?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago
.
در شمارهٔ چهارم سمرقند (یادنامهٔ ابراهیم گلستان، تابستان ۱۴۰۲) مطلبی از من چاپ شده که بیست و هفت سال پیش به آقای علی دهباشی سپرده بودم .آنقدر برایم غریب بود که یادداشتی با عنوان « از امروز برای دیروز» بر پیشانی مطلب گذاشتم تا یادم بیاید « کِی بود و چگونه بود».سیسال پیش در یک کلاس خصوصی خشت و آیینه را نشان دادم و چند تکه از داستانهای گلستان خواندم و دو سال بعد مکاتبه با او را شروع کردم. آنوقتها گلستان هنوز مد نبود و با کمتر جایی گفتو گو میکرد( نوشتهای که از او در متن آوردهام تاریخ ۲۷ اکتبر ۱۹۹۵ دارد که میشود مهر۱۳۷۴). دربارهٔ تندخویی و پرخاش بیحساب او از این و آن بسیار شنیده بودم و اوایل به خودم میگفتم اگر همان باشد که بعضیها میگویند باید گوشی را گذاشت و خلاص. جالب آن که همین را اول او گفت:« اگر بخواهی فحش بدهی و حرف ناجور بزنی دیگر جوابی نمیشنوی». در تمام این بیست و چند سال ، یک حرف توهینآمیز و رکیک - از جنس لیچارهایی که ممکن است بار خیلیها کرده باشد - از او نشنیدم و کمتر کسی را تا این حد ریزبین و تسلیم در برابر حقیقت دیدم.این اواخر برایش شاملو خواندم - که میدانستم دوست ندارد- و دربارهٔ اشعارش بحث کردیم. پیش آمد که تماس میگرفت و دربارهٔ مقالهای که از من خوانده بود نظر یا تذکر میداد . هیچ شبیه آن نبود که میگفتند.رویدادهای پس از مرگ گلستان نشان داد هنرمند بیش از هر چیز با پیشینهٔ سیاسی و واکنشهایش دربارهٔ دیگران شناخته میشود ؛ نه داستانها یا فیلمهایش.انگار باید به زور و شتاب ، با اتکا به یک جمله دربارهٔ هر کس نظر داد و رفت سراغ قربانی بعدی . هر چه در دقیقهای بگنجد و در لحظه ثمر بدهد. این دستنوشتهٔ قدیمی یادم آورد آن وقتها با خودکار و مداد مینوشتیم و موقع نوشتن و خط زدن یا پاک کردن فکر هم میکردیم . وقتی این مقاله را مینوشتم از فاصلهٔ میان کیفیت خشت و آیینه ، تاریخ تولیدش و واکنش منتقدان به آن حیران بودم. اکنون دیگر حیران نیستم. زندگی همین است که هست و مرگ همان است که میآید. باقی بقایتان .
سعید عقیقی
?
#ابراهيم_گلستان
#ebrahimgolestan
فخری نداشت "تنهایی" . یک جور درد بود "تنهایی" _ دردی که بهتر بود تا در تخدیر و خنگیِ گَله ای بودن. آگاه بودن به آن، شکلِ زنده بودن بود. آن را مزیتی نمی دیدی. آن را منحصر به خود نمی دیدی. تنهاهای دیگری بودند هم، چندتایی، در حیطه های گوناگون، که گاه می شناختی شان، و می دیدی که هم کارشان و هم توانِ فکری شان همراه بود با حرمت به هوش و ارج نهادن به جوهرِ نجابتِ انسانی.
در زیر پوست
نوشتۀ ابراهیم گلستان
در زیر پوست
تکۀ فراموششدۀ قصهای گمشده از ابراهیم گلستان
چاپشده در دفترهای روزن، شمارۀ سوم، زمستان ۱۳۴۷
(شهریور 1401) سهیلا عابدینی: عکسی از فروغ هست که پشت سرش کوه و دره و... است و این عکس منسوب به شماست. آیا از ایشان عکاسی کرده بودید؟
ابراهیم گلستان: خیلی زیاد خانم. خیلی زیاد.
- عکسها را دارید هنوز؟
- احتمالا دارم. احتمالا دارم.
- از لحاظ عکاسی قابلتوجه بود. بقیۀ عکسهایی که از فروغ دیده بودم بیشتر شبیه عکسهای خانوادگی بود. از این جهت این عکس برایم جالب بود.
- عکسهای خونوادگی رو که آدم درنمیآره. عکسهای خونوادگی چه ارتباط داره به نشریات؟
- عکسها را هیچوقت نمیخواهید منتشر کنید؟
- برای چی این کارو بکنم خانم؟! برای اینکه ثابت بکنم که فروغ جزو خانوادۀ من بود؟ یا زن من بهش توجه داشت؟ این حرفا پرته. از این دنیا بیایید بیرون، من تو اون دنیا نیستم به هر حال.
- به عنوان یک عکاس منظورم بود. شما به عنوان یک عکاس از یک شاعر عکاسی کردید.
- من عکس که میگیرم متوجه کالیتۀ عکس و جای عکس میشم. ارتباط به اینکه این چهجوری میخواد دربیاد برای من مهم نیست.
- خب، به عنوان یک عکاس از او عکاسی کردید یا به عنوان اینکه عضو خانوادۀ شما بود؟
- به هر حال عضو خانوادۀ من بود. هر جا عکس میگرفتم، خب، عکس میگرفتم دیگه. عضو خانوادۀ من بود. ما رابطۀ به قول معروف نامشروع نداشتیم که. زن من آشنا بهش بود. با هم رفتوآمد داشتیم، با هم سینما میرفتیم، حرف آب زیرکاهی کجوکوله نداشتیم. اگر مطالبی گفته نمیشه، برای خاطر این هست که به کسی مربوط نمیشه. به کسی مربوط نمیشه که ما چیکار میکردیم، چهجوری همدیگه رو ماچ میکردیم. اینا به کسی مربوط نمیشه. خارج از همه چیزه. برای اینکه تا اون حدی هست که حتی پدرم اصرار کرد شما که با هم هستید با هم عروسی بکنید ما خندیدیم. پدر من عموی من رو که آیتالله بود، مرده الان دیگه، صدا کرد که اینا رو عقد بکنین... این حرفا پرته خانم. این حرفا مسائل اساسی نیست. خیلیها هستن با زنشون هستن، زندگی میکنن، پدرشون از دست زنشون درمیآد، خودشونم پدر زنیکه رو درمیآرن. خب، این حرف نشد که...
متن کامل این مقاله را با عنوان «گفتههایی منتشرنشده از یک مرد 101ساله» در صفحات 18تا20 سیویکمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.#فروغ_فرخزاد#ابراهیم_گلستان
ربات دانلود از اینستاگرام https://t.me/instapicobot
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago