اهل نوشتن

Description
برای هم‌رسانیِ بهترین یادداشت‌های همسفران مدرسه نویسندگی
@shahinkalantari
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 weeks, 1 day ago

1 month, 2 weeks ago

نویسنده‌ها نوشته‌هایشان‌اند؟

کسی که از یک قاتل می‌نویسد قاتل است؟
کسی که از یک احمق می‌نویسد احمق است؟
کسی که از یک دیوانه می‌نویسد دیوانه است؟
کسی که از یک هرجایی می‌نویسد هرجایی است؟
کسی که از یک مومن می‌نویسد مومن است؟
کسی که از یک مهربان می‌نویسد مهربان است؟
کسی که از یک درست‌کار می‌نویسد درست‌کار است؟
کسی که از یک پاک‌دامن می‌نویسد پاک‌دامن است؟

کسی می‌تواند بگوید نیست؟
یا بگوید درون هیچ آدمی همزمان یک قاتل، احمق، دیوانه، هرجایی وجود ندارد؟
یا بگوید مومن و مهربان و درستکار و پاکدامن فقط درون کسی‌ست که شخصیت‌هایی خلق کند با این ویژگی‌ها؟ و اگر نکند نیست؟

-نوشته‌های هر کسی از درون او بیرون می‌آید و بازتاب شخصیت درونی وی است.

-زرشک نصفه‌نیمه. ببخشید پس ما اینقدر می‌کُشیم خودمون رو که بیننده‌ی خوبی باشیم، شنونده‌ی خوبی باشیم، گوینده‌ی خوبی باشیم کشکه جناب؟ این همه تمرین چی؟ پس تخیل چی شد؟ حالا شاید نوشته‌هامون از ما باشه، اما ما نوشته‌هامون نیستیم.

-خب همه‌ی این‌ها رو درونی کردی که می‌تونی ازشون بنویسی. تو از چیزی که نیستی چجوری می‌نویسی؟ این قدر دقیق و با جزئیات؟ پس حتمن تجربه‌ش کردی.

-همه درونی می‌کنن دیده‌ها و شنیده‌هاشونو. توی ناخودآگاه. والا اونم با یه عالم پارگی تونستیم جزئیات خلق کنیم. همین‌جوری زرتی‌زپرتی جاری نشده و کی گفته همه‌ی دونسته‌ها تجربیه؟

-نویسنده‌ها بیشتر همه چی رو به خودشون می‌گیرن و می‌برن تو خودشون.

- اتفاقن نویسنده‌ها سعی می‌کنن مطالب رو از ناخودآگاهشون بکشن تو خودآگاه.

-که چی بشه؟ چرا باید هی یادت بیفته چیا دیدی و شنیدی و احساس کردی؟ فراموشی دوا نیست؟ واس همینه که نویسنده‌ها مریضن.

-مریض... نه والا فراموشی خیلی وقت‌ها درمون نیست. خیلی وقتا چرک و زیر فرش کردنه. ما اذیت می‌شیم تا بکشیم بیرون اون چرک رو، و بعدش توی یه نبرد نسبتن عادلانه بیفتیم به جونش.

-پس دیدی چرکی؟ توی نوشته‌هاتم مشخصه. مثلن وقتی می‌نویسی من آدم کشتم، من دزدم.
-اما اونا من نیستن. اونا شخصیت‌های داستانمن. تازشم... من اون قدر داغون نمی‌‌نویسم. من نمی‌نویسم آدم کشتم، من نشون می‌دم که چی شد و چه طور شد که یه آدم کشته شد. حالا به دست اول شخص یا دیگرون.
-بیا، دیدی خودتم می‌گی بلدی و این‌کاره‌ای؟ نوشته‌های هر کسی از درونش میاد آقا، پس خودشه. تو قاتلی، دزدی، دیوانه‌ای.

-تو نیستی؟ زیر استخونات چی قایم کردی؟ چیزی که حتا خودتم نمی‌دونی. واس همینه که می‌نویسم. که ببینم چی قایم کردم که یهو سورپرایزم نکنه. عین چاه فاضلابی که ناغافل بالا میاد. گفته بودم؟ که از سورپرایز بدم می‌آد؟ که فاضلاب‌های هممون خیلی وقته پر شده و جای کاغذ، روی هم بالا میاریمشون؟ تو نمی‌دونی چه قدر سخته بدونم یه آدم چجوری توسط یه قاتل کشته می‌شه اما آدم‌کش نباشم. قاتل که اون‌قدر حرف نمی‌زنه بگه چی‌ کار کرده و مقتول... خب اون اصلن حرف نمی‌زنه.

-یک کلوم، تو همون چیزی هستی که می‌نویسی. تمام.

#یادداشت_روزانه

@Fereshteh_barg

1 month, 2 weeks ago
***⏰*** همین پنجشنبه، ساعت ۱۶

همین پنجشنبه، ساعت ۱۶

#کارگاه_هفته | تک‌جلسه:
🔘نوشتن از نوشتن
🐍 سرفصل‌ها:

🫀تداوم در مسیر نویسندگی با نوشتن از نوشتن
🫀چرا نوشتن از نوشتن مهم است؟
🫀چه کسی می‌تواند از نوشتن بنویسد؟
🫀چگونه حرف‌های تازه بزنیم؟
🫀فلسفه‌ی نویسندگی خودمان را چطور شکل بدهیم؟
🫀کدام نویسندگان بیشتر درباره‌ی نوشتن نوشته‌اند؟
🫀نوشتن از نوشتن برای ترویج نوشتن در گروه‌های مختلف جامعه
🫀نوشتن از نوشتن برای برندسازی شخصی در زمینه‌های تخصصی
🫀آموختن نوشتن با آموزاندن نوشتن
🫀آشنایی با منابع مهم

⭐️مدرس: شاهین کلانتری

زمان‌بندی:
پنجشنبه (۱۵ آذر)
از ساعت ۱۶ الی ۱۸
+یک ساعت وقت اضافه برای بازخورد و پرسش‌وپاسخ
آموزش+تمرین نوشتن

فایل ضبط شده‌ی جلسه نیز برای همه‌ی شرکت‌کنندگان ارسال می‌شود.

برای شرکت در کارگاه فقط کافی است ورودیِ ۹۹ هزار تومنی کارگاه را به شما کارت زیر واریز کنید و سپس رسید را برای پشتیبانی مدرسه نویسندگی بفرستید تا اطلاعات ورود به دوره را برایتان ارسال کنیم:

5041 7212 2757 9688
5041721227579688
به نام سعید قائدی

نشانی پشتیبانی مدرسه نویسندگی:
@nevisandeganim
🖱️

1 month, 2 weeks ago
**وبینار عملگرایی**

وبینار عملگرایی

چرا به برنامه‌هامون عمل نمی‌کنیم؟
برنامه‌ریزی و عملگرایی مثل آب خوردن
💬 باده علوی

👀 حضور برای همه آزاد و رایگان است.

🗓از شنبه تا چهارشنبه‌ی هر هفته، ساعت ۱۵

⭐️لینک ورود به وبینار:

https://www.skyroom.online/ch/madresenevisandegi/badealavi

نکات فنی:
❗️پس از کلیک روی پیوند بالا، گزینه‌ی «میهمان» را انتخاب کنید و سپس نام و نام خانوادگی خود را ثبت کنید. نیاز به نام کاربری و رمز عبور نیست.

❗️برای ورود به اسکای‌روم باید فیلترشکن خاموش باشد تا صدا و تصویر را با کیفیت بالاتری دریافت کنید.

❗️هر وقت به مشکل خوردید صفحه را ببندید و از نو بگشایید.

1 month, 3 weeks ago

روزنامه

کتاب روزنامه‌ی خاطرات اعتمادالسلطنه یا ناصرالدین‌شاه قاجار را دیده‌اید؟
این روزنامهه، newspaper و اخبار عالم نبوده که چاپ و منتشر شود. همان یادداشت روزانه‌شان بوده که حالا می‌گوییم ژورنال journal با فعل کردن.

این‌جور روزنامه‌نویسی زمان‌بر است ‌و استمرارش سخت می‌شود.
فکرش را بکنید: هر روز را با جزئیات بنویسیم تا با دوباره خواندنش از پس سال‌ها، احساس و احوال آن تاریخ یادمان بیاید. چه قشنگ؟ نه! چه سخت.

گاهی هم انتظار داریم این فایل و دفترچه‌‌ بلند شود و کاری کند برایمان. حداقل یک پاره و جستارک برای انتشار در کانال بدهد دستمان.

هزار بهانه هم هست برای پیچاندن و چشم‌پوشی. سر برج با هزار شوق فایل جدید باز می‌کنیم. فونت عوض می‌کنیم. آرا ویرا می‌کنیم صفحه‌مان را. بعد که چند روز خالی ماند می‌زنیم زیر میز که نخواستیم آقا، ولش کن.

