشگاه و داستان‌هاش جزو پنجاه‌تا موضوعی که بخوام درباره‌شون این‌جا صحبت کنم هم نیست. یه متن کوچیکی به سه چهارتا از دوستانم بدهکارم که هنوز جان نوشتنش در وجودم ظاهر نشده.
درد، درد، درد. وژ.

خب دوباره مودیه که شاعرانگیم خاموش شده و فقط گوزش‌های نامتناهی می‌کنیم اینجا.
بعد از اینکه شخص مورد نظر ارتباطش رو با ما قطع کرد و خساراتی من‌باب دوستی ناصحیح و قدرنشناسی و این صحبت‌ها متوجه دل ما کرد، من موندم و ویدیومسیج‌های رندومی که نمی‌دونستم برای کی ارسال کنم و شهریاری که هنوز ندارمش :(
احساس می‌کنم ماه بعدی که یکم پول دستم بیاد اگه عروسک خرگوش و قاب گوشی نازنازی نگیرم، شهریار و گفتارهای ماکیاولی عزیزم رو باهم تهیه کنم و عشق عزیزم عشق.
هرچند درامی نانوشته دارم و مجبورم آثار مربوطه بخونم. علاقه دارم اما در حالت کنونی حوصله‌اش مرا ترک گفته عزیزکم :(
دیشب خواب مشایخی عزیزم رو دیدم که داشتیم بولیش می‌کردیم و از اون لبخندهای شیرین روی لبش بود و اکبریان جونم که دخترهایی که دوستشون داشت رو باهام آشنا می‌کرد و رازهاش رو برام می‌گفت.
دلتنگ شمار زیادی از دوستانم هستم که فرسایش روحم اجازه نمی‌ده بهشون پیام بدم. از کسانی هم دلگیرم که حوصله ندارم به فرایندش بپردازم. اخیرا زیادی برای آدمیان تلاش کردم و نه که دیگه نخوام، فقط بدنم بهم اجازه نمی‌ده قدم دیگه‌ای بردارم.
کاش حالا که بچه‌ها سرشون با گوشی گرمه یه چرتی بزنم :(((
جسمم به اندازه‌ی روانم خسته‌ست عزیز دلم.

خشم خشم خشم.