پیشنهاد اجرایی:

  1. یک مجلس با خودمان مذاکره کنیم و به توافق نهایی برسیم که اصلاً «چرا». چه اهمیتی دارد که انجامش دهیم. از انجامش چه به دست می‌آوریم و با طفره‌رفتن، چه مزیتی را از دست می‌دهیم؟

  2. از تقلب گزارش‌نویسی یک جمله‌‌ای استفاده کنیم. یعنی تعهد کنیم هر شب، یک جمله درباره‌ی آن روز زندگی‌مان بنویسیم. بعد کم‌کم برای آن یک جمله ایده‌ و قاعده‌هایی تعریف کنیم. شبیه همین ۱۰ سطر که همیشه حال ادامه‌ی آن‌ها را دارم.

1 month, 3 weeks ago

نوش‌داروی توصیف دقیق احساس

این نوشتن که در غم و استیصال تو را می‌پناهد؛ وقتی مغرورانه از آدم‌ها می‌گریزی و ضعفت را کلمه می‌کنی، راه را نشانت می‌دهد و آرامت می‌کند. اما روزهای خوب کم‌تر سراغش می‌روی. شادی‌هایت را کلّی می‌نویسی. از حس بالندگی روز موفقیت. از اطمینان به گام‌هایت. از اعتماد به محبوبت.

در روز دل‌سردی و زخم‌خوردگی کو تا بتوانی با نوشتن سه‌هزار واژه خودت را بیابی و همان آدم دیروز شوی؟ به همین راحتی دو روز مهم می‌تباهد.

من به خاطر اضطراب کاری ناتمام داشتم امروز را از دست می‌دادم. به توانایی‌ام شک کردم و از اطمینانی که مرا تا این‌جا کشانده وحشت‌زده شدم.

یادداشت‌های روزانه‌ام در ورد را تا هشت روز قبل بالا رفتم و خودم را به جا آوردم. خودم را خاندم. دلیل بیدار شدنم را. حضورم را. مو به موی چگونه دوام آوردنم را. شوقم از به نتیجه رساندن کاری را.

احساس شیرین باید ثبت شود. با جزئیات. مثل روزهای تلخ. وگرنه می‌فراموشی روزی از چه شوریدی. هنگام ناامیدی خود را دیوانه می‌پنداری که گذر چهار ساعت را نفهمیدی و سیاهی شب از میان واژه‌ها جدایت کرد تا به خانه بازگردی.

خود را دقیق بنویس. مرور حس امید و دل‌استواری دوای روز دردمندی است. سبب می‌شود آن روز فقط رنج همان روز را بنویسی و راه‌حلش را بیابی؛ نه که به همه‌ی گذشته و آینده‌ات شک کنی و گرفتاری اصلیْ زیر نشخارهایت دفن شود.

✍🏼 مریم نانکلی

➡️ @maryamnankali1

2 months ago

«مو و نوشتن»

من با موهای کثیف یه نفرم و با موهای تمیز یه نفر دیگه.
قبل از اینکه موهامو بشورم یه هیولای عصبی‌‌م که هرچیز کوچکی می‌تونه تحریکم کنه تا به دنیا نفرت بورزم. و وقتی موهام مرتب و تمیزه یه فرشته‌ی مهربونم که دو تا بال هم داره.
جالب‌تر اینکه، نوشتن‌م هم تحت‌تاثیر قرار می‌گیره. و زیبایی نوشته‌های من با تمیزی موهام رابطه مستقیم داره.
انگار جهان‌و با موهام حس میکنم.
دنیارو با موهام می‌بینم.

موهامو که صاف میکنم دلم نازک میشه.زود‌تر دلخور میشم.بیشتر میرم تو فکر. واقع‌بین تر میشم.شک میکنم که دوسم داری. بزرگ‌تر میشم. راحت‌تر گریه می‌کنم.یکم تنها‌تر میشم. نگرانی‌هام بیشتر میشه. بار زندگی روی دوشم سنگین‌تر میشه. عاقل‌تر میشم.

موهامو که فر میکنم عاشق‌تر میشم. بیشتر می‌رقصم. زن‌تر میشم.
قشنگ‌تر می‌رقصم. بیشتر ناز می‌کنم.
بیشتر شعر میخونم.
بیشتر بهت فکر می‌کنم.
بهتر می‌خندم. خوشبین‌تر میشم.
مهربون‌تر میشم. روی ناخن‌م لاک میزنم.دنیا رنگی‌رنگی میشه. خاطرات‌ت سرزنده‌تر میشن. قلبم برات تند‌تر میتپه. نامه‌های طویل‌تری می‌نویسم. گاهی‌م واژه‌هام خاک‌بر سر میشن.

وقتی موهامو می‌بافم نی‌نی میشم.
انیمیشن‌ بیشتر میبینم.
مامان‌مو بیشتر بغل میکنم بیشتر اطرافش می‌پلکم.
زود به زود هوس خوراکی‌های مختلف می‌کنم.
آخرین بار که موهامو بافته بودم و رفتم بیرون، برای خودم یه عروسک خریدم.

موهای موج‌دار که حالت طبیعی موهامه، بهم حس خاص بودن میده. کمتر احساس سردرگمی میکنم.
بیشتر آرومم. راحت‌ترم. مسلط‌ترم.
به آینده بیشتر فکر میکنم اما اضطراب‌م هم کمتر میشه.

حالا همین موها باید حداقل دو روز یک‌بار شسته بشن اگه نشه که این دنیا دیگه ارزش زندگی کردن نداره.

هستی‌چهاردولی💌

2 months ago

این پنجره به کجا باز می‌شود؟

بعضی از پنجره‌ها
به باغ باز می‌شوند
بعضی از پنجره‌ها
به دیوار
مرا به کدام پنجره می‌خوانی؟

این شعر قدسی قاضی‌نور مرا به فکر دو راهی‌ها می‌اندازد. راه‌هایی که نمی‌دانیم کدام به باغ و کدام به دیوار می‌رسد.
همان لحظه‌ای که می‌پرسی: کدام راه؟ کدام پنجره؟

پنجره‌ها، استعاره از همان راه‌های پیش روی ما هستند و باغ و دیوار هم، استعاره از مقصد.
ما از کجا می‌دانیم راهی که انتخاب می‌کنیم به بی‌راهه می‌رسد یا به مقصد؟

چه سوالی است، نه؟
این راه به کجا می‌رسد؟

بعضی پنجره‌ها رو به باغ‌اند؛ باغ یعنی آزادی.
بعضی پنجره‌ها رو به دیوار؛ دیوار یعنی بن‌بست.

واقعن چقدر زیبا و موجز این را گفته است، بانو قدسی‌جان. در ساده‌ترین کلمات، عمیق‌ترین مفهوم‌ها را گنجانده است. و تو غرق می‌شوی در عمق این سادگی پرمعنا.

ما شاید این‌طور می‌نوشتیم: «میان دوراهی گیر کرده‌ام، نمی‌دانم کدام راه به باغ می‌رسد و کدام به بن‌بست.» اما قدسی‌جان با تشبیه‌هایی شاعرانه، چه زیبا این تردید را نشان داده است.

و این سوال همچنان باقی می‌ماند:
مرا به کدام پنجره می‌خوانی؟

شاید هیچ‌کس نداند راهی که انتخاب می‌کند، او را به باغ می‌برد یا به دیوار.
اما آیا جرات عبور از پنجره‌ای را داری که مقصدش نامعلوم باشد؟

شاید هم مقصد همه‌ی پنجره‌ها باغ باشد، فقط باید بازشان کنی.

ندا احمدی :):

2 months ago

به زندگی چشمک بزن

«مادرم می‌گوید:
ماه سینی نقره است
برادرم می‌گوید:
توپ فوتبالست
پدرم می‌گوید:
تلی از سنگ است
که از رویا تهی شده است
من و ماه
دزدانه به هم می‌خندیم»

این شعر قدسی قاضی‌نور مرا برد به خاطره‌ای در کودکی‌‌ام. من و خواهرم سرمای بدی خورده بودیم. می‌خواستند ما را ببرند پیش پزشک. خانه‌‌ی‌مان دوطبقه بود با یک حیاط بزرگ. چند روز پی در پی برف باریده بود‌. پله‌ها از شب قبل یخ بسته بود.

پدرم به مادرم می‌گفت: «با احتیاط برو پایین پله‌ها بایست. من کوچیکه را بغل می‌کنم می‌آورم پایین. مراقبش باش. برمی‌گردم بزرگه را هم میاورم.»

مادرم می‌گفت: «برف پله‌ها را کنار زده‌ای اما کف پله‌ها از سرما یخ بسته. اگر بغلشان کنی و با هم لیز بخورید چی؟ دستشان را بگیریم و یواش‌ یواش ببریم پایین خطرش کمتر است.»

آنقدر لباس گرم تن‌‌مان کرده بودند که شده بودیم دو برابرِ هیکل‌مان. کمی توی ایوان طبقه‌ی بالا روی برف‌ها قدم زدیم و منتظر تصمیم نهایی پدر و مادرمان بودیم.

پدرم روزهای قبل هر چه برف روی پشت‌بام و ایوان طبقه‌ی بالا بود با پارو ریخته بود توی حیاط. ایوان و پله‌ها نرده نداشت. یک کوه بزرگ برف توی حیاط درست شده باشد. بقدری بزرگ بود که قله‌اش می‌رسید به نزدیکی‌های ایوان طبقه‌ی بالا. قله‌ی پهنی داشت.

هنوز پدرومادرم مشغول چک‌وچانه زدن برای بردن ما به پایین پله‌ها بودند که من و خواهرم نگاهی به کوه وسوسه‌انگیز برفی انداختیم و چشمکی به هم زدیم. اول خواهرم که از من بزرگتر بود پرید روی قله. من هم با کمی تأخیر پریدم. خواهرم نشست روی برفها و خودش را سُر داد پایین. رسید توی حیاط. من هم از جای رد او که حالا شکل سرسره شده بود سُر خوردم و آمدم پایین.

پدر و مادرم هاج‌ و‌ واج نگاه‌مان می‌کردند. تا بفهمند چی شده و نشده ما رسیده بودیم به مقصد. یک هورای بزرگ کشیدیم و گفتیم: «میشه نریم دکتر؟ ما حال‌مون خوب شد. میخوایم سرسره‌بازی کنیم.»

آنها هم گفتند چه غلطا و ما را بردند پیش پزشک. آنروز نشد بیشتر بازی کنیم اما آن کوه برفی شد سرسره‌ی زمستانی ما.

برفی که شده بود بحران بزرگترها، برای ما بچه‌ها همان برف زیبا بود و آن محل خطر زمین بازی ما شد. کافی بود به برف‌های زیبا نگاه کنیم و چشمکی به هم بزنیم.

زیبایی‌های زندگی را اگر همان گونه که هست ببینیم و لذت ببریم مشکلات شکلات می‌شود. تو بگو شکلات تلخ. من دوستش دارم.

لیلا ناصری
#توسعه_فردی
@leilanaseriee

2 months ago

خودسرزنش‌گری

می‌خواهم بنویسم. حتی می‌خواهم زیاد هم بنویسم، دست‌کم روزی ۱۰۰۰ کلمه. اما صدای نامهربانی از توی سرم هوار می‌کشد که: "خب که چه؟ این‌ها را برای چه می‌نویسی؟ چه فایده‌ای برای خودت یا دیگری دارد؟ این‌قدر نویسنده‌های داخلی و خارجی نوشته‌اند که به نوشته‌های تو، محل سگ هم نمی‌گذارند. می‌خواهی چه کسی را گول بزنی؟ به میانسالی رسیدی. برو با بچه و نوه‌هات خوش باش. به مسجد، دعا، روضه و دورهمی‌های زنانه برس. نوشتنِ تو، مشت بر باد کوبیدن است. تو حتی نمی‌توانی یک متن درست و حسابی برای رفع تکلیف بنویسی، آنوقت دنبال نویسنده شدن هستی؟ نوشتنِ تو مثلِ قطره‌ای به اقیانوس انداختن است.  آن‌هم نوشته‌هایی بی‌سر‌و‌ته که هدف خاصی را دنبال نمی‌کنند..."
این حرفها، باعث شده که تمرین‌هایم را ننویسم یا بنویسم و به موقع تحویل ندهم. وبلاگ، اینستا و تلگرامم راکد بمانند. انگیزه‌ام را از دست بدهم، البته برای ساعاتی.
شاید حق با او باشد؛ اما من هم حق دارم برای خودم یک دلخوشی داشته باشم. حق دارم با اطرافیانم فرق داشته باشم. این دور از انصاف است که به من تشر بزند که چرا می‌نویسم؟
اگر قلم و کاغذ را از من بگیرند، دیگر چیزی از من باقی نمی‌ماند. من با قلم، کاغذ، کتاب، موبایل و لپ‌تاپ خوشم. در خوشی و ناخوشی‌ها از آن‌ها کمک گرفته‌ام و آن‌ها مهربانانه کنارم بود‌ه‌اند. دستم را گرفته و به آرامش روحی و حتی جسمی رسانده‌اند. باید صدای درونم را خفه کنم. اجازه ندهم بیشتر از این در کارِ من دخالت کند. باید از خودسرزنش‌گری و کمال‌طلبی بپرهیزم.
می‌نویسم؛ پس هستم.
زینت مهتری
#خویشتن_نویسی
@z_mehtari

2 months, 1 week ago
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 weeks, 1 day ago